قوچانی: باید مرز اصلاح‌طلبی با قدرت‌طلبی روشن شود/ روحانی ذاتا به اصلاح طلبان نزدیکتر بوده تا اصولگرایان

گروه سیاسی الف،   3990215101

محمد قوچانی سردبیر روزنامه سازندگی طی یادداشتی نوشت: حتی اگر رئیس‌جمهور آینده اصلاح‌طلب باشد تا مرز میان اصلاح‌طلبی با فرصت‌طلبی و مرز اصلاح‌طلبی با قدرت‌طلبی روشن نشود، ملت به اصلاحات رای نمی‌دهد.

قوچانی: باید مرز اصلاح‌طلبی با قدرت‌طلبی روشن شود/ روحانی ذاتا به اصلاح طلبان نزدیکتر بوده تا اصولگرایان

به گزارش الف،‌ محمد قوچانی، سردبیر روزنامه سازندگی و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی، در سرمقاله شماره امروز (دوشنبه) روزنامه سازندگی نوشت:

اگرچه این روزها تحریف غیرحرفه‌ای و غیراخلاقی گفت‌وگوی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران درباره‌ی ضرورت «اصلاح اصلاحات» زمینه‌ی حمله‌ی ناجوانمردانه به این حزب را فراهم ساخته است اما از آن‌جا که «انتقاد» به خصوص «انتقاد از خود» ضرورت گریزناپذیر هر جریان سیاسی از جمله جبهه اصلاحات است از باز شدن باب انتقاد باید استقبال کرد و بلکه باید به میانه‌ی میدان شتافت تا آنان که از کوچکترین نقدی بر می‌آشوبند خلع سلاح شوند. «سلاح نقد» هنوز و همچنان از «نقد مسلحانه» بهتر است و تا زمانی که فرصت «نقد مصلحانه» وجود دارد – و می‌توان میان این همه نقدهای مغرضانه انتقادات راهبردی و راهگشایی هم یافت – باید از نقد هر نوع قدرت چه در باب حاکمیت و چه در باب اصلاحات و نیز درباره کارگزاران استقبال کرد.

اول باید از نقد مصرف‌کنندگان و توزیع‌کنندگان کالاهای خبری شروع کرد: آنان که کتاب که هیچ، روزنامه که هرگز، حتی مجله هم نمی‌خوانند و اخیرا از تلگرام به عنوان «مخزن‌الاسرار دانش» فقط به تیترها بسنده می‌کنند!...

بازخوانی گفت‌وگوی دبیرکل کارگزاران نشان می‌دهد که غلامحسین کرباسچی به هیچ وجه متعرض کاریزمای سیاسی جناب‌آقای خاتمی نشده است و گرچه نقد روسای‌جمهور از آقای هاشمی تا آقای روحانی ذنب‌لایغفر نیست اما آنچه آقای کرباسچی از آن سخن گفته به جز نقد مدیریت دکتر محمدرضا عارف «رئیس شورای عالی سیاستگذاری انتخاباتی اصلاح‌طلبان» (که دیگر معنای محصلی ندارد) انتقاد از رخوت در جبهه اصلاحات و دعوت به اصلاح آن بدون توجه به افراد و اشخاص بوده است. بدیهی است یاران دکتر عارف مطابق معمول با جاخالی دادن سعی می‌کنند تیر نقد به رئیس ایشان بخورد اما دیگر اصلاح‌طلبان که در نقد عارف از کارگزاران جلوتر هستند نباید فریب این تاکتیک را بخورند. در هر جای جهان رهبران احزاب شکست‌خورده در انتخابات اگر استعفا نمی‌دهند لااقل پاسخگو می‌شوند و سکوت پیشه نمی‌کنند. انتخابات برای احزاب اوج کنش سیاسی (نه الزاما اجتماعی) است. چگونه است که رهبران ائتلاف‌ها و احزاب سیاسی ایران با هیچ شکستی ناگزیر به استعفا یا حتی استیضاح نمی‌شوند؟

