نظر منتشر شده
۱۷
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 42500
دموکراسي اشتباهاتش را جبران مي‌کند؟
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۳۶
   راه، دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي



باراک حسين اوباما، که مادري آمريکايي و پدري کنيايي دارد، در ژانويه‌ي گذشته چهل و چهارمين رئيس جمهور آمريکا شد. براي بسياري شگفت آور بود که اکنون اوباماي سياه در کاخ سفيدي ساکن خواهد شد که توسط برده‌هاي آفريقايي –بين 1792 تا 1800م.- ساخته شده بود. از جنايات نژادپرستان افراطي بر عليه سياهان آمريکا مدت زيادي نمي‌گذرد. هنوز نسلي از مردم آمريکا زنده هستند که قانون ممنوعيت تحصيل سياهان را به ياد دارند. هنوز کساني هستند که خود از ياران مارتين لوتر کينگ -مبارز حقوق سياهان آمريکا- بودند. اما امروز يک دورگه‌ي سياه و سفيد در قامت رئيس‌جمهور آمريکا ظاهر مي شود. آيا دموکراسي در درازمدت اشتباهات خود را جبران مي کند؟



منطق حاشيه/ متن :



دموکراسي منطق عملکرد متن تجدد است. يعني تجدد را بدون دموکراسي نمي توان فهم کرد. به نظر مي رسد بهترين روش براي بيان رابطه ي تجدد و دموکراسي استفاده از دوگانه ي حاشيه/متن است. متن تجدد "ديگراني" را براي خود تعريف مي کند. آن "ديگران" حاشيه هاي متن هستند. "هر قدرتي، موجد مقاومتي است" و حاشيه ها مقاومت هايي در برابر متن هستند. "حاشيه نگاتيو متن است". متن، هويت و کيستي خود را با حاشيه تعريف مي کند. اما هيچ زماني حاشيه، متن نمي شود. يعني تا زماني که مقاومت مي کند، "ديگري" باقي مي ماند.



اما قدرت بي‌بديل تجدد در اين است که توان جذب حواشي ناسازگار را دارد. برخورد با حواشي در دو مرحله صورت مي گيرد. مرحله‌ي اول "مرحله‌ي سرکوب" است. سرکوب حواشي و اقليت‌ها هميشه در طول تاريخ وجود داشته است. اما هيچ گاه سرکوب به اندازه ي دوران تجدد سيستماتيک و حساب شده نبوده. سرکوب تا جايي ادامه پيدا مي کند که نيرويي جدي از داخل مقاومت حاشيه، متن را تهديد کند. حال در مرحله ي دوم، "جذب و هضم" حاشيه در متن آغاز مي شود. متن دوباره از اول نوشته مي شود. اما آيا حاشيه ي جذب شده خطرناک است؟



به عنوان مثال، از جمله ي اين حواشي براي تجدد انگليسي جنبش کارگري در اين کشور بود. اين جنبش که از مارکسيسم تاثير پذيرفته بود، موجوديت متن را تا حدودي زير سوال مي برد و خواستار تغييرات جدي در چينش عناصر متن تجدد انگليسي بود. اين جنبش حاشيه اي زماني که با تاثير  از شوروي قدرتي داشت،سرکوب مي شد. اما زماني که سرکوب آن بي نتيجه ماند. يکي از دو حزب اصلي در پارلمان انگلستان را به خود اختصاص داد. حزب کارگر انگلستان توانست نيم ِپارلمان را از آن خود کند و در قانون گذاري ها سهيم شود. اما ديگر انقلابي نبود. در چهارچوب اصول سرمايه داري فعاليت مي کرد.



دموکراسي منطق عملکرد تجدد است. دموکراسي شيوه ي جذب حاشيه در متن است، به صورتي که متن از ابتدا بازنويسي شده و سهمي هر چند اندک به آن داده شود. در ازاي آن، روحيه ي انقلابي حاشيه ستانده مي شود. ديگر کارگران انگليسي حتي اگر از شرايط کار ناراضي باشند، آرامشي رواني دارند که کساني در پارلمان به فکر آنها هستند.



