سوال: چگونه متوجه شديد؟ با چشم بسته چطور او را ديديد؟
فدایی: پارچهاي روي سرم انداخته بودند كه جايي را نبينم چون از نظرقد و اندازه از آن دو نفر بلندتر بودم چون دستبندمان مشترك بود من هم مجبور شدم بايستم و توانستم آنها را ببينم . او با آن سرهنگ حرف زد بعد ما را جدا كردند مسعود رجوی با سرهنگ رفت، من مشكوك شدم كه چطور به راحتی او به بهانه بيماري از زندان خارج میشود تا ارتباطات ديگري داشته باشد.
سوال: در زندان قصر نيز با رجوي برخوردي داشتيد؟
فدایی: تمامي اعضاء گروه ما را از زندان اوين به قصر منتقل كردند، كسي در زندان رجوي را نميديد، وي در زندان براي خود يك پروتكل داشت او 5 دقيقه به اخبار مانده به اتاق عمومي و تلويزيون ميآمد اخبار ميديد و به بهانه بيماري از ديگران جدا ميشد. من اتفاقي در دستشويي او را ديدم در دستشويي به او گفتم معلوم هست شما كجا هستي؟ این چه رفتاریست که داری؟ بعد از آن يك نفر را فرستادند سراغ ما. با 5-6 نفر از دوستان ما يك جلسه كلي گذاشتند.
سوال: آقاي شاه آبادي هم با شما در زندان بودند؟
فدایی: بله، اما ايشان را با ما نگرفته بودند، در اين مدت 7-8 بار دستگير و آزاد شده بودند.
سوال: رفتار آقاي شاه آبادي با آنها چطور بود؟
فدایی: روز اول منافقين به ديدار آقاي شاه آبادي آمدند نحوه برخورد آقاي شاه آبادي بسيار زيبا بود. منافقين پروتكل خاصي داشتند هركدام از آنها كه سابقه مبارزاتي بيشتري داشت امام جماعت ميشد. سنتهاي آنها من درآوردي بود مبناي فقهي و ديني نداشت آنها آقاي شاه آبادي را ديدند تقاضا كردند پيش نماز شود.
سوال: با توجه اينكه سازمان مجاهدين خلق در سال 54 به صورت رسمي گرايش ماركسيستي خود را اعلام كرده بودند باز هم مقيد به نماز بودند؟
فدایی: يك عدهاي از آنها اعلام كردند كه ما تغيير ايدئولوژيك داديم اما بقيه گفتند مسلمانيم لیکن دو رگه بودند طيف اول گروه رجوي بودند و ديگري گروه لطف ا.. ميثمي كه تغيير رويه ندادند ماركسيست نشدند اما آنها هم مایههای جدی التقاط را داشتند. افرادي كه اهل تحليل عميقانه بودند ميگفتند اينها هم به لحاظ مباني فكري همانها هستند اما از روي نفاق ميگويند ماركسيست نشديم از اين رو برچسب منافقين روي آنها خورد. در جلسهاي كه با آقاي شاه آبادي تشكيل دادند اول مجاهدين خلقیها آمدند اتاق آقاي شاه آبادي؛ آنها در ذهن روشنفكران و جوانان اسطوره بودند. اگر كسي سمپات مجاهدين خلق بود ارزش داشت، آنها تابو بودند، ابهت داشتند و مورد ستايش نسل جوان بودند مسعود رجوي وارد اتاق شد. آقاي شاه آبادي بلند نشد، نشست آنها مجبور شدند جلو بیایند و با آقاي شاه آبادي دست دهند و رو بوسي كنند يعني آقاي شاه آبادي آنها را تحقير كرد.
سوال: اين آقاي شاه آبادي فرزند استاد امام هستند؟
فدایی: بله، شهيد مهدي شاه آبادي كه نماينده مجلس و فكر كنم اولين شهيد روحاني در جبهه بود. منافقين از ايشان دعوت كردند كه به اتاق رجوي برود ايشان پذيرفت بعد که رفت بحثشان بالا گرفت صداي داد و بيداد ايشان بلند شد، صدا به سلول ما ميآمد؛ ايشان ميگفت دست از كارتان برداريد شاه مرد، تمام شد.
البته هنوز شاه بود اما ميخواست به منافقين و رجوی بگويد حكومت شاه تمام شد. ميدان مبارزات ملت ايران به رهبري مرجعيت، روحانيت و حضرت امام فراگير شده و پيروز است شما چگونه به كارتان ادامه ميدهيد؟ ايشان را سرزنش و نصيحت كردند و بیرون آمدند و به بند علما و روحانيون رفتند.