بدیهی است که این مساله می‌تواند درباره‌ی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران هم مطرح شود چنان که پیشنهاد تغییر کادر رهبری این حزب دور از ذهن ما کارگزاران نیست و دست‌کم آقای کرباسچی از انتقادات درون‌حزبی و بیرون‌حزبی نمی‌آشوبد و سعی نمی‌کند با فرافکنی و عدم پاسخگویی مسئولیت خود را به گردن ریاست محترم شورای عالی سیاستگذاری انتخاباتی اصلاح‌طلبان یا دیگر سران اصلاحات بیندازد. اما این پرسش جدی وجود دارد که شورایی که اساسا برای سیاستگذاری انتخاباتی اصلاح‌طلبان تشکیل شده است و نه‌تنها از خود در تنها ماموریت قانونی‌‌اش (انتخابات) خلع ید می‌کند بلکه ریاست آن شورا خود به مصوبه‌ی «تحریم خاموش انتخابات» تمکین نمی‌کند و در انتخابات رای و لیست داد، چرا همچنان فعالیت دارد؟ در شرایطی که انتخاباتی در کار نیست، آیا این شورا قرار است به ستاد انتخاباتی دکتر محمدرضا عارف در سال 1400 تبدیل شود؟

چرا ریاست محترم شورا در یک کنفرانس خبری یا گفت‌وگوی رسانه‌ای علت تحریم خاموش انتخابات مجلس را توضیح نمی‌دهد؟ چرا در تمام چهار سال که ریاست فراکسیون امید را برعهده گرفته‌اند برای افکار عمومی علت سکوت سیاسی خود را توضیح نمی‌دهند؟ چرا منطق ترکیب و ساختار شورای عالی سیاستگذاری را برای بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان تشریح نمی‌کنند؟

2.همین انتقادات ممکن است به کارگزاران سازندگی ایران وارد باشد. کارگزاران اما از آغاز فعالیت سیاسی خود به فعالیت رسانه‌ای (به عنوان ابزار شفافیت سیاسی) پای‌بند بوده است و متون روشن و ادبیات سیاسی قابل توجهی تولید کرده است. به جز نشریاتی مانند بهمن (نشریه غیررسمی کارگزاران در انتخابات مجلس پنجم به مدیریت سیدعطاءالله مهاجرانی) روزنامه‌هایی مانند «هم‌میهن»، «کارگزاران» و «سازندگی» در طول این دو دهه فعالیت تشکیلاتی با وجود توقیف‌های پیاپی منتشر شده و در آن مواضع حزب به دقت تشریح شده است. از دوره‌ی جدید فعالیت تشکیلاتی حزب (سال 1393) اولین فعالیت تشکیلاتی کارگزاران تنظیم سند مواضع حزب با عنوان «منشور سازندگی» بود که بعید است کمتر حزب اصلاح‌طلب دیگری متن مشابهی را تنظیم کرده باشد.

همچنین دو جلد «کتاب سازندگی» دربرگیرنده همه بیانیه‌ها و اعلامیه‌های کارگزاران در استدلال برای شرکت در انتخابات این سال‌ها بوده است. هر نقدی به کارگزاران اخلاقا باید مستند و مستدل به این اسناد و البته اعمال کارگزاران باشد. نقدهای کلی و خصلتی نه‌تنها کمکی به شفافیت سیاسی نمی‌کند بلکه راه را بر فرصت‌طلبان راست و چپ و مخدوش شدن نقدهای درست و دقیق خواهد بست. مواضع کارگزاران در نقد حاکمیت، دولت، مجلس، شوراها و شهرداری‌ها روشن و مستند است. اما چرا نقد جبهه اصلاحات گناه و خروج از اصلاح‌طلبی تلقی می‌شود؟