منطق عملکرد تجدد بر اساس ِپيش فرض ِنبود ِمعياري فراتاريخي است. يعني فراموشي دين و هر نوع معيار تمييز فرا زميني که به ما قدرت تمييز حق از باطل را ارائه کند. در عوض، معيار، خواست و تمايل انساني است. يعني انسان مداري به معناي اخير، محور تفکيک انديشه ي تجدد از انديشه هاي دوران هاي قبل از آن است. معيار اصلي در دو مرحله ي سرکوب و جذب، "قدرت" است. يعني حاشيه اي که قدرت چانه زني بيشتري دارد مي تواند سهم بيشتري بگيرد و ناتوان، محکوم به نابودي است. حاشيه اي که توان مقاومت ندارد در همان مرحله ي اول دفع مي شود و هيچگاه سهمي را به خود اختصاص نمي دهد.



اوباما سياهپوستِ سفيد پوست:



آيا اوباما سياه پوست است؟ اين بسته به اين است که سياه پوست بودن را چگونه تعريف کنيم. مثلاً از منظري بيولوژيک اوباما سياه پوست نيست بلکه چند نژادي (Biracial) است. 50 درصد سفيد، 50 درصد سياه. اما فرهنگ آمريکايي او را 100 درصد سياه به حساب مي آورد. نيمه‌ي سفيد او ديده نمي شود. پس از انتخاب اوباما، اين بحث مطرح شد که نوعي تفکر نژادپرستانه در پس ِ اين بيان وجود دارد که چند نژادي بودن را به رسميت نمي شناسد. جامعه ي آمريکايي مانند برخي جوامع متجددِ متاخر چند فرهنگي (Multicultural) است. که اين تکثر فرهنگ ها و نژاد ها به ظهور انسان هايي با فرهنگ‌هاي متفاوت و متکثر منجر مي شود مانند فرهنگ هاي افريقايي-آمريکايي ها، آسيايي-آمريکايي ها و ... .



بياييد سياه پوست بودن را نه امري صرفاً بيولوژيک که امري فرهنگي در نظر بگيريم. اوباما حامل نماد هاي بسياري است. او نماد شرمندگي سفيد پوستان نژادپرست از سالها برده داري است. او نماد موفقيت مارتين لوتر کينگ در گرفتن حق سياه پوستان است. او نماد پيروزي ديدگاه لينکلن در لغو برده داري است. اوباما نماد حاشيه ي سرکوب شده ي سياهان آمريکايي است. نماد شرمندگي از سرکوب وحشيانه ي نسل هاي پيش از او.



ستاد انتخاباتي و مشاوران او تا به حال به خوبي از اين نمادها بهره برداري کرده اند. او در روز سخنراني افتتاحيه ي رياست جمهوري اش بر همان انجيل قديمي که لينکلن (شانزدهمين رئيس جمهور آمريکا) بر آن قسم خورده بود، دست گذاشت. جشن دويستمين زادروز لينکلن، در دوازدهم فوريه امسال، را با شکوه برگزار کرد. او حتي سعي کرد مانند الگوي چينش سياسي لينکلن، از جمهوري خواهان هم در کابينه اش استفاده کند. او بنا به هر مناسبتي از شانزدهمين رئيس جمهور آمريکا ياد مي کند.



همين طور اسطوره ي مارتين لوتر کينگ هم از ذخاير نمادهاي اوباما است. کينگ که خود از گاندي درس هايي در مبارزه ي بدون خشونت آموخته بود، سعي کرد از روش هاي مسالمت آميز در مبارزه بر ضد نژادپرستي آمريکايي استفاده کند.



