محمدرضا پهلوی و مواجه وی با انقلاب اسلامی ايران

حسين بلاج، *،   4011107064 ۲ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱ تکراری یا غیرقابل انتشار
محمدرضا پهلوی و مواجه وی با انقلاب اسلامی ايران

 

مانس اشپرتو روانشناس سياسي در كتاب نقد و تحليل جباريت مي نويسد :‌‍« هر چه از عمر جباران ميگذرد آن ها خود را خطا ناپذير ميشمارند و هنگامي كه مردم راهشان را از آن ها جدا مي كنند، مخالفت ها را به توطئه  نسبت مي دهند و مردم را ياغي مي نامند ».

مقدمه

امروزه عصرافسون‌زدایی از قدرت و شکستن بت های سیاسی و به تعبیری قرار دادن قدرتمندان در رادیکال است. تجزیه و تحلیل حوادث و تحولات سیاسی اجتماعی ایران پیوند ناگسستنی با شخصیت حاکمان و سردمداران کشور دارد. از این رو برای درک هرچه بهتر زوایای پیدا و پنهان تاریخ،سیاست به کارگیری روانشناسی سیاسی امری گریز ناپذیر و ضروری می باشد. بررسی برخی از زوایای شخصیتی «محمدرضا پهلوی»به عنوان آخرین پادشاه ایران زمین و مواجهه وی با جنبش های مردمی در زمان حکومت و نهایتاً مواجهه با انقلاب ملت ایران خصوصاً در ماههای منتهی به پیروزی و پس از پیروزی امری مهم  و حاوی نکات بدیع می باشد.

روانشناسی سیاسی علم بررسی نحوه تعامل پدیده های روانشناختی و سیاسی در یک شخص یا گروه خاص در زمان و مکان،نظام فرهنگ سیاسی خاص می باشد.روانشناسی سیاسی میدانی جدید در علوم سیاسی و روانشناسی است،که ما را در توضیح بسیاری از جنبه های رفتار سیاسی توانا می سازد.(عبدالملكي،24:1396و23).برای مطالعه و ارزیابی شخصیت و عملکرد رهبران سیاسی معمولا از روش شرح حال روانشناختی استفاده می‌شود (عبدالملكي،28:1396).

 در این سبک و روش این امکان فراهم است که به گذشته های دور تا زمان حال حاکم رجوع شود،دوران کودکی ،نوجوانی ،جوانی،میانسالی و پیری (همچنین در بعد از قدرت) کامل تجزیه و تحلیل شود و با استفاده از روش های نوین علم روانشناسی سیاسی مورد بررسی قرار گیرد تا تاثیر حوادث آن دوران بر شکل‌گیری بنیان های نظری و عملی و شیوه حکومت کردن وی در دوره های مختلف روشن شود. قطعاً از منظر روانشناسی سیاسی بررسی مصاحبه ها و سخنرانی ها و خاطرات شخصا حاکم و همچنین نزدیکان وی منبع مهم و غنی می باشد. 

«فرانک نیکوتر» استاد دانشگاه هنگ کنگ نویسنده کتابی درباره مائو می‌گوید: این که حاکمان مستبد از بیماری روانی رنج می برند یا خیر، برای من مهم نیست اما اینکه چطور قدرت آنان را به مرور زمان تغییر می دهد پرسشی است که ذهنم را به خود مشغول کرده است. در گزارشی که توسط سه محقق در دانشگاه کالیفرنیا در سال ۲۰۰۳ میلادی انجام شده آمده است: که دیکتاتورها ذهنیت خود را تغییر می‌دهند و شخصاً برای خود تفکری جدید خلق می‌کنند این گزارش همچنین تاکید می‌کند: این تمایل در افراد قدرتمند وجود دارد که برای خود اعتباری را در نظر بگیرند که در عالم واقعیت وجود ندارد و در همین حال دنیای پیرامون خود را بسیار راحت‌تر تصورمي كنند (جعفري،8:1391).

