ماجرای شورش دانش آموزان برای ملاقات با امام چه بود؟  

  4011121060

بعد از ۱۶ آذر که چند دانش‌آموز توی درگیری‌ها شهید شده بودند، مدتی همه مدرسه‌ها تق و لق شده بود؛ بچه‌ها می‌رفتند مدرسه، یک ساعت سر کلاس بودند و بعد دسته‌جمعی راه می‌افتادند توی خیابان‌ها و شعار می‌دادند. دولت هم مدرسه‌های شهرهای بزرگ را تعطیل کرد. مدرسه ما هم سه، چهار روزی تعطیل بود، اما بعد زنگ زدند خانه و گفتند برگردیم سر کلاس.

به گزارش ایسنا،مهدی فیض، برادر شهید محسن فیض؛ از راویان دفاع مقدس که در ۱۲ اسفند سال ۱۳۶۵ و در جریان عملیات تکمیلی کربلای ۵ به شهادت رسید؛ به بیان خاطرات و اقدامات انقلابی خود و برادر شهیدش در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و دهه فجر انقلاب منتشر می‌شود:

«نصف شب بود که ریختند توی خانه‌مان. با صدای فریاد و لگدهایی که به در می‌کوبیدند؛ بیدار شدیم. همین‌که پدرم خواست برود توی راهرو، یک سرباز مسلح از آن‌طرف، در را محکم گرفت و گفت: بمون تو خونه‌ات! به نفعته نیای بیرون. ما فقط از لای در چند تا مرد کت‌وشلواری را دیدیم که رفتند طبقه بالا، خانه آقای کچویی، مستأجرمان.

پدرم همیشه تعریفش را می‌کرد، می‌گفت: از آن جوان‌های محجوب و با ایمان است. آن شب او را دستگیر کردند و با خودشان بردند. فردایش من و محسن خیلی پاپیچ پدرم شدیم که مگر چه‌کار کرده؟ پدر هم جواب درست‌وحسابی نداد؛ در این حد گفت که می گن توی یه سری خرابکاری دست داشته. جوان به این خوبی! بعد هم گفت که درباره این موضوع به بچه‌های مدرسه حرفی نزنیم.

تا وضعیت زندان و محکومیت آقای کچویی مشخص بشود؛ دو سه ماهی طول کشید. توی این مدت پدرم هوای خانواده‌اش را داشت. نان و میوه برای آن‌ها می‌گرفت و می‌داد من یا محسن برایشان ببریم. یک پسر سه، چهارساله داشتند که اسمش محسن بود و دعوای همیشگی‌اش با محسن ما این بود که محسن منم نه تو.

محکومیت آقای کچویی که مشخص شد؛ آن‌ها هم اسباب و اثاثیه‌شان را جمع کردند و رفتند؛ برایش دو سال زندان بریده بودند. هنوز دو سال محکومیتش تمام نشده بود که خبر شهادتش را توی روزنامه‌ها خواندیم؛ منافقین ترورش کردند. حالا هم اسم یکی از خیابان‌های حوالی زندان اوین را گذاشته‌اند؛ خیابان شهید کچویی.

مدتی بعد از رفتن خانواده کچویی، پدرم خانه خیابان قیاسی تهران را فروخت؛ آن محله را دوست نداشت. آمدیم خیابان فخرآباد، بن‌بست پارک.

کوچه پرشور و حرارتی داشتیم؛ به‌خصوص روزهای انقلاب. آن روزها فقط دلمان می‌خواست توی هیئت با بچه‌های محل باشیم. به جز ما بقیه بچه‌ها تعطیل بودند.

بعد از ۱۶ آذر که چند دانش‌آموز توی درگیری‌ها شهید شده بودند، مدتی همه مدرسه‌ها تق و لق شده بود؛ بچه‌ها می‌رفتند مدرسه، یک ساعت سر کلاس بودند و بعد دسته‌جمعی راه می‌افتادند توی خیابان‌ها و شعار می‌دادند. دولت هم مدرسه‌های شهرهای بزرگ را تعطیل کرد. مدرسه ما هم سه، چهار روزی تعطیل بود، اما بعد زنگ زدند خانه و گفتند برگردیم سر کلاس.

حالمان حسابی گرفته بود و می‌دانستیم اعتراض هم فایده‌ای ندارد. ما مدرسه علوی می‌رفتیم، نزدیک خیابان فخرآباد. مدرسه اسلامی و غیردولتی بود، اما ایده‌های خودش را داشت؛ به اتفاقاتی که در جامعه می‌افتاد کاری نداشت.

معلم‌ها مدام بهمان می‌گفتند: شما به‌عنوان بچه‌های مذهبی، نباید از درس عقب بمونید. شما درس نخونید، یک عده بهائی تحصیل می کنن و زمام امور رو دستشون می گیرن. حتی روز دوازده بهمن هم مدرسه را تعطیل نکردند.

