نظر منتشر شده
۱
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 82899
منشور حقوق بشر يا پروپاگاند ( تبليغ ) سياسي
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۹ شهريور ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۵۷
منشور حقوق بشر يا تبليغات سياسي ؟!
از آنجايي كه در سيل تبليغات يك قرن اخير در مورد اين شخصيت بزرگنمايي هايي شده است نياز است ، با طرح چند پرسش بنيادين اين شخصيت تاريخي مورد بررسي عميق تري قرار گيرد .
- آيا اين لوح گلي منحصر بفرد بود ؟ آيا انواع مشابهي پيش از كوروش داشته ؟
- آیا اين لوح از چه جهت نوشته شده بود ؟ كاربرد آن تبليغي بود يا عملي ؟
- آيا كوروش خود به اين منشور و بند هاي آن عمل كرده است ؟ موارد نقض حقوق بشر توسط كورش كدام اند ؟
- آيا عواملي در بزرگنمايي اين لوح نقش داشته اند ؟ آنها كه بودند ؟
- آيا مواردي از قبيل ماليات و حداقل دستمزد و برانداختن برده داري و حق دموكراسي و ...كه در متون منتسب به اين منشور در اينترنت منتشر شده با متن اصلي اين لوح گلي همخواني دارد يا جعلي اند ؟
 
در متن ذيل به همه اين پرسشها پاسخ مستند خواهيم داد .
 
- آيا اين لوح گلي منحصر بفرد بود ؟ آيا انواع مشابهي پيش از كوروش داشته ؟
در مورد سوابق نگارش چنين متوني بايد به بيش از هزار سال پيش از كوروش بازگرديم و به زمان حمورابي(۱۷۹۵ تا ۱۷۵۰ پ.م) برسيم كه قانون نامه اي عظيم و با شكوهي بر روی ستونی از جنس بازالت به بلندای 2.25 متر و پهنای 65 سانتی متر حك كرد و بر وسط شهر براي عمل به آن قرار داد .كه بسيار عظيم تر از الواح گلي حتي كهن تر كوروش است ، و شامل 282 قانون بوده .در پيوست برخي قوانين كه براي 3700 سال پيش واقعا شگفت انگيز است آورده شده . (1)
اين قانون سواي ارزش حقوقي ارزش ادبي نيز داشته است و نمونه هايي از اين قانون نامه در كتابخانه عظيم نينوا زمان آشور باني پال يافت شده است .
 
 
- اين لوح از چه جهت نوشته شده بود ؟ كاربرد آن تبليغي بود يا عملي ؟
لوح كوروش يك نوشته عملي نبوده و در راستاي تبليغ(پورپاگاند) سياسي بوده ، بدان معنا كه اين لوح در اين ابعاد كوچك با اين شكل پيش از آنكه كوروش بابل را فتح كند توسط پادشاهان بين النهرين استفاده مي شده و كاربردي تبليغي و در راستاي ثبت وقايع (به نفع شاه) را داشته است .
اما در مورد كتيبه اي مانند حمورابي كه حدود 1200 سال پيش از كوروش نوشته شده است وضعيت متفاوت است ، اين كتيبه سنگي عظيم يا انواع مشابه كهن تر از كوروش بعنوان قانون نامه اي عملي در مركز شهر قرار داده مي شد و مردم و شاه موظف به رعايت و اجراي قوانين بودند .اين در حاليست كه در ادامه موارد نقض قوانين توسط كوروش را بررسي خواهيم نمود .
 