سوال: آيا آقاي شاه آبادي پذيرفتند كه پيش نماز شوند؟
فدایی: خير، فردي به اسم معيني را آنها پيش نماز كردند.
سوال: براي حذب گروه شما اقدامي نكردند؟
فدایی: يك نفر را براي جذب ما فرستادند صبحت كند که 3-4 جلسه داشتيم. وي ميخواست تاريخ معاصر را تحليل كند من نيز به او گفتم شما اصول عقايد را بگو، سر گفتن اصول عقايد يا گفتن تحليل تاريخ معاصر 3 جلسه بحث كرديم او حريف نشد و رفت. ماجرای ابریشمچی را هم گفتم چند بار دیگر هم اقدام کردند اما باز با سد محکم اعتقادات بچه های ما برخورد می کردند و نتیجه ای نگرفتند.
ما به شدت معتقد به رهبری روحانیت بودیم و مجاهدین خلق این را برنمیتافتند. در این مورد یک خاطره بگویم فقط از رفتار ظاهری اینها؛ بنده در زندان اوين بودم، خانوادهام به ملاقاتم آمدند ما را از اتاق انتظار زندان سوار ماشين ميكردند و به جلوي درب زندان اوين ميبردند تا با خانوادههايمان ملاقات كنيم اتاق انتظار حدود 40 متر بود. وقتي من آمدم ديدم يك آقاي روحاني تنها ايستاده و 8 نفر از ماركسيستها و خلقيها جدا از او ايستاده بودند و توقع داشتند براي منزوي كردن اين روحاني بنده نيز به سمت آنها حركت كنم وليكن بنده به صورت طبيعي به طرف آن روحاني رفتم و آن 8 نفر آمدند طرف بنده اما من به سمت آن روحاني رفتم با او ديده بوسي كردم و تازه فهميدم آقاي هاشمي رفسنجاني است.
سوال: تا آن زمان آقاي هاشمي را نميشناختيد؟
فدایی: توفيق ديدار حضوري ايشان را نداشتم وليكن سخنرانيهاي آقاي هاشمي را شنيده بودم.
سوال: شما در خاطراتتان ذکر کردهاید که شاهد بازديد وزير دادگستري آمريكا به همراه هيئتی از زندان و گفتگوی رجوی با آنها بوده اید این اتفاق در چه سالي بود و رجوي در بين آنها چه سخناني را بيان كرد؟
فدایی: در سال 56 بود. بحث حقوق بشر كارتر مطرح شده بود و هيأتي از آمريكا بودند كه به سرپرستي وزير دادگستري آمريكا براي بازديد از زندانها آمده بودند كه از زندان قصر نيز ديدن كردند. در اتاق بزرگي همه جمع شدند مسعود رجوي صحبت كرد و گفت "ما چيزي نميخواهيم مردم ما يك حكومت دموكراتيك مثل حكومت شما ميخواهند."
سوال: رجوي از اسلام و روحانيت نام نبرد؟
فدایی: خیر، او گفت: "ما چيزي نميخواهيم مردم ما يك حكومت دموكراتيك مثل حكومت شما ميخواهند." او با اين حرف همه را به هم ريخت چرا كه نزد اين افراد، آنقدر زبون و ذليل شده بود و فقط به خاطر آزاد شدن از زندان؛ از مسئله اصلي كه مبارزه با امپرياليسم و گرايش به اسلام بود سخني نگفت.
سوال: به نظر شما انحرافاتي كه در سازمان مجاهدين خلق( منافقين) خود را نمايان كرده بود سبب ايجاد ياس در بين مبارزين شده بود؟
فدایی: بله، اين موضوع به اضافه شكنجه و فشارهاي رژيم در مواقعي روحيه ياس را بوجود آورده بود.
سوال: دیگر علل انحراف در ميان سازمان مجاهدين خلق( منافقين) را كه سال 54 خود را آشكار كرد در چه مسائلي ميدانيد؟
فدایی: در ابتدا بسياري از بچههاي مسلمان در اين سازمان فعاليت ميكردند و از سوي روحانيون و علما نيز مورد تاييد بود اما بعدها به انحراف كشيده شد و علت اين انحراف فاصله گرفتن از روحانيت بود. گروههاي نفوذي ساواك و گروههاي چپ سبب شدند آنها با تغيير ايدئولوژي از اسلام به ماركسيست گرايش پيدا كردند. سال 54 بيانيه تغيير ايدئولوژي دادند. لذا در آن برهه تصميم گرفتيم، اعلام كنيم كه سازمان توحيدي مجاهدين با رويكرد و تفكري كه همه مسلمان و تحت هدایت روحانیت هستند، وجود دارد.