من دوم راهنمایی بودم و محسن سوم. آن روز سوم ها نرفتند سر کلاس و به بقیه هم گفتند: نریم تا مجبور بشن مدرسه رو تعطیل کنن. همه نشستیم کف حیاط. هرچه معلم ها تلاش می کردند با زبان خوش بفرستندمان سر کلاس، فایده نداشت. قرار بود امام خمینی برگردد ایران.

هیجان زده بودیم؛ کف و سوت و شعار قاطی شده بود. بالاخره صبر ناظم‌مان لبریز شد؛ آمد جلو و خواباند توی گوش یکی از سومی‌ها. بچه‌ها هم انگار منتظر فرصت بودند، با معلم‌ها درگیر شوند. همین‌که ردیف جلو شلوغ شد، محسن با چند تا از رفقایش رفتند سمت در و از مدرسه زدند بیرون.

من هم کیفم را برداشتم و بلند شدم بروم سمت در که مستخدم مدرسه پرید و تا برسم در را بست و یک قفل بزرگ هم زد بهش.

بعد از آن برای راضی کردن ما یک تلویزیون کوچک ۱۲ اینچی آوردند و گذاشتند روی میز تا ورود امام را از تلویزیون تماشا کنیم. یک تلویزیون بود برای دویست، سیصد نفر؛ اما همین‌که هواپیمای امام فرود آمد، همان هم قطع شد و دوباره بچه‌ها شلوغ کردند.

بالاخره مدرسه راضی شد با اجازه پدر و مادرها بگذارد برویم. دور حیاط ایستاده بودیم؛ توی یک صف طولانی. یکی‌یکی رفتیم توی دفتر و زنگ زدیم به خانه. من که تماس گرفتم، محسن رسیده بود به خانه. جریان را برای مادرم گفتم و گوشی را دادم دست معلممان؛ او هم تا توانست ته دل مادرم را خالی کرد و گفت: پس اگه اتفاقی برای آقا مهدی بیفته، تیری بخوره، زخمی بشه، خدای ناکرده کشته بشه، مسئولیتش گردن ما نیست.

مادر بعضی از بچه‌ها با این حرف‌ها، اجازه‌شان را پس می‌گرفتند. فقط خدا خدا می‌کردم نظر مادرم عوض نشود، که البته نشد. وقتی رسیدم خانه، محسن و مادرم آماده نشسته بودند منتظر من.

باهم راه افتادیم سمت خیابان انقلاب برای استقبال از امام. فکر می‌کردیم بالاخره جایی بین مسیر، به ماشین امام می‌رسیم که البته نرسیدیم و فهمیدیم که کلاً برنامه عوض‌شده و امام را با هلی کوپتر برده اند بهشت‌زهرا.

آن روز موفق نشدیم امام را ببینیم، اما من و محسن از بین راه دو تا تلویزیون شکسته را غنیمت بردیم خانه و تا یک هفته با لحیم کوب، قطعاتشان را در آوردیم؛ مقاومت، ترانزیستور، خازن و... آن روز خیلی‌ها بعدازاینکه فیلم ورود امام قطع‌شده بود، از عصبانیت تلویزیون‌هایشان را توی خیابان شکستند.

انقلاب که پیروز شد، اول اسفند ۵۷ مدرسه دوباره باز شد. روز اول مدرسه همه دانش‌آموزها را توی نمازخانه مدرسه علوی جمع کردند و آقای اسدی گرما رودی برایمان سخنرانی کرد. آقای اسدی جزء ارکان مدرسه و معلم دینی‌مان بود. این جمله آن روزش، خوب به یادم مانده: امیدواریم که ملت، ما رو به‌عنوان انقلابی بعد از انقلاب بپذیرن، ما سعی می‌کنیم که با انقلاب همراه باشیم.

خانه که رفتیم، برای خانواده تعریف کردیم که مسئولان مدرسه چه صحبت‌هایی کرده‌اند. پدر و مادر حساسیتی نشان ندادند و گفتند: اینا دیر وارد قافله انقلاب شدن، ولی بالاخره اومدن؛ مشکلی نیست.»

 

منبع:

قاضی، مرتضی، تاریخ‌نگاران و راویان صحنه نبرد، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۶، صفحات ۷۶۸، ۷۶۹، ۷۷۱، ۷۷۲، ۷۷۳

yektanetتریبون

پربحث‌های دیروز

  1. پایتخت جدیدایران؛ شهری غیر از شهرهای مهم !

  2. فردوسی‌پور و فرش قرمزی که پهن نشده!

  3. رهبر انقلاب: حکم اعدام نتانیاهو باید صادر شود/ بسیجی ایرانی یقین دارد روزی رژیم‌صهیونیستی را از بین خواهد برد

  4. پیشنهاد خواننده کیهان درباره‌ ‌حجاب در مترو

  5. ورود کاروان‌های عظیم غذایی به پایگاه «عین‌الاسد»/ این اقدام آمریکا نشانه‌ای از آغاز جنگ است؟

  6. تاریخ ابلاغ قانون حجاب مشخص شد

  7. صحنه وحشتناک ۲ زورگیر که گوش یک مرد را می‌برند!

