دکتر باستانی پاریزی در دو نگاه

علیرضا محمدی،   4000105042

دکترمحمدابراهیم باستانی پاریزی در تاریخ سوم دی ۱۳۰۴ متولد و در پنجم فروردین ۱۳۹۳ رخ در نقاب خاک کشید .

دکتر باستانی پاریزی در دو نگاه

دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی از اندک نویسندگان روزگار ماست که آثار قلمی او مورد اقبال خوانندگان بسیاری هست. کتابهایی که به گفته خود دکتر دو کتاب در یک کتاب است. یکی متن اصلی است با خط درشت تر و دیگری مطالبی است که در پاورقی با خط ریزتر آمده است. به نظر من دو کتاب نیست و سه کتاب است. کتاب سوم که در لابه لای سایر مطالب آورده شده و بیشتر از فرهنگ شفاهی و کمتر نوشته شده مردمان روستایی ایران زمین است. از قضا من عاشق این قسمت هستم و سطر به سطر کتابهای 500 صفحه ای دکتر باستانی را می خوانم تا به این مطالب برسم. مطالبی که دکتر از هم ولایتی های خود شنیده یا دیده و در آثارش نقل کرده است. 

دکتر باستانی پاریزی دیده ها، شنیده ها را با آموخته ها و یافته هایش ترکیب کرده و با افزودن سروده های خود و دیگران به آن، آش هفت قلمی برای خوانندگان پخته که چند وجب تاریخ روی آن است. هر کسی نمی تواند این آش را بپزد.

آدمی می خواهد با حافظه قوی که در سریع ترین زمان مطالب متنوع را همراه با جزئیات به یاد آورد. ذاتا شوخ و بذله گو باشد که با شوخی هایش، خنده به لبها بنشاند و خستگی و اندوه را از خواننده بزداید. دارای ذوق شعر باشد که در حال و هوای هر موضوعی، بیتی مناسب بیاورد و کام ادب دوستان را شیرین کند.

آزاد اندیش و صریح اللهجه باشد که بی توجه به خوشایند کسی یا ترس از چیزی، حرفش را بزند. در اوج شهرت منتقد آثارش شود و یک خودمشت مالی به خودش بدهد. تنها دکتر باستانی است که داری این خصوصیات است. 

فکر نمی کنم کسی پیدا شود که بتواند موضوعهای بی ربط را در کنار هم بگذارد و هفت های معروفش را بیافریند. هفتانه هایی که هفت اورنگ وار به گرد ایران می چرخند و راهنمای پویندگان هفت وادی تاریخ و فرهنگ ایران هستند. اگر تاریخ تلخ است اما دکتر باستانی طوری آن را بنویسد که آخر کتابهایش مثل شاهنامه خوش باشد. 

کتابهایی دکتر باستانی پاریزی برای هر کس طعمی دارد. من از این کتابها رنگ و بوی فرهنگ اصیل ایرانی استشمام می کنم. برای اینکه دکتر بوته ای است که در کوهستانهای دست نخورده فرهنگ ایرانی پرورش یافته است. در سرزمینی زندگی کرده است که تاریخ آن از جغرافیایش کویری تر است و مثل کویر سرمای شبهایش استخوان سوز و گرمای روزهای آن طاقت فرساست. در کل خصوصیات طبیعی و انسانی این جامعه کمتر به سامان و متوازن بوده است. تقریبا همه مسیر گذشته آن گدار داشته و ساکنانش بیشتر اوقات مشغول بالارفتن از سربالایی بودند. وقتی به بالای گدار می رسیدند، فکر می کردندکه گرفتاری هایشان تمام شده است. در اندک زمانی سراشیبی طی می شد و آنها خود را در پای یک گدار دیگر می دیدند. برخلاف بقیه جاها، گذار زن از گدار تاریخ تفاوتی با مرد ایرانی نداشته است. 

همه این تعریفها را کردم اما دلیل نمی شود که خواننده چشم و گوش بسته باشم و اگر جایی نکته ای دیدم که به نظر درست نیامد، بازگو نکنم. 

البته ایشان در زمینه های مختلف صاحب نظر هستند که من در خیلی از آنها حرفی برای گفتن ندارم. دست کم در جاهایی که از فرهنگ شفاهی صحبت شده است، منتقدانه برخورد می کنم. به طور مثال در کتاب آفتابه زرین فرشتگان، از چوپانان گفته است. بنده به دلیل اینکه از خانواده کشاورز و دامدار بوده ام به این قسمت از کتاب علاقه زیادی دارم. ضمن اینکه قلم زیبای دکتر و بیان دقیق از ریزه کاری که در کار چوپانی وجود داشته است، بی مثال و جذب کننده است. طوری در مورد چوپانان حرف می زنند که گویا سالها با اینها رفت و آمد داشته است. 

