«مادرها و مادربزرگهایی شبیه من»
نویسنده: مریم السادات حسینی
ناشر: نیستان، چاپ اول
122 صفحه؛ 20000 تومان
****
مجموعه داستان «مادرها و مادربزرگهایی شبیه من» شامل 10 داستان است که 9تای آن ها داستان زنهاست. زنهایی که خالق روایتهای متفاوتی از زندگی هستند. زن داستان تله موش، از جنس درد است. دردی که در سراسر زندگی-اش جریان دارد و بار سنگینش را بر دوش میکشد.دردی که باورپذیر است و خواننده بعد تمام شدن داستان تازه ذهنش مشغول ماجراها می شود، کشفی تلخ که ما را به درون غاری از جنس درد می کشاند. دختر داستان مرثیههای قمری از جنس انتظار است و انتظار مگر چارهای هم جز صبوری دارد؟ دختر و مادر نماینده بسیاری از زنهایی که میشناسیم هستند. صبری که تنها راه هست و چاره ای دیگر برایشان نمانده و نیست و می توان گفت در این داستان صبر می تواند نماینده اعتراض هم باشد. در داستان جیغهای بیپدر شاهد سکوت زنها هستیم. سکوتی که در لایه لایه ذهن و زبان تلنبار شده و در انتها تبدیل به جیغ هولناکی میشود؛ تن آدم را میلرزاند و برای همیشه در ذهن خواننده حک می شود و توی سینه اش میچسبد. جنس زن مادرها و مادربزرگهایی شبیه من، از ترس است. ترسی که توام است با اطاعت بی چون و چرا که در تمام طول زندگی رنگ عوض میکند ولی همیشه ادامه پیدا میکند. در داستان سفید، قرمز، سفید شاهد زنی هستیم با احساس گناه توامان که از اولین روز زندگی مشترک همراهش هست. زن داستان نماینده زنهای بی شماری است که خود را مقید و موظف میدانند برای نگهداری از جهان اطرافیانش. این حس مراقبت، حال میخواهد مادرانه باشد یا همسرانه یا دخترانه، به شکلی ذاتی با وجود زن آمیخته شده و مسلما برهم خوردن نظم آن باعث به وجود آمدن احساس گناه خواهد شد. حال این سوال مطرح است به راستی زن از به دوش کشیدن حس گناه نسبت به برهم خوردن نظم جهانش ناچار یا ناگریز است؟ و یا چه چیزی میتواند او را برهاند؟ مطمئنا حضور یک همراه بی تاثیر نیست. چشمهای مردابی دخترم روایت زنهایی از جنس استقامت است. زنهایی دلیر که نمونهشان کم نیست اما گاهی نمود ظاهری پیدا میکند و گاهی به شکلی نامحسوس زندگی را از تلاطم امواج نجات میدهند. زن داستان، مادر هم هست. مادری با تمام آرزوها و افکار و نگرانیهای مادرانه، که این نگرانی در داستان جای خالی ما روی دیوار در وجود یک همسر بروز میکند و زنهایی از جنس نگرانی را به تصویر میکشد. زن داستان جای خالی ما روی دیوار میخندد، بازی میکند، شاد است و نگران. نگرانی زن ظریف است و عمیق! نگرانیاش شبیه « پارچه سفیدی است که رویش لکه سیاه کوچکی افتاده ». داستان کسی شبیه ما درباره زنهایی از جنس اضطراب است. اضطرابی که در همه جای زندگی ریشه میدواند و به مهمترین قسمت آن هم چنگ میاندازد. مگر میشود احساس مادری هم تحت الشعاع چیزی قرار بگیرد؟ داستان ماجرای این سوال است و زن میکوشد خود را از جواب دادن به آن برهاند. اما وظیفه خطیر مادر بودن برایش آنقدر بر انتخاب همسر برتری دارد که حاضر نیست این دو را در یک جا بگنجاند و در نظرش این دو عشق تفاوتهایی برجسته دارند. به گونهای که میشود در نقش همسر از کمبودها چشم پوشی کرد و در نقش مادر هرگز. این برزخ شخصیت داستان را دچار اضطرابی کرده که رهایی از آن بسیار دشوار است. جنگ بدون زن، روایت جنگ است! روایتی است از ایستادگی زن در برابر ناملایمات، محدودیتها و تلاش برای به ظهور رساندن قدرت. شخصیت داستان نماینده زنهایی است که لطیف هستند و گل میپرورانند. مهربان هستند و در تنهایی خود بدون کوچکترین چشمداشتی میمانند و زنهایی که میجنگند! خواه در مقابل دشمن، خواه در برابر ناملایمات دنیای اطرافشان.
«دل صاحب مردهام شور میزند» داستان خواستن و تلاش است. داستانی با درون مایه طنز که این خواستنها و نرسیدنهای یک نوجوان را به چالش میکشد که تا انتها در کشمکش آن باقی میماند. در مجموعه داستان مادرها و مادربزرگهایی شبیه من، تمام کوشش بر این بود که تلاطمهای درونی آدمها، به خصوص زنها به تصویر کشیده شود. تلاطمهایی که گاه ویران میکند و گاه میسازد و همه از طبیعتی ناشی میشود که انسان ناگزیر از داشتنشان است. حضور پررنگ زن در جامعه، نقشی که ایفا می کند چه به عنوان مادر، چه به عنوان شخصی از اعضای جامعه که سهمی در اجتماع دارد. مجموعه داستان "مادرها و مادربزرگهایی شبیه من" روایتگر خلاهایی در ندیده شدن و حتی ظلمی که بر این جنس روا داشته شده است. همچنان که خوبی ها را هم نشان می دهد ولی سعی کرده دغدغهی زن امروز را در جایگاه واقعی زن بودنش نشان بدهد. به طوری که وقتی داخل دنیای داستان ها می شویم بی شک همراه با شخصیت ها حرکت می کنیم و اتفاق های افتاده را باور می کنیم. بیان اتفاق هایی که از زبان خود زن است و مهمتر از همه نویسنده اش هم زن است.این باعث همذاتپنداری خوب در داستان و همچنین کشف و لذت بردن در لایه های آن می شود.