هم لينکلن و هم لوتر ترور شدند. جنبش سياهان هم بارها به خشن ترين شکل ممکنه سرکوب شد. اما بعد از مدتي اين جنبش در متن تجدد قابل هضم شد. تا امروز که حاشيه با تغيير شکل در متن سياست آمريکا ظاهر مي شود.



حزب دموکرات آمريکا دو نامزد براي رياست جمهوري معرفي کرده بود: هيلاري کلينتون و باراک اوباما. هر دوي اينها در صورت انتخاب شدن حامل نمادهايي از حاشيه بودند: کلينتون حامل نماد جنبش هاي زنان و اوباما حامل نماد جنبش سياهان آمريکا.



بعد از هشت سال رياست جمهوري جرج بوش، ضربه اي اساسي به جايگاه نمادين آمريکا در جهان به مثابه ي “ابرقدرت جهاني” وارد شد. اگر به لحاظ نظامي در اين دوره بوش سعي کرد که آمريکا را پليس جهان معرفي کند، اما به لحاظ اقتصادي ضربه هاي وحشتناکي بر اقتصاد کشورش وارد کرد. از جنبه اي ديگر با آشکار شدن جنايات نظاميان آمريکايي در افغانستان و عراق، ايده ي آمريکا، “سرزمين فرصت‌ها” نيز دچار دگرگوني شد. نه تنها سرمايه ي اقتصادي که سرمايه ي فرهنگي آمريکا نيز صدمه ديد. سرمايه داري متجددانه اکنون مي بايست در صدد جبران صدمات برآيد. با روي کار آمدن حاشيه و فردي از فرودستان و سرکوب شدگان، چهره ي سرمايه داري آمريکايي ترميم مي شد.



روي کار آمدن اوباما، کارکردي بي بديل براي نظام قدرت در آمريکا داشت و به ادامه ي حيات سيستم کمک مي کرد. پس از ويراني‌هاي يک سفيدپوست آمريکايي يک سياه‌پوست با پشتوانه اي از نمادها بايد روي کار مي آمد تا چهره ي آمريکا بار ديگر ترميم شود. امروزه ديگر از جنبش ها و سرکوب هاي خشن سياهان خبري نيست. متن بار ديگر بازنويسي شده و جنبش سياهان در متن هضم شده است. همان گونه که در انگلستان حزب کارگر، جنبش کارگري را در خود هضم کرد.



اوباما حامل آن نمادهاست. اما تا چه زمان مي توان با نماد ها زيست؟ جان استوارت ديلي شو (Jon Stewart daily show) نام برنامه‌ي پرمخاطبي در شبکه ي سي ان ان است که با نگاهي طنز به وقايع سياسي روز مي پردازد. بعد از انتخاب اوباما و محبوبيت روزافزون او در ميان مردم، در قسمتي از اين برنامه يک صفحه ي مدرج نشان داده مي شد که عقربه اي نشان دهنده ي محبوبيت اوباما در آن در حال حرکت است. درجه ها از رئيس جمهور نرمال بود تا پسر خدا که لقب مسيح (ع) است. و مجري برنامه اعلام مي کرد که اوباما کم کم دارد به درجه‌ي محبوبيت مسيح (ع) نزديک مي شود. کنايه‌ي او نشان از اين دارد که از اين پس اوباما مجبور است که هر روز در سيستم و با حفظ مقتضيات سيستم موجود، تصميم گيري کند و از اين پس، قضاوت ها بر تصميمات او متکي خواهد بود نه بر نمادها.