سوال: براي بار دوم كه به زندان آمديد علاوه بر آقاي هاشمي چه روحانيون شاخص ديگري در آنجا بودند؟ و با چه كساني تعامل برقرار كرديد؟
فدایی: در اوين به بندي رفتيم كه همه تازه زنداني شده بودند. از علما آقايان آل اسحاق، روحاني، آقاي همتي امام جمعه آغاجاري، آقاي عبدوس و.. همه در يك بند بوديم.
بعد يك عده آزاد شدند ما را به بند قديميها بردند در آن بند آقايان لاهوتي، هاشمي، منتظري، دعاگو حضور داشتند و آقاي طالقاني آزاد شده بودند.
سوال: به اين روحانيون اجازه حفظ محاسن و لباس روحانيت در زندان داده ميشد يا خير؟
فدایی: در سال آخر يعني سال 56 فضاي برخورد، رعب، وحشت تغيير كرده بود، به خاطر فضاي باز سياسي در دنيا و شعارهاي به اصطلاح حقوق بشر اين اثر در زندان ايجاد شده بود و روحانيون در گذاشتن محاسن يا پوشيدن عبا و عمامه آزاد بودند اما در سالهای 55 تا 50 محدوديت زياد بود.
سوال: ارتباط شما با روحانيون در زندان چگونه بود؟
فدایی: در كلاس تفسير قرآن شركت ميكرديم و جلسات دو نفره با آقايان داشتيم با خود آقاي هاشمي بحث سياسي داشتيم در مورد فضاي روشن فكري و التقاطي دانشگاه بحث كرديم.
یادم است آقاي هاشمي در آن زمان به شدت از ورود روشنفكرها به دانشگاهها ابراز نگراني ميكرد و از یک كتاب اقتصاد مثلا اسلامی، نوشته آقاي تواناييفر را مطالعه و نسبت به اين كتاب نقد نوشته بود البته مدت زماني كه ما با آقاي هاشمي بوديم، كم بود زيرا ايشان هم آزاد شد. ما حدود يك هفته در زندان كميته مشترك بوديم و سپس به زندان قصر رفتيم ظاهراً قصد داشتند ما را آزاد كنند اما وقتي به زندان كميته آمديم آهنگي در كميته گذاشتند يكي از سربازجوها به بچهها توهين كرد بچهها شروع به خواندن سرود انقلابی به صورت دسته جمعي كردند درگيري ايجاد شد. از اين رو ما را آزاد نكردند. گويا خبر آزادي ما را به خانوادهها نيز داده بودند چون براي آزاديمان آمده بودند خلاصه آزاد نشديم و به زندان قصر منتقل شديم.
سوال: نحوه تبادل اطلاعات با خارج از زندان به چه شكل بود؟
فدایی: در دورهي طاغوت هر كس ميخواست از محيط زندان آزاد شود يكي دو ماه در زندان انفرادي نگهداري ميشد تا اطلاعاتي را به خارج زندان منتقل نكند. که همین موضوع باعث شده بود در کمیته مشترک با محسن مخملباف روبرو شویم
سوال: با توجه به نگرشي كه به روحانيت داشتيد که ظاهراً با خط مشي دكتر شريعتي فاصله داشت، بر اساس اين نگاه چگونه با مخملباف مواجه شديد؟
فدایی: مخملباف متاثر از شريعتي بود، در كل مشي رژيم و ساواك در داخل يا خارج از زندان ايجاد فاصله بين مردم و روحانيت بود. ساواك همواره تلاش ميكرد كه جرياناتي را كه مخالف روحانيت هستند تقويت كند بخشي از تقويت مجاهدين خلق در زندان به خاطر اين موضوع بود كه مقابل روحانيون بودند. در بيرون هم سعي كرد تشكلهايي را كه مخالف روحانيت بودند اسطوره كند و تقويت كند افرادي كه به زندان وارد ميشوند اگر فكر موازي يا مخالف روحانيت داشتند را سراغ افراد جديد الورود به زندان بفرستند تا جذب خود كنند تا اين افراد جذب روحانيون نشوند.
