در دهمین روز از جشنواره چهل ویکم چهار فیلم «آنها مرا دوست داشتند» به کارگردانی و تهیهکنندگی محمدرضا رحمانی و «سینما متروپل» به کارگردانی محمدعلی باشهآهنگر و تهیهکنندگی سپهر سیفی در خانه رسانه (پردیس سینمایی ملت) به نمایش درآمد.
آنها مرا دوست داشتند/ موضوعی مهم در فرمی ضعیف
موضوع پنجمین فیلم بلند محمدرضا رحمانی، رحم اجارهای و کودکدزدی است؛ موضوع بسیار مهمی که طی چند سال اخیر بسیار زیاد در جامعه دیده میشود. جنینی که در بطن کس دیگری رشد کرده حالا در یک و سال اندی دچار بیماری شده است و این مساله، چالشهای جدی برای پدر و مادر ایجاد کرده است.
رحمانی برای به تصویر کشیدن این موضوع بسیار مهم که در کنارش تصمیم جدی در به تصویر کشیدن فاصله طبقاتی داشته کمی بیتجربگی کرده است. بازیهای دو شخصیت اصلی، پدر و مادر کودک، امیرحسین آرمان و مهسا اسماعیلی بر خلاف امیر جعفری و نسیم ادبی ضعیف بود. ضمن اینکه رحمانی برای به تصویر کشیدن فاصله طبقاتی تا انتهای مسیر رفته بود و از اوج تا حضیضترین جایگاه فیزیکی و معنوی انسان را در لنز دوربینش ثبت کرده بود. صحنههایی از فضاهایی که کودکان (دزدیده شده یا غیر آن) به مزایده گذاشته میشوند و چقدر دردناک بود، یا وقتی دوربین را به میان زبالهها، زبالهگردها و زبالهزیستها میبرد، آسیبهای اجتماعی زیادی را ثبت میکند.
فقر این آدمها در مقابل ثروت انبوه والدین کودک که برای حفظ آبرو مبنی بر حفظ راز رحم اجارهای چندین ماه را در خارج از کشور سپری میکنند حکایتگر تقابل طبقات اجتماعی و فاصله عمیقی است که انگار روز به روز هم بیشتر میشود. انبوه انسانهای فقیر در مقابل یک خانواده ثروتمند نشانه خوبی از یک جامعه نیست.
ضمن اینکه عدم موفقیت دادستانی و نماینده بهزیستی در تحویل گرفتن بچه انگار دست روی ناکارآمدی این بخشها که مسوول حفظ جان کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست هستند، میگذارد.
سینما متروپل/ مرگ و زندگی در بحبوحه جنگ
«سینما متروپل» هفتمین فیلم سینمایی محمدعلی باشهآهنگر است. فیلمی که به روزهای محاصره آبادان در جنگ هشت ساله میپردازد و با طنزی که دارد از مخاطب حرفهای سینما خنده میگیرد. خصوصا به سانسور در سینما میپردازد و بازیگران از جمله رضا کیانیان و مجتبی پیرزاده و هومن برقنورد نقش خود را به خوبی ایفا میکنند و که هر کس که قرار بود لهجه آبادانی داشته باشد خیلی خوب راکورد لهجه را حفظ کرده بود. طراحیها از جمله چهره و صحنه و لباس هم خوب بود، اما زمان بالای دو ساعت برای یک فیلم حتی مفرح و سرگرمکننده کمی خستهکننده بود.
اما مساله مهم سینما متروپل که در انتهای فیلم به ساخت مجتمع تجاری متروپل که سال گذشته هنوز به اتمام نرسیده تخریب شد، مرگ و زندگی است. آبادان در محاصره است، همکاران بخش تبلیغات جنگ میخواهند با نمایش فیلمهایی با محتوای خوب که تصویر سانسوری نداشته باشد یا حداقل قابل سانسور باشد، به رزمندهها روحیه بدهند. در این بین دو نفر که از کودکی عاشق سینما بودند و پاتوقشان سینما متروپل بوده تلاش میکنند این سینما را بازسازی کنند. احیای سالن سینما در شهر محاصره شده هیچ نیست جز این جمله طلایی که مرگ و زندگی در جنگ بیش از پیش در کنار هم هستند.
کارگردان در نشست مطبوعاتی تاکید کرده که داستان فیلمش واقعی نیست و این خوب است چون اگر این اعتراف را نمیکرد حتما برای بعضی از بخشها خود فیلم دچار سانسور میشد، ولی این اقرار باعث نمیشود که «سینما متروپل» را خود واقعیت جاری در زمان جنگ در نظر نگیریم، زندگی در کنار مرگ و این هیچ نیست جز امید به زندگی، همان چیزی که اگر نباشد، خصوصا در زمان جنگ پیش از کشته شدن، میمیریم.