این خصیصه و ویژگی دقیقاً در آخرین پادشاه ایران نیز وجود داشت، به شهادت اسناد و خاطرات نزدیکان، وی در دهه ۵۰ شمسی وی معتقد بود که در دنیای سیاست در سطح بسیار بسیار بالایی شناخته شده است و دیگر کسی نیست که از توانایی های او آگاه نباشد.

در تحقیقاتی که توسط تیم روانشناسی دانشگاه کلمبیا با عنوان چگونه قدرت فاسد‌میشود انجام شده آمده است که چه مکانیسمی در قدرت منجر به فساد می شود؟ در حقیقت باید گفت که قدرت خود به تنهایی عامل تغییر شخصیت افراد نیست اما آنچه که باعث می‌شود فردی قدرتمند به یک دیکتاتور تبدیل شود آن است که او به مرور زمان از نگرانی‌های مردم عادی فاصله می‌گیرد و این نخستین گام برای تغییر تفکرات است.چرا که از نظر علمی, هورمون کورتیزل آنان کاهش می یابد؛هورمونی که تنها با وجود استرس افزایش می یابد و به بدن کمک می کند که در واکنش به شرایط استرس زا میزان قند خون و فشار خون را افزایش دهد اما در عین حال بر روی خلق حافظه نیز تاثیرمي گذارند  (جعفري،9:1391).

واکنش های محمدرضا پهلوی به اعتراضات گوناگون مردم در دهه ۴۰ و ۵۰ و مرتجع خواندن منتقدان و مخالفان رامی توان به عنوان شاهد فاصله گرفتن از خواست و نگرانی‌های مردم دانست. 

1. بحث نظری:

پارادایم ‏کل گرا ،به گونه ای ترکیبی و هم پوشانی در نظر گرفته می شود.  و بیان می کند، که چگونه سرشت فرد با محیط زندگی وی دست به یکی می کنند و یک پدیده را به وجود می آورند. این پارادایم از همه نظریه های روانشناسی که به سیاست مربوط اند، برای تحلیل رفتار سیاسی انسان استفاده می کند. شخصیت مفهومی محوری در روانشناسی سیاسی است.شخصیت؛ تفکر و رفتار افراد در صحنه سیاسی تاثیر می گذارد. بررسی شخصیت و سیاست قدیمی ترین  در روانشناسی سیاسی است (عبدالملكي،33:1396).

مسئله رهبری از ابتدا در حیات و زندگی وجود داشته چه در بین حیوانات و چه در بین انسان ها گویا این یک موضوع ذاتی می باشد. در حدیثی از پیامبر اسلام  نیز داریم، که می فرمایند: اگر دو یا سه نفر در سفر بودید،یکی را به عنوان  مدیر یا رئیس انتخاب کنید.  اما رهبری و ریاست سیاسی مسئله ای به غایت پیچیده و حساس که سرنوشت میلیون ها انسان در گرو تصمیمات آن می باشد.

در خصوص پدیده رهبری سه دیدگاه وجود دارد: عده‌ای معتقدند که افرادی که به رهبری می‌رسند به خاطر توانمندی ها و ویژگی های منحصر به فرد آن هاست. این تلقی به (نظریه بزرگ مرد) معروف است. دیدگاه دوم (روح زمان)یا (جبر تاریخ) را موجب به وجود آمدن رهبر می دانند. و در نهایت دیدگاه سوم که به نظریه(نظریه اقتضایی) معروف شده است، معتقد است که هم ویژگی‌های فرد رهبر و هم شرایط و موقعیت هاست که در شکل گیری پدیده رهبر تاثیر گذار است (عبدالملكي،88:1396).

در خصوص محمدرضا پهلوی بلاشک دیدگاه دوم (جبرتاریخ) صادق است؛چراکه بنابر نقل «اسدالله علم »در کتاب خاطرات خود، محمدرضا پهلوی در جمع محدودی از نزدیکان و مریدان خود گفته بود که دوست داشتم کارمند ساده بودم شب ها زود می خوابیدم و در ایام تعطیلات به ورزش می‌پرداختم."

