توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 63533
سرمقاله کیهان؛ شناسنامه ما
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۰۹:۰۱
 شناسنامه ما (يادداشت روز)

هر ملتي هويت و شناسنامه اي دارد، همچنان كه هر كس صاحب اصل و نسبي است. اگر از هر يك از ما بپرسند اصل و نسب و شناسنامه ات چيست، احتمالا شناسنامه سه جلدي خود را رو مي كنيم و از زادگاه و تبار و قوميت و احيانا دارايي هاي مادي خود مي گوييم. اما آيا فراتر از اين شناسنامه شخصي مي توانيم از «شناسنامه ايراني» براي ملت ايران سراغ بگيريم؟ شناسنامه ايران جديد چگونه شناسنامه اي است؟
مي گويند جماعتي در مسجد گردهم نشسته بودند. سخن از اصل و نسب شد. هر كس درباره تبار و طايفه خود چيزي گفت. نوبت به «روزبه» رسيد، برده اي ايراني با اربابي يهودي به نام عثمان بن اشهل كه به واسطه رسول خدا(ص) آزادي اش را بازيافته بود. او برخلاف ديگران، خود را اين گونه معرفي كرد؛ «من سلمان پسر عبدالله هستم. گمراه و گمشده بودم، خداوند عزوجل به بركت محمد(ص) هدايتم كرد. فقير بودم، خداوند غني و توانگرم ساخت به بركت محمد(ص). و برده بودم، خداوند به بركت محمد(ص) آزادم كرد». پيامبر كه از راه رسيد و ماجرا را شنيد، فرمود: «اي جماعت قريش! اصل و تبار و بزرگي مرد به دين اوست و شخصيت وي اخلاق او، و ريشه و اصالتش، خرد اوست».
سلمان فارسي (روزبه پسر خشبوذان) با اين معرفت و فروتني بود كه از اهل بيت پيامبر(ص) و سلمان محمدي(ص) شد. بي دليل نبود كه پيامبر بارها در تفسير آيه هايي از سوره هاي مائده، جمعه و محمد(ص) كه دلالت بر آمدن قومي مؤمن و جانشين شدن مسلمانان از دين برگشته مي كرد، دست بر شانه جناب سلمان زد و با مضامين نزديك به هم فرمود: «آن قوم، اين مرد و هم وطنان او هستند. به جانم سوگند اگر دين و ايمان و دانش به ستاره ثريا باشد، مردماني از تبار اين مرد و از فرزندان فارس به آن دست خواهند يافت.»
سرنوشت ملت ايران در 2 سده اخير بي شباهت به سرنوشت سلمان نبود. تاريخ 150 ساله پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، انباشته از روند رويدادهايي است كه مدام بر سيطره طواغيت شدت و غلظت بيشتري مي بخشد. مگر ملت ايران به ويژه پس از كودتاي 28 مرداد 32 به بردگي يهوديت و بهائيت و صهيونيسم مسيحي نرفت؟ آيا جز اين است كه طولاني ترين نخست وزير اين دوره- اميرعباس هويدا- به عنوان يك بهايي ضد دين و داراي عميق ترين ارتباطات با حلقه هاي ماسوني و آمريكايي و انگليسي، درباره تجزيه بحرين از ايران گفت «دختر خودمان بود، شوهرش داديم رفت»! مگر نه اينكه به شهادت اسناد سري ساواك، محمدرضا پهلوي غير از انبوهي از مشاورين و وزرا و نخست وزيران و امراي ارتش و ساواك و شهرباني كه اكثريت قريب به اتفاق آنها در زمره سران بهائيت و فراماسونري قرار داشتند، خود نيز به بهائيت گرايش پيدا كرده بود؟ مگر نه اينكه سپهبد رزم آرا با گستاخي به اين ملت مي گفت شماها عرضه ساختن لولهنگ و اداره يك كارخانه سيمان را هم نداريد، حالا مدعي ملي كردن نفت شده ايد؟ و مگر نه اينكه در كنار قانون شرم آور كاپيتولاسيون، آمريكايي ها حق توحش هم از ملت ايران مي گرفتند و با همدستي انگليس از شهريور 1320 به بعد شاه مي بردند و شاه مي آوردند و كابينه جابجا مي كردند؟! آن روز ملت ايران بايد به كدام شناسنامه استناد مي جست و به كدام هويت مي باليد؛ به اينكه حكومتش ظاهراً به عنوان ژاندارم منطقه شناخته مي شود اما كفايت ندارد بحرين را به عنوان بخشي از تماميت ارضي خود حفظ كند؟