- آيا كوروش خود به اين منشور و بند هاي آن عمل كرده است ؟ موارد نقض حقوق بشر توسط كورش كدام اند ؟
موارد نقض حقوق بشر توسط كوروش متعددند ، دكتر پرويز رجبي (2) معتقد است كوروش حداقل در دو مورد منشور حقوق بشر را نقض كرده است .
"پرويز رجبي" ايران شناس و نويسنده کتاب "هزاره هاي گمشده" رفتارهاي کوروش در حذف دو امپراتوري "ليدي" و "بابل" را خلاف منشور آزادي کوروش مي داند.
رجبي مي گويد : « كوروش که علاوه بر فرمانرواي مادها، دو امپراتوري بزرگ را براي هميشه از جغرافياي سياسي جهان حذف كرد، در منشورش آورد كه همه آزادند، در صورتي که تصرف يك كشور خلاف منشور آزادي است. بعد از كوروش در زمان داريوش سه بار مردم بابل شوريدند استقلال شان را به دست بياورند اما سركوب شدند. اين واقعيت را چگونه مي توان موافق با منشور آزادي ديد.» (3)
كوروش در يك اقدام ناجوانمردانه پس از تصرف شهر اوپيس آنرا با قيري كه از كركوك آورد با سكنه اش به آتش كشيد. چند نمونه از روايت محققين در اين زمينه :
اولمستد: "کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند."(4)
جان مانوئل کوک: "کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می کند." (5)
پرویز رجبی: "کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید،که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد." (6)
 
اما در مورد اخلاق و نبردها و نحوه مرگش هم مطالب جالب توجهي وجود دارد :

ويل دورانت در تاريخ تمدن جلد سيزدهم ميگويد :"نقص بزرگی که بر خلق و خوی کوروش لکه ای باقی گذاشته آن بود آنکه گاهی بی حساب قساوت و بیرحمی داشته است"
هايد ماري كخ در كتاب از زبان داريوش ميگويد :«...كوروش براي جنگ با سكاها راهي شد ، به اعماق قلمرو سكاها رخنه كرد و از آمودريا گذشت ، در اين نبرد سرنوشت ساز نه فقط پسر ملكه سكاها كشته شد ، بلكه خود كوروش نيز از زخمي كه خورده بود ، پس از سه روز جان باخت...
كوروش آهنگ حمله به مصر را داشت و كمبوجيه اين مقصود را برآورد»(7)
استاد پيرنيا ميگويد :«کوروش همدان را تسخیر کرد و طلا و نقره و ثروت زیادی بدست او آمد و تمام این غنائم را به انشان برد. ...
قبل از سقوط سارد کوروش به یونانیها تکلیف کرده بود که با او متحد شوند ولی آنها نپذیرفتند بنابراین پس از تسخیر لیدی دست کوروش باز بود که کار مستعمرات یونانی در آسیای صغیر را یکسره کند. در سال ۵۴۵ پیش از میلاد کوروش توانست، تمامی آسیای صغیر را به تصرف خود درآورد.» (8)
مرگ کوروش :
مرگ کوروش در سال سی‌ام سلطنت او در حدود سال ۵۲۸ پیش از میلاد اتفاق افتاده‌است. روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کوروش وجود دارد.
هرودوت می‌نویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر می‌نماید نقل می کنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) تیره‌ای از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تومیریس ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند.
کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد، کشته شدن کوروش و شکست لشگریانش بود.
بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آورده‌است که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شده‌است.
از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمده ‌است که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیک‌ها (به انگلیسی: Derbike) به او وارد آمده بود، کشته شده‌است. آنها فیلهایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیک‌ها متحد بودند، زوبینی به ران او انداخته‌است و کوروش را به خیمه‌اش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشته‌است.
اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکا‌ها بوده‌اند نشان می‌دهد که آخرین جنگهای کوروش با طوایف سکاها بوده‌است. (9)
 
- آيا عواملي در بزرگنمايي اين لوح نقش داشته اند ؟ آنها كه بودند ؟
بيگمان كوروش پيش از همه اقوام نزد هيچ قومي محبوبتر از يهوديان نيست ، چرا كه تا حدود صد سال پيش هيچ ايراني اصلا كوروش را نمي شناخت و نام هيچ پدربزرگي كوروش نبوده .
در كتب تاريخي اثري از او نبوده ، جز در تورات كه تا حد مسيح خداوند و نجات دهنده قوم يهود فضيلت داده شده . حتي آرامگاه كوروش(10) كه اكنون در پاسارگاد است تا صد سال پيش بعنوان قبر "مادر سليمان" شناخته مي شد و كسي نام كوروش را بر آن ننهاده بود.
 