توجه به یک نکته ضروری است. آنچه دکتر در مورد چوپانی نوشته اند بیشتر از تجربه هایی است که طی چند هزار سال پدر به پسر و چوپان با تجربه تر به تازه واردها گفته اند. 

حتما این شنیده ها با آنچه در یک دانشگاه درس می دهند و در کتابها و مجلات می نویسند، فرق دارد. صحبت در آن کتاب و در اینجا از افرادی است که در دل بیابان و دور از هر گونه آموزش رسمی و علمی، مسائل و مشکلات شغلی خود را بر اساس تجربه های شخصی حل و فصل می کنند. 

شوربختانه امروز آن افراد کنار رفته اند و چوپانی سنتی عملا منسوج شده است. گاهی از خودم می پرسم آیا پرداختن به این شغلهای فراموش شده، ارزشی دارد یا نه؟

در صفحه 390 کتاب مذکور، دکتر باستانی چوپان را دامپزشک به حساب می آورد. چون وقتی یک گوسفند نهاز می گیرد و به سرفه می افتد، چوپان می داند کدام گیاه او را نجات می دهد. نهاز یک بیماری واگیردار هست که شش گوسفند را درگیر می کند. این بیماری در مقابل بعضی از بیماری های دیگر واگیری گوسفند خیلی خطرناک نیست. بیماری هایی هستند که تا متوجه آمدن آن در گله شوند، تعدادی زیادی گوسفند را مبتلا می کنند. اگر گوسفندهای مریض از این مرض تلف نشوند، خیلی تحلیل می روند.

بهترین درمان بیماری های واگیر همین چیزی است که امروز هم در مقابله با کرونا به آن تأکید می کنند. آن هم پیشگیری است.

دست کم چوپانان قدیم در مواجهه با امراض واگیر، قبل از اینکه یک دامپزشک باشند، یک متخصص بهداشت بودند. به محض اینکه فهمیدند در گله های اطراف، بیماری واگیردار آمده، گوسفندانشان را از آغل و آبشخور و چراگاه گله های مریض دور نگه می دارند. 

به عبارت دیگر برای گوسفندی که مریض است، کاری نمی شد کرد. یا خود به خود خوب می شد و یا اگر شرایط او حاد بود و نمی خواستند تلف شود، حیوان را سر می بریدند. اصل این بود که گوسفندهای سالم درگیر نشوند. مثلا در بعضی جاها در میان گله ای که چند تا گوسفند نهاز گرفته است، استخوان شتر دود می کنند. این کار گوسفندهای مریض را خوب نمی کند بلکه باعث می شود، سایرین به این مرض مقاوم شوند و ریشه نهاز از گله کنده شود. دقیقا مثل کاری که واکسیناسیون در یک جامعه انسانی می کند. 

اگر علاج یک مرض واگیر یک علف باشد که این قدر بیماریهای واگیر دار باعث ترس و وحشت نبودند. باز هم اگر دکتر باستانی نام علف را برده بود، بهتر می شد نظر داد. این حرف که فلان علف را به یک گوسفند نهاز گرفته بدهند و گوسفند نجات پیدا کند، من نشنیده ام و نمی توانم بپذیرم. اما اگر منظور ایشان این باشد که با خوردن علف، بدن گوسفند مقاوم تر شده و نهاز نمی گیرد، پذیرفتنی است. 

در پاورقی صفحه 400 آفتابه زرین فرشتگان، چوپان سکسولوگی معرفی می شود که چند قطره از گل بره( خاک سرخ جزیره هرمز) بر پشت میشها می مالد و با این رنگ قرمز وسیله تشحیذ قوچها در جفت گیری تقویت می کند. تا آنجا که من می دانم و البته در جایی هم خوانده ام این رنگ آمیزی، برای تقویت قوای جنسی گوسفندهای نر نیست و دلیل دیگری دارد. فصل پائیز پشم و کرک گوسفندانی که پشم و موی سفید داشتند می ریخت و پوست آنها مثل پوست دباغی می شد.