آيا دموکراسي اشتباهات خود را جبران مي کند؟ يا اينکه حاشيه ها را محک مي زند. اگر قابل سرکوب باشند سرکوبشان مي کند و اگر قابل سرکوب و حذف نباشند آنها را در منطق خود بازتعريف و جذب مي کند؟



به نظر مي رسد که سيستم تجدد آمريکايي امروزه بار ديگر خود را بازسازي کرده است. اما نکته اينجاست که اوباما در روز سخنراني افتتاحيه و پس از سوگند ياد کردن بر انجيل لينکلن، در ابتداي سخنراني اش گفت “ما آمريکايي ها هيچ وقت براي سبک زندگي‌مان از کسي عذرخداهي نمي کنيم”. نکته اينجاست که راه درازي است از آمريکاي پليس جهاني و هدايت کننده ي کودتاهايي در جهت منافعش در هر نقطه از جهان تا آمريکايي که نمي خواهد عذرخواهي کند. راه درازي است از قدرت بلامنازع بودن تا فرار از عذر خواهي. آمريکا در اين چند سال اخير چند گام عقب‌نشيني کرده است. حتي اگر از بيان اين عقب نشيني طفره برود.



 
***


شماره 9+30 مجله راه  نشريه دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي منتشر شد.

اين شماره از راه ويژه رويدادهاي فرهنگي سال 87 است به همراه پرونده اي ويژه بيست و هفتمين جشنواره فيلم فجر. پرونده ويژه رويدادهاي فرهنگي سال 87 پنجاه يادداشت است درباره رويدادها، کتابها جشنواره‌ها فيلمها و شخصيتهاي فرهنگي خبرساز در سال گذشته .



 
 
-
۱۳۸۷-۱۲-۲۲ ۱۱:۳۶:۴۸
ممنون - خیلی مفید بود.
کاش در کشور ما نیز دموکراسی صبوری وجود داشت تا حاشیه ها را در خود هضم میکرد نه سرکوب.
موفق باشید. (108747)
 
چشم
۱۳۸۷-۱۲-۲۴ ۰۳:۴۷:۳۰
\"دموکراسی \"صبور\"؟
یا ریاکار و دورو و مکار؟
و اینکه شما جدا از دست دادن هویت و مضمحل شدن تدریجی رو به سرکوب شدن ترجیح می دهید؟! (108882)
 
hossein
۱۳۸۷-۱۲-۲۴ ۰۶:۳۲:۰۳
Iran have better democrcay and you are do not know any things about here because you not live here, go study some english...or some one please translate my letter in farsi for this people... I wish was die and never left Iran to canada to have such bad experiences as Iranian professional artist
I love Iran
I miss Iran, 14 years living under racism and discrminiation like slaves like no one with no right , 14 years doing all this dirty job , 14 years breaking my personality to asking for help, you guys do not know any things about west , nothings .
hajiagha
cartoonist gol agha
canada (108885)
 
سید امیر
۱۳۸۷-۱۲-۲۲ ۱۱:۵۲:۰۱
جلال آل احمد، در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»، فصل دوم، ذیل عنوان «پیدایش روشنفکران»، مطلبی از آنتونیو گرامشی (وفات: 1937) نقل و ترجمه می کند که بسیار جالب به نظر می رسد. به طور خلاصه، گرامشی ایتالیایی (که عقاید کمونیستی دارد و بیشتر به ابرقدرت شرق نزدیک است) در بررسی ایالات متحده، به نکته بسیار جالبی اشاره می کند:

وی می گوید، روشنفکران سیاهپوست آمریکا به طرز حیرت انگیزی در حال افزایش هستند و اینها فرهنگ و فن امریکا را جذب می کنند (به بیان نویسنده نشریه «راه»، تلاش می کنند از حاشیه وارد متن شوند). به این ترتیب تنها دو حالت را می توان متصور شد: یکی اینکه توسعه طلبی امریکا از این سیاه پوستان به عنوان عاملان خود برای بدست آوردن بازارها و گسترش تمدن خاص خودشان استفاده کند؛ و دوم اینکه روشنفکر سیاه از امریکا به افریقا برود و یک اقلیت مستقل و نیرومند در خارج از امریکا تشکیل دهد (که طبیعتا در هماهنگ شدن با مردم افریقا به دو مشکل بر می خورد، یکی عدم وجود زبان مشترک و دیگری عدم وجود احساسی به نام احساس «ملی» بین سیاهپوستان).