  8. از برق تا تخم‌مرغ؛ افزایش حداقل ۴۰ درصدی نرخ سبد معیشت

  9. درخواست عجیب کارشناس تلویزیون از مردم برای فرزندآوری

  10. راز تحرکات جدید صهیونیست‌ها در جبهه لبنان

  11. چرا اروپا دنبال آغاز مجدد گفت‌وگوها با ایران است؟

  12. جزئیات تازه از ترور دانشمندان هسته‌ای/ وزیر پیشین اطلاعات: نیم‌ساعت قبل از آنکه برسیم، تروریست‌ها فرار می کردند

  13. دست هایی که بر سفره دراز نمی‌شود‌!

  14. گرد و خاک عارف علیه منتقدین دولت/ سه ماه قبل کجا بودید؟

  15. خداحافظی با چادرخوابی خانواده‌های شهرستانی در اطراف بیمارستان‌ها

  16. با پول دناپلاس توربو چه خودروهایی می‌توان خرید؟

  17. رضا رشیدپور برای مذاکره با ایلان ماسک افتخار داد!

  18. تابعیت دوگانه جرم است؟

  19. روایت هولناک فردی که گوشش بریده شد | با کاتر گوشم را بریدند ... یکی از آنها فیلم می گرفت

  20. پارلمان لبنان: دیگر موانع جدی برای آتش بس میان لبنان و اسراییل وجود ندارد

  21. کارگران ۱۰۰ دلاری/ دستمزدهایی که ناگهان پودر می شود!

  22. رقم وحشتناک ارزش دارایی‌های ملکی بانک‌های ایران

  23. حقوق تا ۲۴ میلیون تومان از مالیات معاف شد

  24. از انقلاب لشکر گرسنگان بترسید!

  25. پست‌گرفتن دختر پرحاشیه «صفدر حسینی» و ادامه انتصابات مورد سوال در دولت پزشکیان

پربحث‌های هفته

  1. تکرار بازی سیاسی با مذاکره؟!

  2. پایتخت جدیدایران؛ شهری غیر از شهرهای مهم !

  3. فردوسی‌پور و فرش قرمزی که پهن نشده!

  4. قانون عفاف و حجاب کجاست؟/ وقتی گرانی خودرو را هم به علم‌الهدی ربط می‌دهند!/ جای درست لاریجانی؟

  5. جمعیت اتباع افغانستانی مقیم ایران بیش از ۶ میلیون نفر است

  6. بازگشت روحانی به سیاست با پرواز در خواب/ نسخه‌ جدید لاریجانی/ ادعای تازه درباره تابعیت فرزندان ظریف

  7. اتحادیه اروپا از جان ایران چه می خواهد؟!

  8. فمینیسم ایرانی و عبور از سکولاریسم

  9. بدهکاران، طلبکار شدند!

  10. آن تجربه تلخ را تکرار نکنید

  11. نفوذی‌ها چه کسانی و در کجاها هستند؟

  12. وقت مقابله‌ به‌ مثل با اروپا نرسیده؟

  13. مکالمه خيالي «جک» و «آرش»، فرداي تحقق بازدارندگي هسته ای!

  14. آواز خواندن یک روحانی با تک نوازی ویولون

  15. آدرس غلط روی تابلوی پاستور/ ظریف نباشد چه کسی جواب ترامپ را بدهد؟!/ پیامک‌هایی با مضمون خیانت که به نمایندگان مجلس ارسال می‌شود!

  16. درد بیمار و ناز طبیبان !

  17. ادعاهای غير واقعی درباره اقتصاد ایران

  18. تنها فرمولی که دولت های ما بلدند!

  19. انتقاد تند محمد مهاجری به پایداری‌‌چی‌ها و جلیلی

  20. چند نکته درباره تعامل عبدالحمید با دولت/ آیا پزشکیان همه صداهای اطراف خود را می‌شنود؟/ اولین قطعنامه فصل مدارا

  21. یارانه‌ها واریز شد

  22. دختر صفدر حسینی در دولت پست گرفت / فاطمه حسینی کیست؟

  23. نظرات برگزیده مخاطبان «الف»: اول قدرت بازدارنده همتراز، سپس مذاکره با آمریکا/ اقدام اروپا، نشان‌دهنده فعال‌شدن مکانیسم ماشه است

  24. امام جمعه اردبیل: امارات هیچ سندی بر مالکیت ۲ جزیره «آریانا» و «زرکوه» ندارد

  25. روایت عجیب حسن روحانی از نامزدی اش در انتخابات/ خواب سیدمحمد خاتمی را دیدم!/ خاتمی را زیر بالم گرفتم و به آسمان بردم!

آخرین عناوین