«(د)گردیسی»
نویسنده: یِل رونن و دیمیتری شاد
مترجم: بهروز قنبرحسینی
ناشر: قطره؛ چاپ اول: 1400
86 صفحه، 25000 تومان
***
اواسط دهۀ هشتاد میلادی شیوۀ نوینی از تئاتر در اروپا بهخصوص در آلمان شکل گرفت که بسیار با ویژگیهای تئاتر سنتی فاصله داشت. این تئاتر برای اولین بار توسط هانس تیس لمان، پروفسور و پژوهشگر تئاتر در دانشگاه فرانکفورت آلمان، تئاتر پستمدرن نامیده شد. مدرنيسم يا نوگرايي در حقيقت به معنی گرایش فکری و رفتاری به پدیدههای فرهنگی نو و پیشرفته و کنار گذاردن سنتهای قدیمی انسان است. در تئاتر پستمدرن متن نمایش تمرکزی آنچنانی بر روی صحنهپردازی و سایر اجزای نمایش ندارد و دیگر مانند گذشته دارای وجۀ ادبی خاصی نیست؛ بلکه نمایشی است که صرفاً برای بازی بازیگرانش نوشته شده است. نمایشنامۀ (د)گردیسی، یک نمایشنامۀ پستمدرن با سوژه و ایدهای در نوع خودش جسورانه است. یِل رونن و دیمیتری شاد هر دو جزو نویسندگانی هستند که در کودکی به آلمان مهاجرت کردند و در آکادمیهای معروف تئاتر این کشور به تحصیل پرداختند. هر دو نفر نویسندگان و نمایشنامهنویسان مشهوری هستند و نمایشنامههایشان بارها برندۀ جوایز متعددی شده است. «(د)گردیسی» اولین کار مشترک این دو نویسنده است.
نمایشنامۀ دگردیسی در مورد جهانی در آینده است، جهانی که علم بر آن پادشاهی میکند و انسان مسخر علم و عالمان است. در این جهان همۀ اتفاقات از تولد تا مرگ شامل بیماریها، رنجها، عشقها و هوسهای زودگذرش از قبل پیشبینی شدهاند. در این نمایشنامه، انسان به عنوان بردۀ خودخواستهای به تصویر کشیده میشود که حتی تولد، ژن، هوش، استعداد و بیماریهای ناعلاجش از زمان قبل از تولدش توسط علم و پزشکان برنامهریزی و شکل میگیرد. او هیچ میل و ارادهای ندارد اگرچه به ظاهر والدینی با میل و رغبت خودشان او را به وجود آوردهاند و شکل دادهاند و برایش تصمیم گرفتهاند.
فضای نمایشنامه، فضایی سرد و مکانیکی است. نویسندگان این نمایشنامه دنیای آهنی و محصور در چهاردیواری نامرئی علم و دانش را با دیالوگهای دوپهلو و خشک به خوبی و ظرافت ترسیم و به تصویر کشیدهاند. دیالوگها به ظاهر مکانیکی هستند، اما در لابهلای تکتک کلمات ظرافت و تیزهوشی نویسندگان را میتوان احساس کرد. در این کلمات دوپهلو و ساده میتوانیم رنج، اسارات و حیرانیِ انسان را به خوبی ببینیم و درک کنیم.
سوژههای گفتگو در پردههای مختلف نمایش به ظاهر ساده و دم دستی هستند، اما همین بهانه و سوژهها وقتی به مرور جلو میرود و دیالوگها بین دو طرف گفتگو بیشتر میشود، به عمق فاجعه و زخمها بیشتر پی میبریم؛ جهانی که به ظاهر خودمان آن را با تمام میل و رغبت و غرورمان ساختهایم و به آن میبالیم اما بیشتر شبیه جهنمی از فولاد و یخ و علم است. تمام نکته به نکته و ریز به ریز مولکولی این جهان زیر ذرهبین ماست و ما آن را از خیلی قبل به ابتکار خودمان شکل داده و ساختهایم. رباتها، ماشینها و پزشکان برای رفاه ما کار میکنند و ما به آنها دستور میدهیم، اما در آخر هر پردۀ نمایش و آخر هر گفتگو تلنگری به ما میخورد. تلنگری ساده؛ ما حتی اختیار اشتهای معمولی خودمان را نسبت به یک میانوعدۀ ناچیز هم نداریم!
این نمایشنامه، بنبستی را به ما نشان میدهد که بهظاهر جهان آمال و آروزهای ماست، اما در واقع انگار ته دنیا و نابودی است و ما چارهای جز سپری کردن این ساعاتِ ماشینیوارِ رخوت را نداریم. داستان این نمایشنامه ماجرای انسانی است که کاشف ذره ذرۀ دنیای زیستی پیرامونش است، اما به قول شخصیتهای نمایشنامه، تنها در کشف چیزهای نو استعداد دارد؛ در استفادۀ آن عاجز و نادان است و به خوبی و به سرعت میتواند کشفی را که به ظاهر و صددرصد به سودش بوده، تبدیل به عاملی برای نابودی خود کند. این نمایشنامه، به نوعی تصویر و نمایش رنجی است که انسان مدرن از انسانِ عالم بودن میکشد، که هر چه بر دانش وی افزوده میشود به همان اندازه از مرتبۀ انسانیت و آزادگیِ بکر عدول و سقوط میکند. ما به ظاهر میخواهیم راحت و آسوده باشیم. هیچ اضطراب و دلنگرانی نداشته باشیم. ما به جنگ مولکولها و ویروسها میرویم، اما جنگمان تبدیل به جنگ با تمامیت انسانی بودنمان و حتی طبیعت پیرامونمان میشود.
در این نمایشنامه با انسانهای خودخواه، خونسرد و مغروری روبهرو هستیم که تنها خواستۀ خودشان برایشان اهمیت دارد. انسانی که نقشه میکشد، کشف میکند، میسازد و تلاش میکند تا تمام دنیا و زندگی را مسخر خود کند، اما به ناگاه خودش را نشسته پشت میزی در رخوت و افسردگی میبیند. روبهرویش رباتی به ظاهر برای خدمت کردن به او ایستاده است. او در غفلت کامل از حال خویش، از ربات در مورد احوال خود میپرسد و اینکه باید چه کار کند. به ظاهر این اوست که به ربات دستور میدهد تا حالش را خوب کند و نیازش را برآورده، اما در واقع این ربات است که با جملههای متواضعانه همراهِ کلماتی سرشار از کُرنش و اطاعت، اما در معنایی ظریف و پنهان به او دستور میدهد و او را وادار به اطاعت میکند. جانمایۀ این نمایشنامه طنز تلخی است که در لایۀ پنهان کلمات وجود دارد. طنزی در مورد انسانی که بردۀ بردۀ دستسازش شده است.