همان طور که واضح است، اکنون اتفاق نخست رخ داده است. و البته زمینه هم برای رخداد احتمال دوم فراهم نشده است (چرا که امریکا با تصحیح قوانین نژادپرستانه، جلوی مهاجرت سیاهان را گرفته است).

بنابراین، اگر نظر گرامشی صحیح باشد، می توان نتیجه گرفت که باراک اوباما به خاطر سیاه پوست بودن این پتانسیل را دارد که به صورت عامل و آلت دست نظام سلطه طلب امریکا، این بار با ظاهری متفاوت (که با شعار «تغییر» هم هماهنگی دارد) در همان مسیری حرکت کند که روسای جمهور گذشته امریکا حرکت کرده اند. (108750)
 
بهزاد
۱۳۸۷-۱۲-۲۳ ۰۰:۴۰:۲۹
یکی از معظلات جامعه ما داشتن تفکرات آل احمدی است. (108815)
 
۱۳۸۷-۱۲-۲۴ ۰۸:۵۵:۵۶
بابا بیچاره آل احمد توی ارائه ی این نظریه بی تقصیره! فقط اون رو ترجمه کرده! شما اگر از ایشون خوشتون نمیاد بهتره به جای خط کشیدن روی کل مطلب (!) توضیح بدین که با کدوم قسمت از این نظریه مخالفین. (108898)
 
حميد
۱۳۸۷-۱۲-۲۲ ۱۴:۱۲:۳۴
اين فرضيه كه «دستگاه قدرت» در آمريكا اوباما را روي كار آورد تا چهره خود را ترميم كند همان اندازه معنادار/بي معنا است كه باور كنيم «دستگاه قدرت» در ايران خاتمي را روي كار آورد تا چهره خود را ترميم كند! بله در عمل چهره اين دستگاهها ترميم شد ولي اثبات اينكه از ابتدا برنامه ريزي براي اين شده بود...نه با واقعيات نمي خواند. (108765)
 
کاربر
۱۳۸۷-۱۲-۲۳ ۰۰:۰۱:۰۷
اتفاقاباواقعیت میخواند. ایشان با برنامه آقای هاشمی روی کار آمد تا عملکرد ضد مردمی آقای هاشمی ترمیم شود ودر پوشش زیر سوال بردن قبل از دو خرداد دقیقا همان سیاستها در اکثر حوزه ها اجرا شد . از علائمش یکی اینکه امروز هم آقای هاشمی خاتمی را به صحنه فرستاده است ودر حال مقدمه چینی برای پیروزی اوست . (108811)
 
چشم
۱۳۸۷-۱۲-۲۴ ۰۴:۰۹:۱۴
بجث فراتر از پیگیری یک توطئه است در یک ساختار سیاسی است.

\"اما قدرت بي‌بديل تجدد در اين است که توان جذب حواشي ناسازگار را دارد... دموکراسي منطق عملکرد تجدد است. دموکراسي شيوه ي جذب حاشيه در متن است، به صورتي که متن از ابتدا بازنويسي شده و سهمي هر چند اندک به آن داده شود. در ازاي آن، روحيه ي انقلابي حاشيه ستانده مي شود.\"

بحث بر سر \"منطق عملکرد تجدد\" است.
\"تجدد\" و \"عملکرد آن\" اعم از سازوکارهای عینی یک جامعه است. و این قابلیت خود ترمیم کنندگی بیشتر یک قدرت نرم افزاری است. بر پایه و به اتکای این قابلیت درونی ست که ساختار های بیرونی و عینی در یک هماهنگی ارگانیک(که اقتضای هر سیستمی است) -و نه لزوما برنامه ریزی شده- دست به ترمیم می زنند. و در این نظریه، خودآگاهی و برنامه ریزی دقیق دستگاه های بیرونی -در صورت وجود- نمود و تحقق بیرونی آن خاصیت درونی شمرده می شود.