-آيا مواردي از قبيل ماليات و حداقل دستمزد و برانداختن برده داري و حق دموكراسي و ...كه در متون منتسب به اين منشور در اينترنت منتشر شده با متن اصلي اين لوح گلي همخواني دارد يا جعلي اند ؟
همانطور كه کلاوس گالاس (Klaus Gallas) متخصص تاریخ هنر(11) تاييد كرده ، يك نسخه جعلي براي ترويج برخي تحريفات تاريخي در كتابها و اخيرا در اينترنت انتشار يافته است و بشدت گسترش يافته است .
ترجمه حقيقي و علمي اين منشور دكمتر در دسترس است ،نمونه سالم و بدون تحريف ترجمه را استاد عبدالمجيد ارفعي سالها پيش انجام داده اند(12) و به نظر تنها فرديست در ايران كه واقعا در اين زمينه تخصص دارند .
كه در آن ترجمه ، سخني از حداقل دستمزد و سخن از حق حكومت مردم بر مردم و دموكراسي و برانداختن برده داري نيامده است . تنها عبارتي آمده مبني بر اينكه برخي مردم كه بيگاري ميكشيدند را از اين وضعيت خلاص كرد ، و اين برابر با برانداختن بردگي نيست ، چون كسي كه به بيگاري كشيده مي شود ، الزاما برده نيست و برداشتن بيگاري از روي دوش مردم عادي يا بردگان برابر با برانداختن برده داري نيست .
اسيران يهودي در بند بابل :
داستان اسارت يهوديان نيز بسيار شنيدنيست كه تقريبا با آن چيزي كه به مردم گفته شده تضاد دارد.
در ادامه نشان خواهيم داد كه اصولا يهوديان در بند بابل اسير نبوده اند و زندگي شاهانه داشته اند و اگر هم تبعيد شدند بدليل توطئه اي بود كه عليرغم پيمان با بابل مرتكب شده بودند ، همانطور كه ميدانيم حكم تخلف از پيمان بسيار سنگين تر از اين بود كه شاهي را با حفظ سمت و تمام خدمه و همسران براي سكونت به منطقه اي ديگر ببرند .
اما بازخواني تاريخ : در زماني كه بخت النصر به مصر لشگر كشيد و پيروز شد به قلمرو دولت كوچك يهود عليرغم متحد بودن با مصر ،تعرض نكرد (شهري كه به گفته "كتاب عزرا " كانون فتنه در منطقه بود) و فقط او بجاي مصر خراج گذار بابل شد .(13)
تمكين "يهوياقيم" شاه يهود به بخت النصر سه سال دوام آورد و بعد به تعبير كتابهاي يهودي "عاصي" شد.(14) اين عصيان در پيوند با اتحاديه اي متشكل از كشورهاي شرق مديترانه زير نظر مصر عليه بابل بود. در نتيجه در سال 598 پيش از ميلاد بخت النصر به غرب لشگر كشيد و رجال هوادار مصر در پنج دولت به عنوان تبعيدي به بابل آورد كه يهوياكين شاه هجده ساله يهود از آن جمله بود .
اين بود نقطه عطفي در تاريخ يهود كه بعنوان يكي از بزرگترين مظلوميت هاي يهود شمرده شده است. و ديديم و خواهيم ديد كه اصولا نه اسير بوده اند و نه مظلوم .
يهوياقيم و پسرش شاهاني ستمگر بوده اند و در تورات از آنها به نيكي ياد نشده است . در كتاب دوم پادشاهان ميخوانيم " آنچه را كه در نظر خداوند ناپسند بود ، موافق هر آنچه پدرش كرده بود به عمل آورد. (15)
ورود بخت النصر به اورشليم ، حتي با استناد به اسناد يهودي بدون خونريزي بود و به قول كتاب دوم پادشاهان شاه نوجوان به همراه مادر و دراريان و بزرگان به استقبال بخت النصر رفتند .(16)
بخت النصر يهوياكين و مادر قدرتمندش را با گروهي از زرگان و كاهنان و بنيامين و لاويان و بهمراه هزاران تن از غلامان و كنيزان و خوانندگان و نوازندگان به بابل برد و عموي 21 ساله يهوياكين را به نام صدقيا در سمت نائب السلطنه شاه يهود در اورشليم منصوب كرد . مورخان جمع اين افراد را ده هزار نفر شامل همسران شاه و خواجه سرايان و صنعتگران و ... مي دانند .
اكتشافات اخير نشان داده است كه اين تبعيديان به هيچ وجه "اسير" و "برده" نبوده اند و حتي زندگي شاهانه داشتند و از تمام مزايا برخوردار بودند.
به نوشته دائره المعارف يهود ، حتي پس از مرگ بخت النصر اوضاع يهوياكين بهتر نيز شد و هنوز بعنوان شاه يهود در بابل احترام فراوان داشت (17) و از اين رو برخي محققين به اين اصل اعتقاد پيدا كردند كه اين شاه نه بعنوان تبعيد بلكه براي فرار از بحران هاي داخلي (همانند آنچه در ايران پيش از انقلاب براي پهلوي ها رخ داد) به شاه بابل پناه بردند .
پس از فتح بابل توسط كوروش هم از اين خاندان فقط يك نفر از نوادگان يهوياكين به همراه بزرگان و كاهنان به اورشليم رفت و اين گروه به گفته كتاب عزرا بي حد ثروتمند بودند و توانستند هدايايي بي نظير با خود به معبد سليمان اهدا كنند .
اين خاندان گويا بعدها در ايران ساكن شدند ، در تلمود ميخوانيم كه زماني كه يهوديان ه شوش رسيدند گفتند اينجا از اورشليم بهتر است و زماني كه به شوشتر رسيدند گفتند اينجا دوچندان بهتر از اورشليم است .(18)
 
