بازسازی چهرههای تاریخی کاری رایج است. در سال ۱۸۷۷ میلادی یک انسانشناس آلمانی «هرمان شافهاوزن» جزو نخستین افرادی بود که با کار روی جمجمههای قدیمی، تلاش کرد چهره یک انسان دوران پارینهسنگی را بازسازی کند. از جمله شاخصترین چهرههای تاریخی که تا کنون بازسازی شدهاند نیز به ملکه الیزابت، نرون امپراطور رم باستان، اکتاوین آگوستوس بنیانگذار امپراطوری روم، کالیگولا دیگر امپراطور رم باستان که به بیرحمی شهره بود، سن نیکولاس که او را ﻣﻨﺸﺄ ﺍﺻﻠﯽ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺑﺎﺑﺎﻧﻮﺋﻞ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ، کالپی زنی ۷۵۰۰ ساله از دوره نوسنگی که بقایایش در «جبل الطارق» بهدست آمده است، مریم مجدلیه، مریتامون حاکم مصر و دختر رامسس دوم و ویلیام شکسپیر میتوان اشاره کرد.
بانوی هفتهزارساله تهرانی و مرد شمی ساسانی نیز در ایران از جمله چهرههای بازسازیشدهاند که هر دو توسط «محمدرضا رکنی» ـ کارشناس پژوهشکده باستانشناسی ـ انجام شده است و او بر پایه این تجربه درباره مستند بودن چهره بازسازیشده داریوش سوم و میزان نزدیکی آن به واقعیت، به ایسنا گفت: چهره بازسازیشده داریوش سوم از نظر علمی نمیتواند درست باشد، اما از نظر هنری اگر تناسبات را رعایت کرده باشد، اثری موردِ توجه و کاری قشنگ به حساب میآید.
او توضیح داد که بازسازی چهره براساس یکسری متغیرها به صورت دیجیتالی و با استفاده از تکنولوژی انجام میشود که وجود نرمافزارهای سهبعدی که این روزها نسخه رایگان آن در دسترس است، پیادهسازی این چهرهها را آسان کرده و اقدامی فراگیر در کل دنیا شده است.
رکنی درباره متغییرهای مورد استفاده در بازسازی چهرهها، گفت: دو کلاسه وجود دارد، در حالت اول ممکن است به اجزایی از آن شخص مثل جمجمه دسترسی داشته باشیم که یک شاخصه طبیعی از فردِ درگذشته است، در بازسازی چهره بانوی هفتهزارساله نیز از جمجمه و دیگر متغیرهای مربوط به آن استفاده شد، اما در حالت دیگر، بازسازی چهره براساس متغیرهایی که روی سکه، مجسمه و نقشهایی که باقی مانده است، انجام میشود. تفاوت این دو کلاسه در این است که مثلا در یک بررسی شما فقط سراغ منابع مکتوب کتابخانهای میروید و یکسری تحلیل و نتایج را بهدست میآورید که واقعا ممکن است درست نباشد، چون احتمال میرود نویسندۀ منبع امانتداری نکرده باشد و به سلیقه و برداشت شخصی مباحثی را اضافه کرده باشد که مثال بارز، نوشتههای «هرودوت» است. روش دیگر براساس بررسیهای میدانی است که یافتهها به داده تبدیل و پردازش میشود و در نهایت، به نتیجه تبدیل میشود. این یافتهها میتواند سفال، پیکره و سکه باشد.
این پژوهشگر چهره بازسازیشده از داریوش سوم را در کلاسه دوم قرار داد و گفت: برای این بازسازی از جمجمه استفاده نشده است. هیچ متعلقات دیگری هم از داریوش سوم در دسترس نبوده که از آن استفاده شود. صرفا از یک تصویر نقشبسته روی موزاییک و سکه برای چهرهسازی بهره گرفته شده است. میدانیم ساخت موزاییک یک متغیر پیچیده است و یکسری اجزاء کوچک مثل شن، ماسه و سنگریزه در کنار هم تشکیل اثر دادهاند، بنابراین تناسبات تصویر به خاطر فرمی که آن مواد دارند نمیتواند دقیق باشد. سکه هم همینطور است. تصویری که روی آن ضرب شده ممکن است تناسبات را رعایت نکرده باشد و حتی اغراقآمیز باشد و یا اصلا با واقعیت مطابقت نداشته باشد.
