«هرکول و طویلهی اوجیاس»
نویسنده: فردریش دورنمات
مترجم: حمید سمندریان
ناشر: قطره، چاپ اول: 1400
128 صفحه، 28000 تومان
***
«هرکول و طویلهی اوجیاس» اثر رماننویس و نمایشنامهنویس برجستهی سوئیسی فردریش دورنمات نمایشنامهای کمدی است که پیش از این با عناوین مختلف و توسط مترجمان متعدد بارها به زبان فارسی ترجمه شده است. این اثر در مدت کوتاهی پس از انتشار در سال 1962، با استقبال گستردهی بینالمللی روبهرو شد؛ نمایشنامهای که به زبانهای مختلفی ترجمه شده و در کشورهای گوناگونی به روی صحنه رفته است. شاید آشنایی مخاطب فارسیزبان با این اثر معروف جهانی، نخستین بار از طریق ترجمهی محمدعلی جمالزاده با عنوان «طویلههای اوجیاس» در سال 1341 صورت گرفته باشد اما بعدها حمید سمندریان بسیاری از آثار این نویسنده از جمله «شهاب آسمانی»، «غربت»، «روزهای آخر پاییز»، «پنچری»، «گفتگوی شبانه» و ... را ترجمه کرده و به روی صحنه برده است.
دورنمات که سالهای بسیاری را صرف مطالعات عمیقی در زمینهی ادبیات و نمایش، فلسفه و تاریخ و هنر کرده است، در این اثر همچون بسیاری دیگر از نمایشنامههایش از کمدیهای یونان باستان برداشتهایی آزاد کرده و از اسطورههای رومی و یونانی الهام گرفته است. ارجاعات متعدد به میتولوژی یونان چه در فرم و حضور شخصیتها، و چه در معنی و درونمایهها بسیار آشکار است. نویسنده در طول اثر از شگردهای مختلفی استفاده میکند تا مفاهیم جدی و فلسفی و اجتماعی جاری در آثار کلاسیک را با شکل و زبانی طنزگونه بیان کند. گویی دورنمات مشکلات ثابت و همیشگی جوامع انسانی را در طول تاریخ حلناشدنی میپندارد و از این رو برای کاستن از ملال تکرار روایت، از شگرد طنز کمک میگیرد. در «هرکول و طویلهی اوجیاس» درونمایههایی همچون عشق، وفاداری، غیرت و حمیت و غرور ملی در تقابل با مشکلات حاصل از مناسبات سیاسی و قوانین و ملزومات اجتماعی قرار میگیرند.
این نمایشنامه با نُه شخصیت اصلی و چهار شخصیت حاشیهای و در قالب پانزده صحنه نوشته شده است. شخصیتهای اصلی نمایش شامل هرکول؛ قهرمان ملی، دیانیرا؛ معشوقهی هرکول، پلیبیوس؛ پیشکار هرکول، اوجیاس؛ کدخدا و رئیس شهر الیس، فیلئوس؛ پسر اوجیاس، ایوله؛ دختر اوجیاس، کامبیس؛ اسطبلدار اوجیاس، لیشاس؛ پستچی و تانتالوس؛ مدیر سیرک هستند. علاوه بر شخصیتپردازی و دیالوگهای بدیع و عمیق، در این اثر با جزئیات دقیقی به طراحی و دکور صحنه نیز پرداخته شده است و ایدههای خلاقانهای برای تغییر و تبدیل صحنهها به یکدیگر ارائه شده است که نه تنها در زمان خود بلکه حتی امروزه نیز بسیار پیشرو مینمایند. از نظر فرمی نیز بخشهای بسیاری از نمایش را راوی، پلیبیوس؛ پیشکار هرکول، روایت میکند. در بسیاری از صحنهها، راوی مستقیم تماشاگر را مخاطب قرار میدهد و نکتههایی را گوشزد و یادآوری میکند؛ ویژگیهایی که شاید بیشتر در قالب تئاتر پست مدرن آشنا به نظر برسند.
هرکول، قهرمان ملی یونان که به دعوت اوجیاس، پادشاه، شهردار یا کدخدای شهر الیس برای کمک به دولت و مردم این شهر، به همراه معشوقهاش دیانیرا و پیشکارش پلیبیوس از شهر تِب راهی الیس شده است، پس از بستن قراردادی با شورای عالی ملی وارد بازیهای پیچیدهای میشود؛ از بوروکراسی اداری عجیب و دست و پاگیر الیسی تا دست و پنجه نرمکردن با رفتارهای نامتعارف مردم غیرمتمدن الیس و حتی بیسوادی و کوتهفکری همگون مسئولان و عوام.
«-...
- هرکول: از ادارهچیها متنفرم.
- اوجیاس: منم همینطور، ولی روالِ کاره دیگه. مجوز سازمان آبو توی یه چشم بههم زدن میگیری، دو سه هفتهای ولی بعدش باید بری ادارهی اتباع خارجی ثبتش کنی.
- هرکول: ادارهی اتباع خارجی!
- کامبیس: آروم، خالخالی.
- اوجیاس: و بعدش وزارت کار.
- کامبیس: و بعدش دفتر مهندسی عمران.
- هرکول: دفتر مهندسی عمران!
- اوجیاس: مجوزها رو که گرفتی اون وقت گزارشش رو میدی به وزارت دارایی.
- هرکول: (عرق از پیشانیاش پاک میکند.) سر تا پاتونو کثافت و گُه گرفته، اون وقت این همه اداره دارید.
- اوجیاس: درست به همین دلیل.»
به ظاهر این مأموریت هرکول برای پاککردن کثافات شهر الیس است که کمکم او را خسته، فروپاشیده و پریشان میکند تا جایی که حتی رابطهاش با دیانیرا نیز دستخوش تغییراتی بنیادین میشود. اما طنز تلخ داستان آن جا به اوج میرسد که پردههای ظاهری کنار زده شوند و دلیل واقعی تمام تحقیر شدنها و سرخوردگیهای هرکول آشکار شود: فقر و بدهکاری. هرکول که گذر از خانهایی همچون کشتن مارهای چندسر، از بین بردن هیولای ماقبل تاریخ، تنبیه شوالیهی راهزن، شکار خوک نر افسانهای کوههای آلپ و رویارویی با بسیاری از موجودات و نیروهای فرابشری را در کارنامه دارد، از سر فقر و تنها برای پرداخت بدهکاریهایش به اهالی تِب است که قبول میکند به خفت تمیزکردن پِهِن از سر و روی شهر الیس تن دردهد.
«- ...
- دیانیرا: اگه بمونم اینجا دیگه تِب رو نمیبینم، نه باغها رو، نه کادمیا رو، نه قلعهی طلایی رو.
- هرکول: بهش عادت میکنی. تِبِ خودتو اینجا بساز، دژِ طلایی کادمیا رو. من این زجرو به خودم میدم تا کوههای کثافت رو از بین ببرم، این کار سخت رو انجام میدم، چون فقط من از پسش بر میام. بعدش تو به این سرزمین پاکشده روح زیبایی و بخشندگی و معنا میدی. این جوری ما هردومون به درد الیس میخوریم. ما دو تا توی این سرزمین انسانیت رو بهشون میدیم. کنار فیلئوس بمون، دیانیرا، چون این کثیفترین کارم شرافتمندانهترین کارم میشه.
- ...»