********************************************************************
منابع :
(1) قانون حمورابی - ویکیپدیا
(2)وبلاگ پرويز رجبي http://parvizrajabi.blogspot.com
(3) خبرگزاري ميراث فرهنگي
(4) اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر،۱۳۷۲، ص ۶۸ و ۶۹.
(5) مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۴، ص ۶۴.
(6) رجبی، پرویز، هزاره های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، ۱۳۸۰، ص ۱۳۶.
(7) از زبان داريوش – هايد ماري كخ- ص 5
(8) تاريخ ايران باستان – پيرنيا ص 84 .85
(9) فره وشی، ص ۷۴
(10) آرامگاه كوروش: از اين نكته نمي توان براحتي گذشت كه چطور اغلب مورخين بر اين عقيده اند كه كوروش در نبرد با اقوامي در شرق ايران جان باخته ولي آرامگاهش به يكباره در هزاران كيلومتر آنطرف تر در نزديكي جنوب ايران سر برآورده است . و با توجه به شكست قشون كوروش انتقال جسدي كه توسط ملكه ماساژت ها سرش بريده شده و در تشت خون قرار گرفته عملا غير ممكن بوده است . و اين مورد را بايد باستان شناسان پاسخ دهند كه چرا آرامگاهي كه قرنها به نام " مادر سليمان" شناخته ميشد يكباره شد آرامگاه كوروش ؟!
(11) هفته نامه "اشپیگل"، شماره 28/2008
(12) فرمان کورش بزرگ - به کوشش عبدالمجید ارفعی، فرهنگستان ادب و هنر ایران، شماره ی 9، سال 1366.
(13) Ben-Sasson, ibid, p. 153.
(14) كتاب دوم پادشاهان 24/1
(15) همان 24/9
(16) همان 24/12
(17) Judaica, vol. 9, pp. 1318-1319
(18) امنوننتصر، ص 12
 


m.hoseinzade@gmail.com
 
مم
۱۳۸۹-۰۸-۲۵ ۲۰:۲۰:۱۱
سلام
ممنونم.
حقایقی تلخ از ناگفته ها! (371570)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.