وقتی مسئولیت ،اختیارات و قدرت از  ظرفیت و حتی رویای كسي بیشتر و بالاتر باشد،کاملا روشن و مبرهن بود، که  در دوران حکومت  وی قرار است، چه بلایی بر سر مردم و کشور بیاید.

 

2. روانشناسي سياسي و مواجهه با انقلاب ؛ محمدرضا پهلوي 

وی دوران کودکی تا رسیدن به قدرت را در فضایی که به شدت دیکتاتوری بر آن حکمفرما بود زندگی کرد. برخورداری از پدری که ویژگی هایی چون:کاریزما،اقتدار،خشونت، نظم و عدم اعتقاد به مشروطه را داشت،از وی فردی سست عنصر،پریشان و سخت بدون اعتماد به نفس ساخت. برنامه تربیت رضاشاه برای وی از کاخ جداگانه تا فرستادن به سوئیس برای تحصیل وی را به شدت دچار کمبودهای عاطفی کرده بود.

رفتار های عجیب و غریبی که اتفاقاً بسیار از وی سر می زد تا حد زیادی ریشه در این مسائل داشت. رفتارهای چون: افراط در رابطه با زنان، توقع بالا، نیاز شدید به تایید همگان. در دهه اول پادشاهی محمدرضا به دلیل سن کم،نداشتن تجربه،ترس،وجود بزرگان سیاسی در عرصه تقریباً مطابق قانون اساسی عمل میکرد و در ظاهر بسیار معتقد و ملتزم به قانون اساسی مشروطه بود. رفته رفته وی از مصاحبت و کار و رویارویی با مردان پر تجربه عرصه سیاسی کشور که بعضاً سوابق سیاسی مدیریتی آنها از پدر وی هم بیشتر بود، به شدت به هراس افتاد و با ایجاد  حلقه ای از چاپلوسان و مریدان،درصدد ارائه تصویری جدید از خود به عنوان پادشاه دودمان پهلوی شد.

به گواه اسناد و مدارک وی از بزرگانی چون: قوام‌السلطنه، رزم آرا، مصدق و زاهدی به شدت در هراس بود و این ناشی از ضعف های متعدد روانی و شخصیتی نشأت می‌گرفت.حذف این بزرگان از صحنه سیاسی کشور به طرق مختلف آغاز دیکتاتوری همه جانبه وی بود.

هراس وی از این بزرگان و به زعم  خود او تجربه تلخ ۱۲ سال اول پادشاهی ناشی از  عقده های روانی و ناشی از ضعف شخصیتی وی بود، تا جایی که بنای دیکتاتوری وی به قدری وحشتناک شده بود، که هیچ نظر و عمل مستقل را بر نمی تابید و هر گونه نظر مخالف و منتقد را به بیگانگان و مرتجعان نسبت می‌داد. از ویژگی‌های مهم دیکتاتور می توان به: لجاجت-رویا پردازی های متعدد-جهل و عدم آگاهی نسبت به حقیقت امور-شعار های مداوم-اعتماد به نفس کاذب و مخرب اشاره کرد.در حقیقت دیکتاتور کوتوله ای است،در نقش بلند قامتان. 

توهمات عظمت گرایانه محمدرضا پهلوی به قدری او را از حقایق دور ساخته بود که حتی سازمان (سیا) نیز ضمن گزارش محرمانه‌ای در سال ۱976 شاه را به عنوان مردی که خطرات ناشی از عقده خود بزرگ بینی او را تهدید،می کند توصیف کرده بود .

 در خاطرات پرویز راجی آمده است: در ضیافت شامی جورج وایدن که به افتخار ۶۲ سالگی هارولد ویلسون،نخست وزیر سابق انگلیس،ترتیب داده بود،شرکت کردم ویلسون گفت: یک بار در ملاقات با محمدرضا او را به عنوان یکی از بزرگترین رهبران دنیا توصیف کردم و شاه از این تملق من حسابی خوشش آمده بود (كامشاد،65:1381).