عرف زندان اين بود كه وقتي كسي مدت زندانش تمام ميشد مدتي در انفرادي ميماند و بعد آزاد ميشد اما در مورد ما كه يك جمع چند نفره بوديم يك قسمت از كميته مشترك مختص به ما بود. آن روزها آقاي مخملباف را به ميان ما آوردند ايشان ميخواست به ما ثابت كند كه مجاهدين خلق منحرفند چون خودش از مجاهدين خلق جدا شده بود اما گروه ديگري هستند كه خوبند اما با مجاهدين خلق نيستند. افكار اين گروه متاثر از فكر شريعتي است مثل دار و دسته بهزاد نبوي. ابرشيمچي در اوين قصد داشت ما را جذب مجاهدين كند و اين آقاي مخملباف سعي داشت ما را جذب افكار شريعتي كند.
سوال: چه زماني از زندان آزاد شديد و پس از آن چه فعاليتهايي را آغاز كرديد؟
فدایی: در روز 22 بهمن 57 از زندان آزاد شديم، به خيابان آمديم گيج بوديم و نميدانستيم چه اتفاقي افتاده، فقط ميديديم مردم عقب ماشين، وانت، كاميون هستند موتورها با 5-6 سرنشين حركت ميكردند. هركس يك اسلحه در دست داشت. عدهاي طرف صدا و سيما ميرفتند و عدهاي به سمت ديگر. در خيابان زندان چند همافر با لباس نيروي هوايي با اسلحه ايستاده بودند ما از سوراخی که در ديوار زندان بوجود آمده بود سرمان را بيرون كرديم گفتند سریع از اينجا خارج شويد.
فكر كرديم كودتا شده توجيه نبوديم، ما آمديم حرم حضرت عبدالعظيم، از سه راه ورامين شهرری تا حرم حضرت كه حدود 5/1 كيلومتر است روي دوش مردم بوديم ما را به داخل حرم برند. صحن پر از جمعيت بود، گفتند سخنراني كنيد، يكي از دوستان شروع به صحبت كرد: بسمالله القاسم الجابرين.... كه يكدفعه تيراندازي شد. چون قبر رضاخان هنوز به تصرف نيروهاي انقلاب در نيامده بود مردم به محل قبر رضاخان که به "آرامگاه" معروف شده بود حمله كرده بودند كه آنجا را هم بگيرند تيراندازي شد مردم فرار كردند ما را به منزل بردند منزل ما تبديل به كميته شد. خانمها در منزل ما جمع شدند، و ككتل مولوتوف تهيه ميشد شيشه، صابون و فتيله توسط مردم جمع شد از منزل ما تا آرامگاه فاصله زيادی نیست زنها ككتل مولوتفها را دست به دست به مردها ميرساندند تا مردها آنجا را تصرف كنند.
2-3 ساعت درگيري ادامه داشت حدود 11 شب نيروهاي تسليم شده را به منزل ما آوردند. گفتند با اينها چه كنيم؟ من در حال فكر كردن بودم. يك نفر گفت همه را به سينه ديوار بچسبانيد تيرباران كنيد پدرم، گفتند: «درجه دارها را جدا كنيد به كميته بفرستيد (مدرسه علوي و رفاه را كميته ميگفتند) سربازها را لباسشان را عوض كنيد پول كرايه به آنها بدهيد كه به خانهشان بروند.»
سوال: پس از پيروزي انقلاب شروع كارتان از چه نهادي بود؟
فدایی: روز اول و دوم كه آزاد شديم از طرف افرادي كه قبلاً مبارز بودند پيغام آوردند كه امام از پاريس پيغام دادهاند گروههاي مسلمان مبارز ايران يك گروه شوند، گفتند 2-3 ماه است ما اين كار را آغاز كردهايم شما هم بياييد، ما در جواب گفتيم چه كسي گفته؟ گفتند امام پيغام داده، آقايان شهيد بهشتي، شهيد مطهري، هاشمي، سوالي و محمدمنتظري نیز خبر را تأييد كردند و ما هم به صحت گفتار آنها اعتماد كرديم. بعد براي شكل دادن سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي اقدام كرديم، اسم گروه توحيدي بدر را اينجا روي خود گذاشتيم. سازمان توحيدي مجاهدين خلق را نیز قبل از انقلاب انتخاب كرده بوديم.
سوال: پس گروه توحيدي رضايي چه بود؟
فدایی: اسم اطلاعيه بود ما به اسمهاي مختلف مثل ابوذر، مقداد و.... اطلاعيه مي داديم
سوال: براي تشكيل سازمان مجاهدین انقلاب با چه كساني جلسه داشتيد؟
فدایی: هر كدام از گروههاي 7گانه دو سه نفر نماينده بودند كه در جلسات مشترك صبح تا شب شركت داشتند.