3. همه‌ی سخن ما در نقد نوآمدگان به جبهه اصلاحات است که تبار اصلاحات را از یاد برده‌اند. تا سال 1375 که کارگزاران سازندگی ایران موتور محرکه مشارکت سیاستمداران نامحافظه‌کار برای مبارزه انتخاباتی شد هیچ نامی از «اصلاح‌طلبی سیاسی نوین» در جامعه‌ی ایران نبود. گرچه نسبت اصلاح‌طلبی به صورت میراث روشنفکران متدین (سنت مهدی بازرگان) در تاریخ معاصر ایران بی‌سابقه نیست اما اصلاح‌طلبی سیاسی جدید از دهه‌ی هفتاد با انجام اصلاحات اقتصادی در دولت آقای هاشمی‌رفسنجانی، اصلاحات فرهنگی در جریان روشنفکری متدین و اصلاحات سیاسی و اجتماعی در انتخابات مجلس پنجم شروع شد و در واقع دوم خردادماه 1376 نه آغاز اصلاحات که اوج اصلاحات سیاسی و عصاره‌ی اجتماعی همه تلاش‌هایی بود که روشنفکران، اقتصاددانان و سیاستمداران قبل از دوم خرداد انجام داده بودند.

تلاش‌های گروهی از سیاستمداران چپ مسلمان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و نیز نشریاتی مانند سلام، عصر ما، ایران فردا و کیان همه در این دوران رخ داد. اما کارگزاران با شکستن فضای سرد تحریم انتخابات مجلس پنجم و پیروزی نسبی در آن توانست بسترساز دوم خرداد 1376 شود. چگونه می‌توان تشکیلاتی از بنیان‌گذاران اصلاح‌طلبی سیاسی را به عبور از اصلاح‌طلبی متهم کرد؟ کارگزاران سازندگی ایران به شهادت تاریخ اولین تشکیلاتی بود که به آقای سیدمحمد خاتمی پیشنهاد بازگشت به سیاست (پس از استعفا از وزارت و برای نامزدی در مجلس پنجم) را داد تا بر یأس و ناامیدی اجتماعی در جناح چپ غلبه کند و باز به شهادت تاریخ (که بخشی از آن در خاطرات آقای هاشمی از سال‌های 75 و 76 و نیز روایت‌های آقای خاتمی از آن دوران آمده است) بدون حمایت کارگزاران امکان پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری دوم خرداد حداقل در سپهر سیاسی کشور وجود نداشت.

4. به جز تبارشناسی از حیث گفتمان نیز کارگزاران سازندگی ایران همواره در اندیشه‌ی اصلاح‌طلبی هم پیشتاز بوده است؛ عبور از اقتصاد دولتی دهه‌ی شصت، نقد اقتصاد سنتی جناح راست، طرح مساله توسعه از رشد اقتصادی تا سرمایه‌گذاری خارجی، تکیه بر تکنوکراسی و دفاع از تنش‌زدایی خارجی و بهبود سبک زندگی و دفاع از آزادی‌های اجتماعی و حوزه خصوصی مفاهیمی است که کارگزاران در دهه‌ی 70 طرح کرده است. دیدگاه‌هایی که در انتخاب و مدیریت سیاسی و اجرایی مدیرانی چون غلامحسین کرباسچی، محسن نوربخش، سیدعطاءالله مهاجرانی و نیز منتخبانی مانند فائزه هاشمی در ابعاد متنوع اجرایی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی قابل ردیابی است. کارگزاران همواره خود را مدافع طبقه متوسط شهرنشین و بورژوازی تولیدی دانسته است که این طبقه نماد اصلاح‌طلبی است.

اینکه سیاستمدار تازه‌آمده‌ای چون جناب آقای محمود صادقی،‌ تبار کارگزاران را مستقل از اصلاح‌طلبان معرفی کند و اصلاح‌طلبی را با معیارهای چپ‌گرایی از دست رفته و منسوخ‌شده‌ی دهه‌ی 60 می‌سنجد اوج ناآگاهی تاریخی و فقر دیدگاه نظری است اما اینکه روشنفکر برجسته‌ای مانند جناب آقای علیرضا علوی‌تبار دفاع کارگزاران سازندگی از «دین مدنی» و «الهیات سیاسی» را مقدمه‌ی «همزیستی با برخی از گرایش‌های قدرتمند سیاسی» ارزیابی کند فارغ از دقت این انتقادات نشان می‌دهد که ما در درون جبهه اصلاحات به شدت نیازمند گفت‌وگوی انتقادی هستیم.

