«بدنه هنر میخواهد کار کند اما تروریسم فرهنگی نمیگذارد»؛ این اظهارات بهروز افخمی، ترسیمی صحیح از وضعیتی است که این روزها بر فضای فرهنگی و هنری کشور حاکم شده؛ فضای راکد، منجمد و آکنده از سکوتی که هیچ کس جسارت شکستن آن را ندارد و این همان تله مارپیچ سکوتی است که بسیاری از هنرمندان در آن گرفتار شدهاند.
وقایع پاییز امسال به گونهای توسط رسانهها بازنمایی شد که گویا ایران و مردم آن، عزادار ابدیاند و باید زندگی روزمره خود را تعطیل کنند! فضای هنری هم به شدت از این وضعیت تاثیر پذیرفته و تحت سیطره این تروریسم فرهنگی قرار گرفته است. اگر چه قابل انکار نیست که در میان این قشر، افرادی وجود دارند که علاوه بر همدلی ذاتی با جریانات اعتراضی اخیر، معتقد به دوری از فضای هنر اند اما این به معنای همراهی تام و تمام فعالین این حوزه با چنین نگاه و دیدگاه نیست.
بسیاری از آنها با وجود تفاوتهای فکری بنیادین خواهان بازگشت به کار اند زیرا برای این قسم افراد، هنر و تنفس در فضای هنر به معنای زندگی است و نمیتوان حق طبیعی حیات را از هنرمندان گرفت. مضافاً در این نگرش رادیکال و جزمگرایانه، مسئله امرار معاش هنرمندانی که تنها منبع درآمد محدودشان، همین فعالیتهای هنری است نادیده گرفته شده و به همین دلیل این دیدگاه محکوم به شکست است. تا کی، کنج عزلت نشستن و کنارهگیری؟ آستانه تحمل فشارهای معیشتی برای فردی که صرفاً از طریق فعالیت هنری امرار معاش میکند تا چه اندازه است؟ و مهمتر از این، قهر و رویگردانی از فضای کاری چه دستاوردی دارد؟
دورنمای این روندی که در پیش گرفته شده، چندان روشن نیست و به نظر میرسد دود آن بیشتر به چشم جامعه هنری برود. اگرچه نهادهای رسمی هم از این وضعیت جمود فرهنگی تاثیر میپذیرند اما تجربه نشان داده جامعه هنری آسیبپذیری بیشتری از این شرایط فریز شده متحمل میگردد و به دنبال تغییر وضعیت خواهد رفت. برای اثبات این گزاره به سال 98 باز گردیم؛ ماجرای سرنگونی هواپیمای اوکراینی، واکنش جامعه هنری و اعلام قهر عمومی؛ خداحافظی با سینما و تلویزیون، موسیقی، تحریم جشنواره فجر و مواردی از این قبیل را که عیناً در چند ماهه به نظاره نشستیم. خروجی آن واکنش جامعه هنری چه بود؟ آیا بازگشتی به عرصه فعالیتهای هنری صورت گرفت یا نگرفت؟ بنابراین هر اندازه که آن قهر و تحریم برای جامعه هنری دستاورد داشت، دوری و عزلت کنونی هم چارهساز خواهد بود. تداوم این وضعیت تنها به ضرر هنرمندانی است که در سطوح پایینتر فعالیت میکنند و زندگی روزمرهشان به این عرصه وابسته است؛ نه آن سلبریتی و ستاره موسیقی و سینما که درآمد تنها یکی از پروژههایش، کفاف زندگی یک سالهاش را میدهد و میتواند با این جریان تروریسم فرهنگی همراهی کند!
بنابراین راهی جز بازگشت به شرایط گذشته نیست و لازمه این امر، حضور خطشکنانی است که به مقابله با این جریان ترورسیم فرهنگی بروند و مارپیچ سکوت کنونی را بشکنند تا مقدمه از سر گرفتن فعالیتهای هنری فراهم گردد.