اخیرا مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، سند «الگوی پایه اسلامی-ایرانی پیشرفت» را منتشر کرده که وضعیت ایران را در سال ۱۴۴۴ شمسی مشخص میکند. توجه به بندهای این سند، اعم از مقدمات و مبانی و اهداف و آرمانها و تدابیر، جالب است. انگار گروهی از منبریها و اساتید محترم کنار هم نشسته و آرزوها و تصورات خود را از آینده کشور بر روی کاغذ نوشتهاند.
حرف زدن درباره این قبیل موضوعات، کمی سخت است. چون فورا متهم میشویم به خودکمبینی و فقدان خودباوری و عدم اعتماد به نفس و ناامیدی و یاس و ... ضمن اینکه اساسا درباره چنین برنامههای ذهنی و رویایی و ماورایی، چطور و با چه معیار و مبنایی میتوان قضاوت کرد؟ جواب دو بعلاوه دو معلوم است، اما عبارات زیر (که بخشی از آرزوهای نویسندگان سند الگوی پیشرفت است) را چطور میتوان سنجید؟
«در سال ۱۴۴۴ هجری شمسی مردم ایران دیندار، عموماً پیرو قرآن کریم، سنت پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) و با سبک زندگی و خانواده اسلامی ایرانی و روحیه جهادی، قانونمدار، پاسدار ارزشها، هویت ملی و میراث انقلاب اسلامی، تربیتیافته به تناسب استعداد و علاقه تا عالیترین مراحل معنوی، علمی و مهارتی و شاغل در حرفه متناسباند و از احساس امنیت، آرامش، آسایش، سلامت و امید زندگی در سطح برتر جهانی برخوردارند.»
و یا این عبارت که «تا سال ۱۴۴۴ ایران به پیشتاز در تولید علوم انسانی اسلامی و فرهنگ متعالی در سطح بینالمللی تبدیل شده و در میان پنج کشور پیشرفته جهان در تولید اندیشه، علم و فناوری جای گرفته و از اقتصادی دانشبنیان، خوداتکا و مبتنی بر عقلانیت و معنویت اسلامی برخوردار، و دارای یکی از ده اقتصاد بزرگ دنیا است.». خیلی هم خوب، البته که همه ما علاقمندیم که چنین مفاهیمی برای کشور ما در سایه اسلام عزیز محقق شود.
این درست که دوران سیطره پوزیتیویسم بر علم و دانش، سپری شده و همهچیز را نمیتوان با معیار کمی سنجید، اما دیگر نه تا این حد و اندازه که در سندی با این همه ادعا برای تمدنسازی اسلامی و انقلابی، هیچگونه برنامه و عدد و رقم و افق باورپذیر و عینی و علمی دیده نشود. و اصلا چه نیازی به این همه جملات و عبارات کلی و بدیهی در قالب جهانبینی و خداشناسی و انسانشناسی و دینشناسی؟ خب همه اینها را که در متن قانون اساسی داریم و سالهاست از طریق کتابهای درسی مدارس و رسانهها و اساتید و منبریهای معروف و مشهور و حتی مسئولان کشور در وعدههای انتخاباتی، مدام تکرار میشوند. دیگر چه نیازی به این همه بودجه و نشست و همایش و ادعا؟!
ممکن است در پاسخ گفته شود که این سند، فقط یک نقشه راه و افق دید است که برای رسیدن به آن باید برنامه داشت، اما مشکل اینجاست که بسیاری از بندهای این سند، اساسا با دستور و برنامهریزی آنهم به شیوه متداول این سال ها، قابل پیاده شدن نیست. قرنهاست که مردم این سرزمین بدون بودجه و برنامه و الگو و با وجود همه سختیها و مشقات و مخالفت حکومت ها، پیرو سنت و قرآن و اهل بیت بودند و هستند، حالا چه نیازی به یک سند و الگو که بدیهیات را بگوید و پیشبینی کند که در سال ۱۴۴۴ مردم ایران پیرو قرآن خواهند بود؟! (البته با ادامه روند فعلی و سختگیریهای بیمورد و افراطی در امور فرهنگی و اجتماعی، تحلیل هایی وجود دارد که آینده کشور را همراه با دینداری نمی داند)
حال فرض کنیم که تمام بندها و آرزوهای این سند، قابل تحقق باشد، اما از چه طریقی و با چه ابزاری؟ با کدام زیرساخت نرمافزاری و سختافزاری؟ و از همه مهمتر توسط چه کسانی؟ بعید است با رویه و شیوه فعلی به کلیات سند درباره تمدنسازی برسیم. تمدن، تنها محدود به یک حوزه خاص (مثلا اقتصاد) نیست که فرض کنیم تا پنجاه سال آینده جزو ده کشور برتر دنیا خواهیم شد، تمدن مفهومی فراگیرتر و جامعتر است و دربردارنده مفاهیم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری است. آیا نوع نگاه بزرگان سیاسی و مذهبی ما به تاریخ و فرهنگ و تمدن پیشین این سرزمین، اجازه ظهور و بروز دوباره آن را میدهد؟ وقتی فضای فکری و عقیدتی غالب این بزرگان، انکار، حذف و نفی بخشهای زیادی از تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران و اسلام است، چطور میتوان انتظار شکوفایی مجدد آن را داشت؟ مگر اینکه تعریف و تصور آنها از تمدن چیز دیگری باشد که واقعیت هم همین است.
به هرحال تا پنجاه سال آینده، احتمالا نیمی از آدمهای امروز، نیستند و کسی نمیتواند یقه نویسندگان محترم را بگیرد که نتیجه این همه آرزو چه شد؟ اگر هم زنده باشند، مطابق معمول همه این سالها، تقصیر را میاندازند گردن مسوولان سکولار که به آرمانهای انقلاب و نظام اعتقادی نداشتند! یعنی عملا هیچوقت نمیشود این ادعاها را سنجید. پس ابتدا باید فکری برای این قبیل موانع بکنند. اگر برنامه درست است و مجریان توان راه رفتن ندارند، یکبار برای همیشه، این سازوکار انتخاباتی را عوض کنند و بهانههای تکراری را هم کنار بگذارند.