بدیهی است بحث از نسبت کارگزاران و افلاطون (به تعبیر آقای علوی‌تبار) در شرح وظایف شورای عالی سیاستگذاری انتخاباتی اصلاح‌طلبان نیست مگر آنکه حال که این شورا انتخابات را رها کرده است به فلسفه سیاسی اهتمام کند! اما طرح این موضوع نشان می‌دهد که کارگزاران اتفاقا دارای اندیشه سیاسی است. برخلاف اکثریت مطلق عددی آن شورا (به جز احزابی مانند اتحاد ملت که دارای اندیشه سیاسی روشنی هستند) که به هیچ مبحث تئوریکی اهتمام ندارد و تنها کلوب‌هایی برای مشارکت در قدرت هستند.

5. و این سومین بحث ما در درون جبهه اصلاحات است: چرا جبهه اصلاحات باید همچون کشتی مسافربری هر مسافری را سوار کند؟ معیار اصلاح‌طلبی چیست؟ تعریف اصلاح‌طلبی چیست؟ آیا صرف سابقه‌ی وزارت و وکالت و مدیریت در دولت‌های اصلاح‌طلب، اصلاح‌طلبی است؟ آیا اگر چند مدیر اصلاح‌طلب یک حزب تاسیس کنند، آن حزب اصلاح‌طلب است؟ منطق حضور افراد و اشخاص حقیقی در شورای عالی سیاستگذاری انتخاباتی اصلاح‌طلبان چیست؟

آیا استعفای آقای موسوی‌لاری و آرزوی ایشان برای تقویت نقش احزاب در شورای اصلاح‌طلبان هشداری به ریاست محترم شورا تلقی نمی‌شود؟ با همه‌ی احترام به ریاست دولت اصلاحات آیا وجود افراد انتصابی در شورای عالی با تلاش اصلاح‌طلبان برای تقویت نهادهای انتخابی تعارض ندارد؟ چرا این رجال معتبر احزابی هویت‌دار، با تبار و گفتمان و تشکیلات تشکیل نمی‌دهند؟ تاریخ شهادت می‌دهد که در تاسیس جبهه ملی ایران دو دیدگاه محوری وجود داشت: اول تاسیس این جبهه بر مبنای احزاب و دوم بر مبنای اشخاص. مرحوم دکتر محمد مصدق مدافع دیدگاه اول بود و بر همین مبنا جبهه ملی دوم که تلاش حزب ایران برای مصادره جبهه ملی بود با ایرادات جدی از سوی رهبر نهضت ملی مواجه شد.

با وجود این جبهه اصلاحات در شرایط کنونی به مجمع‌الجزایری از اشخاص حقیقی، احزاب تک‌‌نفره، تشکیلات موازی و سازمان‌های سایه بدل شده است. پاره‌ای از این احزاب فقط برای ایجاد توازن سیاسی در جبهه اصلاحات شکل گرفته‌اند و در واقع احزاب نیابتی هستند و در حالی که پاره‌ای گرایش‌های اصلاح‌طلبانه فاقد نماینده واقعی در شورای عالی هستند برخی گرایش‌ها چند حزب در شورا را دارند! تردیدی نیست مثل همیشه «فرم» در تکوین «محتوا» نقش اساسی دارد. «فرم» کنونی جبهه اصلاحات یا آن را به بی‌عملی سیاسی مانند انتخابات مجلس یازدهم سوق می‌دهد یا آن را به ابزار اعمال نظر یک جریان سیاسی خاص بدل می‌سازد. این جریان می‌تواند نام مستعار دکتر عارف برای ریاست‌جمهوری 1400 باشد یا نام مستعار طیفی که در پی تحریم انتخابات هستند و اصلاحات را مصادره کرده‌اند.

کارگزاران برای بازسازی جبهه اصلاحات راه‌کار عملی ارائه کرده است. طرح پارلمان اصلاحات (یا مجمع ملی اصلاح‌طلبان) که به صورت مدون و مکتوب به شورای هماهنگی جبهه اصلاحات ارائه شده است طرحی است که می‌تواند جبهه اصلاحات را به سازمانی متحد و منسجم در رابطه با ملت و حاکمیت بدل کند. احزاب بزرگ و کوچک و حتی نقش هدایت‌گری و موسس رئیس دولت اصلاحات در این طرح پیش‌بینی شده است و با قانون احزاب جمهوری اسلامی ایران هم در تضاد نیست: به بدنه اجتماعی اصلاحات توجه می‌کند و زمینه‌ی اجرای طرح‌هایی مانند «سرا» را به صورت قانونی و حرفه‌ای فراهم می‌کند. مهمترین مزیت این طرح جلوگیری همزمان از سه پدیده است:

اول؛ از «محفلی» شدن اصلاحات و تبدیل کردن احزاب به سیاهی لشکر آن محفل جلوگیری می‌کند.

