ناگفته‌های حاتمی‌کیا درباره سردار سلیمانی/ رئیس‌جمهوری آمده بود که قبول نداشت به سوریه برویم

  4011014069 ۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

ابراهیم حاتمی‌کیا با یادآوری دیدارهایی که با شهید سلیمانی داشته، از ادای ارادت خود به حاج قاسم در فیلم «بادیگارد» و تاثیر این شخصیت سخن گفت.

ناگفته‌های حاتمی‌کیا درباره سردار سلیمانی/ رئیس‌جمهوری آمده بود که قبول نداشت به سوریه برویم

به گزارش مهر، این فیلمساز که به مناسبت سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در برنامه تلویزیونی «ملک سلیمان» شرکت کرده بود، گفت:‌ از آنجا که عمر چهار دهه‌ای خود را در سینما گذرانده‌ام، بعد از اینکه جنگ تمام شد حرف‌هایی برای گفتن داشتم اما از یک جایی برای خودم مسئله شد که دیگر چه چیزی برای گفتن داریم؟ آن‌هایی که من می‌شناختم پراکنده شده بودند؛ عده‌ای وارد سیاست شده بودند، یک عده وارد اقتصاد شدند و عده‌ای هم به پادگان ها رفتند. این دغدغه نفس مرا بند آورده بود چرا که پیش‌تر افق آرمان و بحث‌هایی را که وجود داشت، می‌دیدم و نمی‌دانستم چه باید کرد تا اینکه حاج قاسم ناگهان این نفس را باز کرد. پیش از آنکه ایشان را ببینم حس می‌کردم در نسلی که از جنگ آمده، یک انقطاعی رخ داده است که حاج قاسم ناگهان این را باز کرد و او با نحوه عمل و زبان دیگری وارد شد.

او با اشاره به اولین دیدارش با حاج قاسم سلیمانی برای نمایش فیلم «بادیگارد» بیان کرد: در این فیلم می‌خواستم ارادتم را به نوعی به ایشان نشان دهم یعنی آشکارا عکس ایشان را برای خودمان گذاشتیم و گریمور ما کاملا بر اساس آن روی چهره بازیگر اصلی (پرویز پرستویی) کار کرد. البته اینطور نبود که این شخصیت فیلم همان حاج قاسم باشد و فقط میخواستم کمی به او نزدیک شود. در دیداری هم که داشتیم (در دفتر شهید سیلمانی) فیلم را دید و پسندید و خیلی محبت کرد. بعد من هم سوژه فیلم «به وقت شام» را مطرح کردم و می‌خواستم اجازه داده شود که تحقیق کنم. شکایت کردم که من می‌خواهم منطقه را ببینم و در جریان فضا باشم اما راه نمی‌دادند و سخت می‌گرفتند. هرچند علت آن را از جهت مسائل امنیتی و اینکه اسم و رسمی داشتیم و مشکلاتی ممکن بود پیش آید، می‌فهمیدم ولی دیگر التماس کردم و در آن اولین جلسه که ایشان را دیدم خیلی صریح اعتراض کردم. ایشان با تحمل گوش داد و گفتم به جای اینکه مرا تشویق کنید، من باید التماس کنم و به هر دری بزنم که چرا راه جلوی من باز نیست؟   در نهایت اجازه داد و حتی یکی از بزرگترین افرادی که داشتند و در منطقه هم خیلی موثر بود کنار من گذاشت و او از مبنای شکل‌گیری اتفاقات در سوریه  با تمام جزئیات برایم گفت. اتفاقی که در آنجا افتاد و من بابتش تکان خوردم این بود که ناگهان دیدم بچه‌هایی که می‌شناختم و جز در فیلم‌های روایت فتح دیگر ندیدم، آنجا هستند. انگار زمان پس و پیش شده بود و این برایم خیلی جالب بود که متوجه شدم این‌ها تمام نشده‌اند و راه هنوز ادامه دارد.

حاتمی‌کیا ادامه داد: من فیلم‌نامه (به وقت شام) را برای حاج قاسم فرستادم و مشتاق بودم که بخواند و جواب دهد. مطمئن بودم که دلش شور می‌زند که این پسر می‌خواهد چه کار کند. وقتی هم فیلم آماده شد خیلی نگرانی داشتم که حاج قاسم باید این را ببیند چون اگرچه فیلم درباره خودش نبود اما به هرحال درباره نیروهای او و مقاومت بود و اینجا هم سینماست که یک نوعی از تبلیغ است و باید به شکل خاص بگویم. البته خودم را مجاز به گفتن هر چیزی نمی‌دانم ولی الحمدلله وقتی فیلم تمام شد چشم‌های اشک‌آلودشان را که دیدم و در راهرو دست مرا تا مسیری گرفتند، دیگر نفسم باز شد.  حاج قاسم بیش از اندازه محبت داشت. البته نمی‌گویم که «به وقت شام» فیلم بدی است ولی در مقابل آنچه این  عزیزان انجام می‌دادند خیلی کوچک است. این هم اصلاً حمل بر خودستایی و شکسته نفسی نیست چون تا اندازه‌ای می‌توان یکسری حرف‌ها را گفت و مطمئنم حاج قاسم از این مسائل خیلی داشت و با خودش برد. این‌ها همه در حالی است که سینما هم نمی‌خواست وارد این بحث شود و دوستان خیلی خوبی داشتم که توصیه می‌کردند اصلا وارد این موضوع‌ها نشوم. الان هم دیگر می‌بینیم و بر همه آشکار است که داعش چه می‌کند، در شیراز چه کرد.

