بحث نوع تعامل دستگاه رسانه دولتی با افراد حاضر در آن دارای چند سطح است، من ابتدا سطح تئوریک را مطرح میکنم تا بعد وارد سطوح عملی آن بشویم. تقریبا همه ما پذیرفتهایم که مقوله فرهنگ، نظامی مبتنی بر ارزشهای یک اجتماع است و قلههای فرهنگی هر جامعه مبتنی بر شخصیتها و رخدادهای ارزشی آن بنا شده. اگر ما این معادله را در نظر بگیریم، سلبریتی در فرهنگ حال حاضر ما شخصیتِ ارزشیِ فرهنگ «رانتی» جامعه شده است و درحال نمایندگی این فرهنگ است. به عبارتی اگر بخواهیم خود و فرهنگ جامعهمان را به جهان معرفی کنیم دست به دامان سلبریتیها میشویم چرا که آنان شخصیتهای شناخته شده و شاخص در جامعه ما هستند. این واقعیتی است که در چندسال اخیر به شدت رخ نشان داده است. این در حالی است که فرهنگ اصیل ایرانی همانطور که همگان مطلع هستند دارای جنبههای قدسی ـ الهی، تاریخی، زبانی و بسیاری از جزئیات دیگری است که اساسا سلبریتی فاقد آنها است، یعنی سلبریتی توانایی نمایندگی فرهنگ ایرانی را ندارد اما دستگاه دولتی سعی دارد او را به عنوان این نماینده جا بزند.
وقتی وزیر فرهنگ در روزهای گذشته از سلبریتیها میخواهد که به فعالیت خود بازگردند، این نوع مواجهه وزیر حاوی این پیام است که فرهنگ ایرانی محتاج و مدیون سلبریتیها است و برای به چرخش درآمدن امور فرهنگی هم باید باز دست به دامان این سلبریتیها شویم! و طبیعی است که پاسخ به آقای وزیر از سوی آنها جواب منفی باشد. موضوع مهم در این بین این است که سلبریتی دقیقاً نمایندگی همان فرهنگ رانتی را برعهده گرفته و در همان راستا فعالیت میکند، اما فرهنگ ایرانی شخصیتهای برجستهاش پهلوانان و شهدا بوده و آنان هستند که طلایهدار فرهنگ غنی و باسابقه ایران اند.
در حقیقت اگر قرار بر دعوت به کار و فعالیت فرهنگی است این تقاضا باید خرج شخصیتهای فرهنگی و ورزشی اخلاقمدار و محرک بر محور روحیه قهرمانی و پهلوانی شود و از آنان بخواهند در برههای که سلبریتیها به فرهنگ و فعالیتهای هنری و ورزشی این کشور پشت کردهاند، حاضر شوند و به فرهنگ اصیل ایرانی بازگردند.
اگر سلبریتی تبدیل به آن ارزش و پاسخگوی تمامی مشکلات جامعه شد، دیگر شخصیتهای قهرمان و پهلوان اندک اندک به حاشیه خواهند رفت و از سوی دیگر دستگاه دولتی که خود سازنده سلبریتی و فرهنگ آن بوده باید تمنای حضور آنان را بکند. همه میدانند که دروازهبان فرهنگ شهرت در ایران صدا و سیما است، کافی است یکبار به عنوان، کارشناس، مهمان، داور و... در صداوسیما و رسانههای حاکمیتی حاضر شوید تا یکشبه طعم سلبریتی بودن را بچشید. این یعنی اعطای رانت از سوی دستگاه دولتی به یک فرد و رفتهرفته همین شخص به موجودی مهار نشدنی به نام سلبریتی تبدیل میشود که با حاکمیت رابطه فراتر و فرودست پیدا میکند.
در همه دنیا سلبریتی یا هنرمند تابع حاکمیت است و در جهت خواست آن حرکت میکند اما در ایران این موضوع برعکس است. اما در مقابل نوع نگاه ما میتواند متفاوت باشد و ایران و جامعه ایرانی را کیان شیعه و مرکز محور مقاومت بداند که مبتنی بر دیدگاههای توحیدی است که در عصر جدید به تقابل استکبار، استعمار و استثمار رفته است، بالطبع در چنین نگرشی سلبریتی ایرانی دیگر پرچمدار فرهنگ نیست بلکه از شخصیتهای دیگری چون مرحوم تختی یاد خواهیم کرد و آنان را تبلور ارزشها و فرهنگهای خود میدانیم.
این نوع نگرش در بین مسئولینی که خود محصول فرایند رانتی درکشور هستند جریان ندارد و طبیعی است که شخص فعال در یک فضای رانتی از فرهنگ رانتی هم حمایت خواهد کرد. نمیخواهم از توطئه و نقشه سخن بگویم، نه! بلکه مسأله درمورد همنشینی و هم سنخی فرهنگ و اقتصاد رانتی است که در یک پکیج قرار دارد. وقتی سیاست و اقتصاد رانتی شد، سلبریتی تبدیل به یک مزدور میشود یعنی کسی که فارغ از توجه به ایدئولوژی و تفکر صرفا پول را میگیرد و پروژه را پیش میبرد. طبیعتاً در دید ارزشی به فرهنگ، سود و زیان در کنش و واکنش اهمیت ندارد بلکه آن هنرمند و فعال عرصه فرهنگ میخواهد تکلیف خود را انجام دهد. ما در بین مسئولین عرصه فرهنگ شاهد نگاه کارکردگرایانه به سلبریتی هستیم، یعنی هرگاه کارمان به سلبریتی و بازیگر محتاج شد به او پول و سود بالا میپردازیم، طبیعتاً این روند برای مدتی ادامه خواهد داشت اما ماندگار نخواهد بود چرا که سلبریتی دیر یا زود به هر بهانهای از این روند خواهد برید.
درمورد هنرمندان واقعی اگر من بگویم درحال حاضر در عرصههای مختلف هنری کسانی در شمار قابل توجهی هستند که از ارزشهای ایرانی دفاع میکنند شاید مخاطب من تعجب کند؛ اما مسئله دقیقا به اینجا برمیگردد که آنان هنرمند هستند و تمرکزشان برعکس سلبریتی نه بر روی امور سطحی سیاسی و مصاحبه با رسانه بیگانه، بلکه بر روی کار و حرفه خودشان است. طبیعی است که هنرمند این چنینی به دور از هیاهوهای مرسوم مجازی شاید آن مشهوریت رسانهای را نداشته باشد.
بسیاری از این دست سلبریتیها تمرکزشان روی هنر نیست بلکه روی سیاسی بازیهای رسانهای است. نکته مهم دیگر در همین راستا این است که ما باید بین هنرمند اصیل و سلبریتی مارکتی تفاوت قائل شویم، هنرمند واقعی یک فرهنگشناس است چرا که دارد آن فرهنگ را به تصویر میکشد. مثلا حسن روحالامین، لوریس چاکناواریان، امرالله احمدجو و... از این دست هنرمندانیاند که با فاصله از هنر مارکتی و رانتی سلبریتی، درحال حفاظت از بنیان های فرهنگی کشور هستند