گر چه آشنایی با \"تاریخ\" غرب مدرن، شما از شدت پروژه محوری آن حیرت زده می شوید. و این \"مهندسی\" هم از صفات تجدد است. (108883)
 
David
۱۳۸۷-۱۲-۲۳ ۰۹:۳۱:۲۱
do bare ghalam farsyi
bedone pardakhtan be sehat va soghme edehaye avarde shode dar matn hich ertebati bein anha va paraghrafe akhar vojod nadard

yani malom nist nevisandeye mohtaram che mikhahand beghoyand (108833)
 
حسین
۱۳۸۷-۱۲-۲۴ ۰۰:۱۵:۲۸
فکر می کنم که ارتباط پاراگراف آخر را به راحتی می توان فهمید. در آخر به این نتیجه می رسیم که درست است که متن بار دیگر خود را بازسازی کرده اما باید بدانیم که در حال حاضر متن نسبت به گذشته ضعیف تر شده. متن رو به زوال است. دیگر این ترمیم درد چندانی را از او دوا نمی کند. (108872)
 
محمد
۱۳۸۷-۱۲-۲۳ ۱۹:۳۵:۰۰
بهینگی دموکراسی ب با توجه به اصل تکامل قابل اثبات است (108855)
 
چشم
۱۳۸۷-۱۲-۲۴ ۰۳:۴۲:۳۳
\"اصل\" تکامل؟
ببخشید از اصول کدوم دینه؟ (108881)
 
۱۳۸۷-۱۲-۲۴ ۰۸:۵۳:۲۲
اخیراً نهضتی در جامعه علمی دنیا ایجاد شده که به طرز افراطی تلاش می کنه همه چیز رو با تکامل توضیح بده. کتابهای زیادی نوشته شده که توضیح می ده چرا نباید مفاهیم زیستی رو به حوزه های علوم انسانی تعمیم داد. حتماً توصیه می کنم اونها رو مطالعه کنید. مثلاً کتابهایی که در نقد نظریات داوکینز نوشته شده می تونه براتون مفید باشه. (108897)
 
چشم
۱۳۸۷-۱۲-۲۴ ۰۴:۱۹:۳۷
\"راه درازي است از قدرت بلامنازع بودن تا فرار از عذر خواهي. آمريکا در اين چند سال اخير چند گام عقب‌نشيني کرده است.\"
\"عقب‌نشيني\" لفظ گویایی نیست. چون داوطلبانه و از روی انتخاب یا نجابت و یا مثلا توبه از گناهان گذشته و امثالهم نبوده است. امریکا \"عقب رانده\" شده است. و البته کم کم متوجه این واقعیت شده و درصدد رفع و رجوع آن است. تا باز بشود همان امریکای سابق با همه مختصاتش و جه بسا بسیار بدتر از آن.
امریکا فرصت می خواهد تا برگردد... (108884)
 
جمید
۱۳۸۷-۱۲-۲۵ ۰۹:۴۲:۲۱
عیب این گونه نظریات اینه که همواره بر اساس نتیجه ای که پدید امده استدلال می کنند در حالی که بسیاری از این نتایج به انگیزه ها ربطی نداره.
در غرب تساهل و تسامح وجود دارد و به همین دلیل یک سیاه پوست می تواند رییس جمهور امریکا شودو پشت سر این اقدام هیچ توطئه یا برنامه ای نهفته نیست.
اما نتیجه ناخواسته اش بهبود وضع امریکا در جهان است که البته نوش جونشون که حقشونه. نه این که بر حقند بلکه چون تعصب ندارند. (109207)
 
عادل
۱۳۸۷-۱۲-۲۷ ۱۴:۳۷:۵۰
سلام
چرا مطلب تحریف متن مقدس را نمی گذارید
مردم چشم به راهند. (110001)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.