سوال: اسامي نمايندگان حاضر در جلسه را به خاطر داريد؟
فدایی: از امت واحده آقايان رضا نراقي و محسن مخملباف و بعدها صادق نوروزي، از منصورون آقاي محسن رضايي و ذوالقدر، از گروه فلاح آقاي الويري، آقاي فروتن، از گروه صف شهيد بروجردي، براتي و صادقي، از موحدين آقاي بخشنده، از بچههاي خارج از كشور حسن واعظي و مصطفي تاج زاده.
سوال: کارکردسازمان مجاهدین انقلاب در سال 58 چه بود؟
فدایی: آن زمان ما هنوز نمی دانستیم که چه شده و ممکن بود هر اتفاقی بیافتد ولذا یک جریان سیاسی روشن و روشنفکر و جوان پسند داشته باشیم و علنی نباشد یعنی غیر علنی باشد و با مبارزه مسلحانه و آماده باشد تا اگر کودتایی خواست رخ دهد بتواند مبارزه کند و این تفاهم در بین بزرگان سیاسی نظام بود که سازمان مجاهدین انقلاب به عنوان شاخه نظامی انقلاب وجود داشته باشد و حزب جمهوری اسلامی به عنوان یک تشکل فراگیر عمومی و مردمی باشد. در شرایطی بودیم که به سرعت نهادهای انقلاب هم شکل میگرفت و به سرعت و لحظهای شکل میگرفت منتهی چون بچهها قبل از انقلاب آموزش دیده بودند و آماده بودند سریع همدیگر را پیدا میکردند وحتی ما با اجازه حضرت آیت الله مهدوی کنی و با هماهنگی ایشان اسلحه خانههای مخفی درست کرده بودیم و یکسری اسلحه مخفی کرده بودیم که اگر سلطنت طلبها و کودتاچیها کاری کردند و لازم شد بتوانیم این اسلحهها را دست مردم برسانیم و چون انسجام داشتیم و بچهها سیاسی بودند، خدمات شایستهای در آن زمان برای انقلاب صورت گرفت، خیلی از کودتاها که می خواست شکل بگیرد بچههای سازمان کشف و خنثی کردند و چون سازمان یکپارچه و منسجم بود، عدهای رفتند در اداره دوم ارتش، عدهای در اطلاعات کمیته، مثلا اطلاعات سپاه را ابتدا بچههای سازمان مجاهدین انقلاب شکل دادند، یعنی در آن زمان یک فرد چند کار میکرد، یعنی من در عین حال که در کمیتههای انقلاب بودم، همزمان در سپاه و سازمان هم بودم، اینطور بود و همه بچهها این گونه بودند. در مورد گروه فرقان شاید صفر تا صد شناسایی و انهدام گروه فرقان را سازمان انجام داد و در هسته مرکزیشان رخنه کردند، کادر مرکزی در یک خانه تیمی بودند که اینها را کشف کردند و ریشهاش کنده شد. در بحث برخورد با کسانیکه داعیه استقلال طلبی خلقی داشتند، در کردستان و سیستان و بلوچستان و اداره زندان اوین که ضد انقلابها را میگرفتند و به آنجا میبردند، خب همه اینها را بچههای سازمان انجام میدادند.
سوال: در نوشتن مرامنامه و اساسنامه آيا توانستيد نگاه به روحانيت و ولي امر را جا بيندازيد؟
فدایی: آن زمان رهبري روحانيت و مرجعيت پذيرفته شده بود. لذا بحث اعتقاد قبلي و التزام علمي جزء اصول قابل قبول همه بود كسي مقاومت نكرد.
6 ماه قبل از انقلاب اسلامي طوري شد كه كسي جرأت مخالفت با روحانيت نداشت و وقتي انقلاب حالت مردمي پيدا كرد مجاهدين خلق و جريان چپ مقابله منفي كردند. زمان كه گذشت فضاي مردمي گسترش پيدا كرد و آنها جرأت مقابله پيدا نكردند.
يادم هست در ایام زندانيكي از بچههاي مجاهدين را به اسم قائم به زندان اوين آوردند او ميگفت همه چيز خميني! فقط خميني! هيچ حرف ديگري نميزد چند روز كه در زندان بود او را كم كم تغيير دادند.
فضاي بيرون فضاي روحانيت، فضاي مرجعيت، فضاي امام بود. فضاي روشنفكري منافقين، حزبي، گروهي، نهضت آزادي و توده فضاي ديگري بود اينها با مردم نبودند اما جرأت نداشتند بگويند راه امام درست نيست.
بخش سوم گفتگو را از اینجا بخوانید.