دوم؛ از «جنبشی» شدن اصلاحات و از دست رفتن نهاد اصلاحات و تبدیل آن به حرکتی خیابانی جلوگیری می‌کند.

و سوم؛ «از فردی» شدن اصلاحات و تبدیل آن به یک کیش شخصیت جدید جلوگیری می‌کند.

و این سه پدیده سه خطر پیش‌روی جبهه اصلاحات است و تنها با اجتماعی و سیاسی شدن جبهه اصلاحات برطرف می‌شود.

همه‌ی حرف ما این است که سرمایه‌های سیاسی و اجتماعی مانند آقایان هاشمی‌رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی و دیگرانی که جای آنان در میان ما خالی است (و محدود به یک تن نیستند) از آن همه جبهه اصلاحات است. جبهه‌ای که تبار، گفتمان و تشکیلات آن باید بازیابی شود. اصلاحات یک مفهوم بوروکراتیک نیست که عضویت یک شخصیت در یک دولت را معیار اصلاح‌طلبی بدانیم. اصلاحات مفهومی تئوریک است که در پراتیک خود باید بر مبنای آن اصول حرکت کند.

اگر به آرشیو روزنامه‌های سال 1376 رجوع کنید نام بوروکرات‌هایی مانند دکتر محمدرضا عارف را به راحتی می‌توانید در گمانه‌زنی روزنامه‌نگاران از کابینه‌های آقایان خاتمی و ناطق نوری ببینید. اما همان زمان رجالی سیاسی مانند حسن روحانی و حسن حبیبی با وجود فاصله داشتن از جناح چپ با خودداری از نامزدی و عدم حمایت از رقیب سیدمحمد خاتمی نقش محوری در پیروزی اصلاحات داشتند و در مبانی تئوریک اصلاحات، (در توسعه، دیپلماسی، دموکراسی و...) به اصلاح‌طلبان نزدیک‌تر بودند تا اصول‌گرایان. اصلاح‌طلبی ربطی به ژنتیک ندارد. اصلاح‌طلبی انتخابی استراتژیک در سیاست‌ها، اندیشه‌ها و کارکردهاست.

6. تنها و تنها پس از 1.بازخوانی تبار اصلاحات 2.بازیابی گفتمان اصلاحات و 3.بازسازی تشکیلات اصلاحات است که می‌توان استراتژی اصلاح‌طلبی را پیگیری کرد. این روزها همچون انتخابات مجلس هفتم (1382) و تالی آن انتخابات ریاست‌جمهوری هشتم (1384). اصلاح‌طلبان که تازه از تحریم خاموش انتخابات مجلس یازدهم فارغ شده‌اند در فکر مشارکت فعال در انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم هستند. چه آن تحریم، چه این هیجان کاذب است اگر به جمع‌بندی راهبردی بر سر تبار، گفتمان و تشکیلات اصلاحات نرسیم؛ شکستی سخت‌تر از ظهور محمود احمدی‌نژاد پیش‌روی ما خواهد بود.

ما می‌توانیم پیروز شویم (چنانکه در سال 1384 اگر تفرقه نمی‌کردیم پیروز می‌شدیم) به شرط آنکه به جای مجادله بر سر حاشیه‌ها به متن باز گردیم. طرف گفت‌وگوی احزابی مانند کارگزاران سازندگی ایران در این میدان نه استاد محترم دانشگاه تهران دکتر محمدرضا عارف که احزاب و روشنفکران نزدیک به حزب اتحاد ملت ایران اسلامی است که باید بر سر راهبرد اصلاحات به تفسیری صادقانه و شفاف برسیم. مخاطب ما همچنین افرادی مانند برادر گرامی جناب آقای عبدالله ناصری نیست که به رجال‌الغیب احزاب سیاسی بدل شده است و خبر از اختلافات و جلساتی می‌دهد که در کارگزاران وجود ندارد و به عنوان مشاور سیدمحمد خاتمی حرف‌های کذبی را به کارگزاران نسبت می‌دهد.