معتقد بودند که این اتفاق به خاطر تابیدن ستاره سهیل است. چون در آن موقع سهیل، وقت سحر طلوع می کرد. برای جلوگیری از تأثیر سوء سهیل، پشت گوسفند را با مخلوط گل اخرا در آب رنگ می کردند. احتمالا همزمانی این کار با فصل جفت گوسفندان، دکتر را به چنین نتیجه گیری رسانده است. 

بلاخره زمانی که دکتر باستانی(صفحه 389) در مورد ابراهیم کلّاجی- بهترین شکسته بند کوهستان پاریز- صحبت می کرد، یادم آمد در محل ما هم هیچ کسی مثل سید احمد کلاچه ای در شکسته بندی ماهر نبود. کلاچه اسم ده سید احمد است که نام رسمی آن کذابچه است و در جنوب عقدا قرار دارد. از آن وقت تا حالا همین طور فکر می کنم آن ابراهیم و این سید احمد ربطی به هم دارند. هم شغلشان یکی است و هم کلاجی و کلاچه ای شبیه هستند. مثل شباهتی که در کلمه کُمُروی کرمانی و کُمُر ما وجود دارد وهر دو به معنی کره ای است که دیرتر از بقیه به دنیا آمده باشد. بدم نمی آید ادعا کنم این کلاجی پاریزی به جای اینکه کربلایی حاجی باشد، همان کلاچه ای خودمان است که به لفظ کرمانی ها به این صورت خوانده می شود.

این را عمدا می گویم تا حساب کار دست دکتر باستانی پاریزی بیاید و بداند نسبت دادن آدمهای مختلف به کرمان و از خود دانستن چه مزه ای دارد. 

yektanetتریبون

پربحث‌های هفته

  1. چرا اسد رفت؟!

  2. ذوق زدگان وطنی در فردای سوریه !

  3. چرا ارتش سوریه نمی جنگد؟!

  4. مطالبه به حق یا فشارِ ناحق؟!

  5. مزد خوش خدمتی جولانی به اسراییل

  6. نماینده مجلس : بی حجابی ، اعتراض به عملکرد ماست / مردم ناراضی هستند، ابتدا باید مشکلات اقتصادی آنها را حل کنیم

  7. کنایه‌های شمخانی به احمدی‌نژاد و جلیلی/ اظهارات عجیب فائزه هاشمی درباره حجاب/ زنگ خطر برای امنیت‌ ملی

  8. هیولای نئولیبرالیسم «اسد» را بلعید!

  9. آغاز «نمی‌گذارند»‌های پزشکیان/ کمی هم به اقتصاد بپردازید آقای همتی!/ توصیه زیدآبادی به افرادی که از سقوط بشار اسد شاد شده‌اند

  10. اجرای قانون حجاب به تاخیر افتاد/ جزئیات تصمیم شورای امنیت ملی کشور

  11. رهبر انقلاب: وقایع سوریه محصول نقشه آمریکایی و صهیونیستی است/ یک دولت همسایه هم ایفای نقش می‌کند/ بدون شک مناطق تصرف‌شده‌ آزاد خواهد شد

  12. دردسرهای اردوغان با سوریه جدید

  13. اتهام‌افکنی‌های عجیب علیه قالیباف/ انتقاد شرق از سخنان جواد لاریجانی/ یک ادعا درباره رویگردانی بشار اسد از ایران

  14. تحلیل "نیویورک تایمز" از سقوط بشار اسد

  15. عاقبت «با دشمنان مدارا»/ یک کنایه تند به شمخانی/ نگاه عبدی به ضعف شناختی‌ ایران پیرامون وقایع سوریه

  16. بزک کردن تروریست ها !

  17. بگومگوی رسانه‌ای پزشکیان با وزیر | پزشکیان: اتاق من از نمایشگاه شما سردتره/ وزیر: مثلا آمدیم نمایشگاه هی بهم چیز می‌گید!

  18. شغل جدید بشار اسد مشخص شد!

  19. اردوغان:‌ رهبر واقعی یکی منم، یکی پوتین !

  20. جریمه‌ها در قانون حجاب بر چه اساسی تعیین شد؟

  21. راه پرپیچ و خم بنزینی به کجا ختم می‌شود؟

  22. نامه مجتبی ذوالنوری به ظریف: بدون هرگونه تعلل از سمت غیرقانونی خود کناره گیری کنید

  23. نظر «مهاجرانی» درباره اوضاع سوريه

  24. از آخر اول شدیم!؛ رکورد شکنی تهران در هوای آلوده

  25. نظام اداری در ایران؛ بی قواره و گردن کلفت!

آخرین عناوین