سرنوشت ملت ايران بي شباهت به سرنوشت سلمان نبود. ملتي چنين تحقير شده و برده وار، روح به پيكرش بازگشت وقتي فرياد انقلاب حضرت روح الله را شنيد. ملت ايران از آن روز كه با نفس امام خميني به پاخاست، احيا شد. آن روز بود كه ملت ايران متولد شد و شناسنامه و هويت پيدا كرد. «ايران جديد»، بي نام خميني(ره) هيچ هويتي ندارد و هيچ جا شناخته شده نيست. ايران جديد، حيات يافته و آزاد شده خميني است. امام خميني در هنگامه جدال و مجادله دو گفتمان غالب-ماركسيسم و ليبراليسم- ظهور كرد. آن دو گفتمان به واسطه دو قطب بزرگ قدرت در دنيا غلبه و استيلا پيدا كرده بودند. اما نه گفتمان ماركسيستي در تكاپوي 5 دهه اي خود در ايران توانسته بود ملت ايران را به هويت و اقتدار برساند، نه گفتمان ليبراليستي و نه گفتمان فاشيستي كه پيش از آن بود. امام كه آمد فقط در منطق و گفت وگو بر اين مكاتب ماترياليستي غلبه نكرد. هر مكتبي فارغ از اينكه در عالم نظريه و بحث غلبه كند، بايد در لابراتوار واقعي جامعه و اجتماع، كارآمدي و كفايت خويش را به اثبات برساند و «گفتمان امام» اين كفايت را در عمل به رخ كشيد.
1-براي اولين بار در يكصد سال اخير (از 1284 شمسي و نهضت مشروطه به بعد) يك نهضت ملي در ايران پيروز و به تأسيس حكومت منجر شد كه آن حكومت اكنون سي و يكمين سال پيروزي را جشن مي گيرد 2-براي اولين بار در تاريخ 200 سال اخير، ملت ايران توانست در جنگي 8ساله و نابرابر از تماميت ارضي خود در برابر اشغالگران متجاوز پاسداري كند و حتي يك وجب از خاك او به اشغال روس و انگليس و آمريكا نرود. 3-ملتي كه به خاطر ناتواني در ساختن آفتابه و اداره كارخانه سيمان از سوي زمامداران وطني و حاميان خارجي آنها تحقير مي شد، به بركت نفس مسيحايي امام خميني توانست رو به قله هاي دانش و فناوري كند و در نزديكي هاي قله فناوري هسته اي، فناوري نانو و... ده ها دانش و فناوري برتر ديگر بايستد 4-غني سازي و آزادسازي انرژي در جان ها، منحصر به ايران نماند و هر جا كه اشعه اي از بارقه نام و ياد امام خميني رسيد، ملتي را به جنبش آورد. از حزب الله لبنان تا مقاومت اسلامي فلسطين و يمن و مصر و تا آمريكاي لاتين يعني حياط خلوت آمريكا.
روند تحولات پرشتاب 3 دهه اخير در دنيا، شاهدي است بر اين مدعا كه گفتمان امام، گفتماني احياگر، نهضت ساز، آزادي بخش و تمدن پرداز است. ملت ايران خود را مديون چنين گفتماني مي بيند و بي دليل نيست كه 20 سال پيش وقتي روح خدا به ملكوت اعلا شتافت، بزرگ ترين تشييع تاريخ در برابر ديدگان شگفت زده دنيا رقم خورد. اما اكنون حق داريم بپرسيم 20 سال پس از آن تشييع بزرگ چه اتفاقي رخ داد كه در نهم دي 1388 - چند روز پس از عاشوراي حسيني- ده ها ميليون ايراني و چند ميليون شهروند تهراني با خشم و خروش تمام پا به خيابان گذاشتند و چه شد كه روزنامه نيويورك تايمز نوشت: «اين راهپيمايي، بزرگ ترين راهپيمايي در تهران از زمان تشييع گسترده پيكر آيت الله خميني در سال 1989 به اين طرف است و بي پايگي سناريوي فروپاشي جمهوري اسلامي را نشان مي دهد».