رکنی همچنین اظهار کرد: اگر با دید هنری به این چهره بازسازیشده نگاه کنیم با پذیرش این مسأله که خالق اصلی اثر روی موازییک، سکه و هر اثر دیگری چقدر امانتداری داشته و چقدر متعهد به استفاده از الگوریتمها و تناسبها بوده، فقط میتوان گفت اثر هنری خوبی ایجاد کرده است و بازسازی این چهره براساس متغیرهایی که استفاده شده میتواند درست باشد، اما الزاما ممکن است این چهرۀ خودِ داریوش سوم نباشد و آن شخصی که نگارگری روی موزاییک یا تابلو یا سکه را انجام داده، ممکن است اصلا خودش چهره داریوش را به چشم ندیده باشد.
او همچنین یادآور شد: ما چهرهای از داریوش سوم نداریم. حتی از داریوش سوم جمجمهای بهدست نیامده است که الگوریتمها برآن اساس پیادهسازی شود. اگر جمجمه در اختیار باشد اطلاعات زیادی را از شخص میتوان استخراج کرد. حتی گاهی شانس همراه است و میتوان از آن جمجمه دیانای گرفت و به جزئیات بیشتری رسید. در بازسازی چهره بانوی هفتهزارساله تهران جمجمه در اختیار بود که به تناسب عناصر و الگوریتمها اجزای چهره را روی آن قرار دادیم و بازسازی انجام شد، اما در تصویرسازی بانوی هفتهزارساله هم الزاما از دیگر جزئیات مثل شکستگی بینی، چروک روی صورت، بیماری پوستی، رنگ پوست و مدل مو اطلاع نداشتیم و اجرای این بخشها سلیقهای بود. اگر موادی از نظر انسانشناسی جسمانی در اختیار نداشته باشید که آزمایش انجام دهید خروجی آن سلیقهای میشود.
کارشناس پژوهشکده باستانشناسی افزود: به نظرم در چهرهسازی داریوش سوم که براساس نقش موزاییک بوده، سلیقهای رفتار شده است، مثلا درباره مدل موها. اگرچه در صحنه نبرد بخشی از موی داریوش نشان داده شده و به هم ریخته بوده که البته در آن شرایط هر حالتی میتوانسته داشته باشد، اما به نظرم در بازسازی چهره نسبت به آن سلیقهای رفتار شده است. یا دماغ موزاییکی بزرگتر از دماغ بازسازیشده در عکس منسوب به داریوش است که به نظرم به خاطر تناسب سنگریزههای استفادهشده در موزاییک است. بنابراین، این چهره خیلی نمیتواند واقعی باشد، ولی براساس موادی که در اختیار داشته میتوان آن را یک اثر هنری دانست.
او تاکید کرد: تا وقتی جمجمه به دست نیاید و مطالعه نشود هیچ یک از این تناسبات نمیتواند درست باشد. درباره این پیشفرض که چهره داریوش سوم روی موازییک نقش بسته این مساله مطرح است که ما دقیق نمیدانیم ترسیمکننده اصلی نقش، شانس دیدن چهره پادشاه را داشته است، چون به هر حال درباره دوره هخامنشی صحبت میکنیم، حداقل براساس منابع مکتوبی که وجود دارد و شاید هم دقیق و درست نباشد، نگاه کردنِ مستقیم به صورت پادشاه کار پسندیدهای نبوده و معمولا روی را به سمت پایین نگه میداشتند.
رکنی اضافه کرد: اگر به تجسمات دیگری از مجسمههای حضرت داوود، مریم و عیسی مسیح هم نگاه کنید میبینید تا حدی ساخته و پرداخته شنیدهها و ذهنِ نگارنده بوده و حتی مقداری هم سلیقهای است. درحال حاضر بازسازی چهره کار خیلی پیچیدهای به حساب نمیآید، افزونههایی وجود دارد که بهراحتی میتوان متغیرها را به آن داد و نرمافزار خودش بازسازی کند، این نرمافزارها هم رایگان است.
داریوش سوم دوازدهمین و آخرین پادشاه سلسلهی هخامنشی بود که پس از نبردهای گسترده، مغلوب اسکندر مقدونی شد و پایتختهای هخامنشیان به تصرف اسکندر درآمد. با مرگ داریوش، سلسله هخامنشیان پس از حدود ۲۳۰ سال منقرض شد. در مکتوبات تاریخی آمده که داریوش سوم توسط ساتراپ باختر که سودای پادشاهی داشت، زخمی مهلک برداشته بود که بر اثر آن درگذشت.