ضعف شخصیت و چاپلوس پسندی شاه به طور واضحی در یک متن تلگراف سفارت امریکا در تهران که به وزارت خارجه امریکا ارسال شده بود،بدین شرح است:

مشاوران شاه،نه در کابینه و نه در بیرون از آن،وی درست خدمت نمی کنند و این تا حدودی بدین سبب است که فطرتاً به جاه طلبی های دیگران بد گمان است و همچنین بدین جهت که فاقد همکاران صالح است. حتی کسانیکه حائز صلاحیت اند بدان تمایل دارند که آرای منفی به وی اظهار نکنند (ابوترابيان،80:1395).

 محمدرضا پهلوی هیچگاه عظمت ملت ایران و به ثمر رسیدن جنبش فراگیر  آنان که مهمترین انقلاب قرن نامیده شد را درک نکرد و در واقع اصلاً توان درک آن را نداشت.دیکتاتور، که در حقیقت کاریکاتوری از آنچه که میگفت بود در آن ذهن متملق پسند و متکبرش این خروش ملت تا اخر عمرش درک نشد نه او بلکه تمامی دیکتاتورها در طول تاریخ همواره خود را به حدی بر حق و مردم را تحت امر خود می دانستند که هر اعتراض و انتقادی را توسط دستگاه امنیتی و نظامی خود به سرعت سرکوب نمایند.

این خاصیت دیکتاتور است که عقده های روانی خود را در قالب خاص ملت ارائه می‌کند و وقتی انتقادی شنید با گلوله پاسخ میدهد. وی و چاپلوسانش همواره از ناسپاسی ملت ایران سخن می‌گفتند، گویی که از ظل الله  به الله تبدیل شده و خود را در جایگاه خالق می‌دید و مستحق سپاس…! انقلاب عظیم ملت ستمدیده را شورش نامیدن و آن را حاصل تبانی قدرت‌های بزرگ و کارتل‌های اقتصادی دانستند.آیا چیزی جز بلاهت، عدم درک واقعیت، بیماری متعدد روحی و روانی و خودبزرگ بینی است؟

  آیا این علایم کافی نیست تا نشان دهد که یک فرد«حاکم» به بیماری خطرناک روحی،روانی مبتلاست و سالها دیکتاتوری تمام عیار بوده است؟ ضعف وی در تصمیم گیری  خصوصا در ایام بحرانی و دائما استمزاج او از سفرای ایالات متحده  و بریتانیا،هراس از چهره های ملی و وجیه المله  نشانه های دیگری از دیکتاتوری و عدم لیاقت وی در جایگاه حاکم سیاسی کشور ایران بود. همچنان که یکی از زنان وی که توسط عده‌ای متملق «شهربانو» خطاب می شود، نشان داده است دیکتاتوری و بلاهت و عقده خود برتر بینی بعد از شاه مخلوع  به این زن به ارث رسیده است. 

نتیجتا، محمدرضا پهلوی همه خصیصه های یک دیکتاتور را دارا بود و بشدت از پیروزی ملت ایران بر علیه استبداد و فساد سیستمش عصبانی بود. وی که با نزدیکی بیش از حد به ایالات متحده و دیگر مدافعانش خود را بیمه شده تصور میکرد ،دقیقا از جایی که تمامی دیکتاتورها غافل گیر میشوند،توسط ملت ستمدیده و ازادیخواه،آنهم بشکل مفتضحانه ای که لیاقتش را داشت، از کشور بیرون رانده شد.

 

منابع

1.جعفری،مریم، مترجم،(۱۳۹۱)،فارین پالسی، عصر ایران.

2.راجی،پرویز،(۱۳۸۱)،درخدمت تخت طاووس:یادداشتهای روزانه آخرین سفیر شاه در لندن،ترجمه:حسن کامشاد،تهران:انتشارات طرح نو.

3.عبدالملکی،سعید(۱۳۹۶)،روانشناسی سیاسی،تهران:انتشارات دانشگاه پیام نور.

4.هویدا،فریدون،(۱۳۹۵)،سقوط شاه،ترجمه:حسین ابوترابیان،تهران:ناشر اطلاعات

---------------------------------------------------------------------------------------------
 
* دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سياسي؛انديشه سياسي در اسلام