البته ایشان ظاهرا درباره‌ی دولت هم همین مسوولیت را برعهده دارند اما ما به حرمت علم و اخلاق از مباحثه با ایشان معذوریم. خطاب ما به روشنفکرانی است که با وجود مرزبندی با کارگزاران به مبانی نقد علمی و سیاسی پای‌بند هستند. مساله‌ی اصلاحات به تعبیر سیدمصطفی تاج‌زاده مساله و معضله‌ای دوگانه است: هم حاکمیت و هم ملت. و تا زمانی که نسبت اصلاحات با حاکمیت و ملت روشن نشود راه به جایی نمی‌برد.

حتی اگر رئیس‌جمهور آینده اصلاح‌طلب باشد تا مرز میان اصلاح‌طلبی با فرصت‌طلبی و مرز اصلاح‌طلبی با قدرت‌طلبی روشن نشود، ملت به اصلاحات رای نمی‌دهد و تا مرز میان «اصلاحات در حکومت» با «اصلاحات بر حکومت» روشن نشود حاکمیت به اصلاحات مجال سیاست‌ورزی نمی‌دهد. ما باید به ملت توضیح دهیم و با حاکمیت گفت‌وگو کنیم تا روشن شود می‌خواهیم اصلاحات کنیم تا به حکومت برسیم یا می‌خواهیم به حکومت برسیم تا اصلاحات کنیم؟ جبهه اصلاحات در یک انتخاب تاریخی است نه بر سر شکست یا پیروزی که بر سر حیات و مرگ اصلاح‌طلبان. بدیهی است اصلاح‌طلبی هرگز نمی‌میرد و تا عقل سلیم وجود دارد بهترین راه اصلاح (بهبودخواهی صلح‌آمیز و قانونی امور) است اما ممکن است اصلاح‌طلبان آینده از اصلاح‌طلبان کنونی عبور کنند، همان‌طور که نواصول‌گرایان از اصول‌گرایان سنتی عبور کردند.

7. نقش سیدمحمد خاتمی در این میان از همه مهم‌تر است: سیاستمداری محبوب که با دولت خویش برای اصلاحات آبرو خرید و گرچه دیر به فکر رهبری اصلاحات افتاد (که اگر در سال 1384 مانند سال 1392 عمل کرده بود اصلاحات در شرایط بهتری بود) اما با هدایت جبهه اصلاحات می‌تواند باقیات‌الصالحات عمر خویش (که دراز باد) را تکمیل کند. آقای خاتمی می‌تواند سرمایه شخصی خویش را به سرمایه‌ای ملی بدل کند و نه فقط اصلاح‌طلبان که حتی اصول‌گرایان را با انتخاب درست خود برای یک تفاهم ملی مدیون خویش سازد به شرط آنکه رهبر همه اصلاح‌طلبان باشد و نه فقط یک جریان از ایشان.

محدود ساختن سیدمحمد خاتمی به محمدرضا عارف و حتی حزب اتحاد ملت جفا به سیدمحمد خاتمی است، همچنان که محدود ساختن اکبر هاشمی‌رفسنجانی به حزب کارگزاران سازندگی ایران... همه ما در انتظار تصمیم سیدمحمد خاتمی برای بازسازی تاریخی، گفتمانی، تشکیلاتی و راهبردی جبهه اصلاحات هستیم و همه‌ی کارگزاران (از جمله دبیرکل) در این هدف‌گذاری تردیدی ندارند حتی اگر دوستان و دشمنان نشانی غلط بدهند! این عبور از خاتمی نیست؛ دعوت از خاتمی است. دعوت از خاتمی به مدیریت جبهه اصلاحات نه واگذاری آن به چپ و راست اصلاحات. چریک‌هایی که می‌خواهند اصلاحات را به خیابان ببرند و بوروکرات‌هایی که می‌خواهند اصلاحات را در راهروهای قدرت حبس کنند.