پيش قاضي و معلق بازي؟! يعني مي شد بر عليه يك ملت انقلابي، فتنه اي ترتيب داد و به خيال وهم آلود خود نام آن را جنبش و انقلاب نهاد؟! آيا مي شد شناسنامه يك ملت را در برابر چشمان كنجكاو و نگران او به استهزا گرفت يا آتش كشيد؟ كار كوچكي نبود به آتش كشيدن تصوير حضرت روح الله در فتنه روز 16 آذر و پس از آن جريحه دار كردن عواطف يك ملت در روز عاشورا. كدام جنايت و خيانت بزرگ تر از هتاكي و هجمه به تك تك فضيلت هاي راهبردي و ميراث هاي ماندگار امام خميني؟ مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل، شعار راهبردي امام و عين كلام الهي بود و فتنه گران با خط كشيدن بر اين شعارها، سران مستكبر اسرائيل و آمريكا را به هيجان آوردند. كدام ميراث، سترگ تر و گرانسنگ تر از «جمهوري اسلامي» و «ولايت فقيه» كه عمله آشوب به تأسي از بازي گردانان فتنه- مغضوبين و ضالين- به هتاكي و فحاشي عليه آن پرداختند؟ جنايت عناصر تروريست و محارب در اين چند ماهه با همه بزرگي به پاي اين جنايت و خيانت بزرگ سران فتنه نمي رسد. ترور و محاربه اگر مجازاتش اعدام، و قتل اگر سزايش قصاص است، پس درباره مجازات فتنه انگيزي چه بايد گفت كه خداوند در قرآن فرمود «الفتنه اكبر من القتل» و «الفتنه اشد من القتل».
آيا نبايد شگفت زده شد وقتي خبر مي رسد فلان آلت دست شبكه صهيونيسم مسيحي در بيانيه 71 خود حرمت شكنان روز عاشورا - تركيبي از اعضاي گروهك هاي منافقين، سلطنت طلب، بهائيت و...- را «مردم خداجو» خوانده يا به همراهي آن شيخ قدرت طلب و ساده لوح، اعدام تروريست هاي بمبگذار و آدم كش را اعدام «شهروندان» تفسير كرده است؟! با اين اوصاف نبايد گفت در خوش بينانه ترين قضاوت، سران فتنه قطعاتي از همان پازلي هستند كه منافقين، بهايي ها و سلطنت طلبان قطعات ديگر آنند؟ آيا جرم اين طايفه كم از خيانت سران بهايي رژيم شاه دارد كه علناً و با صراحت خاك و مال و دارايي و ناموس ايراني را به طواغيت آمريكايي و انگليسي شوهر دادند؟! و مگر نه اينكه فرخ نگهدار عضو مركزيت گروهك ماركسيستي فدائيان خلق- مستخدم فعلي سازمان جاسوسي سيا- علناً درباره حمايت سران فتنه از تروريست هاي اعدامي نوشت: «تصميم آنها به اعتراض، بهايي به سنگيني اعتراض نخست وزير دولت موقت به اعدام هويدا دارد». آيا جز اين است كه آن حلقه 5 نفره كذايي كه خود را در سكوت توأم با رضايت سران فتنه، اتاق فكر جنبش سبز معرفي كرد، اصالتاً مروج بدعت هاي انحرافي گروهك استعماري بهائيت در رد اصالت قرآن و انكار ولايت و مهدويت است؟ سران فتنه را با مهره هاي نشاندار سازمان هاي جاسوسي آمريكا و اسرائيل و انگليس چه كار كه دستور گرفته اند مشخصاً امام خميني، ولايت فقيه و عاشوراي حسين(ع) را به عنوان اركان پيروزي و پايداري انقلاب هدف قرار دهند (كتاب دكتر مايكل برانت رئيس اسبق بخش شيعه شناسي سازمان سيا).
در حلقه مغانم، دوش آن صنم چه خوش گفت
با كافران چه كارت، گر بت نمي پرستي؟
روح خدا خميني، هويت ايران جديد و شناسنامه ملت ماست. مگر مي توان بي هيچ هزينه اي، جان از تن ملتي آزاد شده ستاند. خميني عزيزتر از جان ماست و هر رجل مفلوكي كه به نيابت از دشمنان اصلي ملت ايران با اين جان درآويزد، گور خويش كنده است. بوي عفن اين جماعت مرده هفته هاست مشام ملت عزتمند ايران را مي آزارد. 22 بهمن امسال همزمان با جشن پيروزي، روز دفن لاشه فتنه است و چه قدر اين لاشه ، به لاشه نظاميان هلاك شده آمريكايي در طبس شبيه است.
امير مؤمنان(ع)، تارك امر به معروف و نهي از منكر به دست و زبان و دل را «فذلك ميت الاحياء»- مرده اي در ميان زنده ها- توصيف كرد، پس چه بايد گفت درباره فتنه انگيزان آمر به منكر و ناهي از معروف؟! چه بايد گفت درباره جماعت حقيري كه به اصل و نسب و شخصيت يك ملت تاختند و سرنگون شدند اما باز هم با لجاجت و عداوت سخن مي گويند؟ آيا از مزبله جز بوي تعفن مي توان شنيد؟ بوي عفن گناه و خيانت بود كه آنان را چنين رسوا كرد. «تعطروا بالاستغفار لاتفضحنكم روائح الذنوب».
محمد ايماني
    
   
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.