او در بخشی دیگر به فیلم «چ» و نامه‌ای که سردار سلیمانی خطاب به فیلم «چ» و سیمرغ فجر نوشته بود، اشاره کرد و گفت:‌ این فیلم در جشنواره فجر مهجور واقع شد و آن زمان حرف من سیمرغ نبود؛ حرفم این بود که چرا به این نوع مسائل دقت نمی‌شود. بعد کسی مثل حاج قاسم پیدا می‌شود که آنقدر عظمت دارد و هرچه از این ناملایمتی‌ها به او وارد شود، بزرگتر می‌شود اما من کوچکم. خجالت می‌کشم که حاج قاسم در نامه‌ای که درباره «چ» نوشته بود گفت که به سیمرغ‌ها توجه نکنم. کاش سینما می‌توانست بیشتر از این‌ها وارد این بحث‌ها شود. منتها من می‌دیدم وقتی مرا می زنند به معنی آن است که ای جوانی که می‌خواهی فیلم بسازی سراغ این بحث‌های گفتنی، نرو!

حاتمی‌کیا اضافه کرد: کل دیدارهای من با حاج قاسم به اندازه ۱۰ ساعت هم نشده اما انرژی‌ای که از ایشان گرفتم هنوز همراه من است و از این پس هم خواهد بود و اصلاً فیلم «موسی» را به این دلیل قبول کردم که حاج قاسم را دیده بودم. گرچه هیچ ارتباطی ندارد اما بعد از شهادت ایشان درباره منظقه تحقیق می‌کردم چون دوست داشتم حاج قاسم را بیشتر بشناسم. با خودم فکر کردم حاج قاسم آدمی بود که در طوفان‌ها جلو می‌رفت و با خصلت‌هایی که از ایشان شناختم و جزئیاتی که از حماسه عملیات بوکمال دریافتم، متوجه شدم که چقدر درد می‌کشیده، چقدر باید سختی های زیادی را تحمل می‌کرده و ...تمام این‌ها باعث شد این سوژه را (پروژه حضرت موسی) بپذیرم.

او با بیان اینکه «شهید سلیمانی یک استراتژیست به شدت متبحر در جایگاه خود بود» گفت: تنها سیگنال برای حاج قاسم ارتباطش با «آقا» بود و اِلا آنچه در اطرافش می‌گذشت هیچ کدام پالس مثبت نبود، از جمله رئیس جمهوری که بر سر کار آمده بود که حتی قبول نداشت به آن کشور (سوریه) برود.

کارگردان فیلم «آژانس شیشه‌ای» با اشاره به اینکه به شکل‌های مختلف درخواست داشته تا بتواند در منطقه همراه با حاج قاسم باشد و فقط از دور او را نظاره کند، گفت: مطمئن هستم که او با خودش فکر می‌کرد آیا این‌ها ظرفیتش را دارند که بعضی چیزها را بشنوند؟ چون جایی ایستاده بود و جامی اختیار داشت که آدمِ خودش را می‌خواست. او این ظرفیت را در ما و من هم نمی‌دید و شاید اگر می‌دید می‌گفت بیا کنارم بایست. من هم توفیق نداشتم که کنارش باشم.

حاج قاسم سلیمانی دست‌نویسی خطاب به حاتمی کیا درباره کتاب «۲۳ نفر» نوشته بود که این فیلمساز درباره آن گفت:‌ جزئیات آن را نمی‌دانم فقط در جریان هستم که نامه نوشته بودند که می‌توانم درباره آن «۲۳ نفر» که در زمان جنگ نوجوان بودم فیلم بسازم که نشد این اتفاق بیفتد. منتها خوبی این مسئله این شد که فیلمبردار من سر فیلم «به وقت شام» آقای مهدی جعفری، در مورد قضیه 23 نفر تحقیق کرده و مستندی هم ساخته بود. مشوق شدم و خدا را شکر این فیلم ساخته شد.

حاتمی‌کیا در بخشی دیگر اظهار کرد:‌ من روز اولی که وارد این فضای کار (سینما) شدم، گفتم غیر از بچه‌های جنگ چیز دیگری نمی‌خواهم بگویم. اگر گفتم، لابراتوارها بسوزانند که حتی بعدها این حرف را بر سر من زدند. فقط یک فیلم خارج از این فضا بود، «دعوت»   که آن هم بخاطر بحث قرآنی درباره کورتاژ کردن بود و اینکه فکر کردم به نوعی اتفاقاتی در مقابل (اراده) خداوند می‌افتد. بجز آن همه فیلم‌های من به نوعی به نسل بچه‌های آرمان‌گرایی جنگ اشاره دارد. به هر حال در این سال‌ها نحله‌های سیاسی در ایران ایجاد شده، از این نسل برخی چپ شده‌اند و برخی راست و قبل‌تر هم چیزهای دیگری وجود داشت ولی حاج قاسم وارد هیچ کدام از این‌ها نمی‌شود در حالی که همه این‌ها را هم داشت. او در حوزه مکتبی خود صراحتاً می‌ایستد و «آقا» خط او بود.

حاتمی کیا در پایان به مرگ‌آگاهی شهید سلیمانی اشاره کرد و گفت که تمام دیدارها و جلسه‌ها و نوع برخورد او نشان می‌داد که آگاه است به کدام سمت می‌رود. رزمی که او انجام داد، ترجمان آن چیزی است که به عنوان مفهوم مکتب مطرح بود.