«فرضیهی زمین مسطح»
نوشته: مصطفی مستور
ناشر: چشمه، چاپ اول 1400
118 صفحه، 48000 تومان
***
مصطفی مستور، متولد 1343، نویسندهای است که در داستانهایش اغلب بر مضامین اجتماعی تأکید داشته است. همانگونه که در معروفترین کتاباش، «روی ماه خداوند را ببوس» میتوان بهروشنی مشاهده کرد، او همواره طیفهای مختلف اجتماعی، نسلی و تفکری را مقابل هم قرار میدهد تا از طریق نمایش شکاف و فاصلهای که میان آنهاست، دغدغههای رایج جامعهشناختی، فرهنگی و حتی فلسفی دنیای امروز را منعکس سازد. صراحت مستور در بیان مسائل اجتماعی روز، مخاطبان بسیاری را جذب آثارش کرده است. او معمولاً در قالب داستان کوتاه قلم زده است، اما در حیطهی رمان و نمایشنامه نیز نوشتههای چالشبرانگیزی داشته که کارنامهی او را بهعنوان نویسندهای تجربهگرا و چارچوبگریز تکمیل کرده است. او میکوشد در تراژیکترین موقعیتها نیز زبان طنازانهی خود را حفظ کند و در آثار او مسائل جدی اجتماعی با نگاهی نقادانه و درآمیخته با طنز به مخاطب عرضه میگردد. در «فرضیهی زمین مسطح» این رویکرد نوشتاری مستور را با وضوح بیشتری میتوان دید.
نمایشنامهی «فرضیهی زمین مسطح» در دوازده صحنه و با شش شخصیت تنظیم شده است. محل وقوع داستان، خانهای است که به زیرزمین آن وجهی رازآلود داده شده است. شخصیتهای نمایش، اعضای خانوادهای هستند که با یکدیگر اختلاف نظرهای بسیاری دارند. نقطهی کانونی چالش اعضای خانواده، فقدان مادری است که ظاهراً اشتباهات مهلک پدر، مرگ تلخ او را رقم زده است. مادر پنج سال است که از دنیا رفته، اما خانواده نه تنها نتوانسته با خلأ حضورش سازگاری حاصل کند، که نوعی فروپاشی عاطفی را نیز در این میان تجربه میکند.
خانوادهی اتابک خان، شخصیتهایی از طیفهای متفاوت دارد؛ پسری کاسبمسلک و حسابگر به نام خسرو، دختری علاقمند به کندوکاو در روان انسانها، به نام یاسمن، پسری هنرمند و عاطفی، به نام هومن، که در بخشهای مختلف نمایش، ترانههایی متناسب با حال و هوا میسراید و اجرا میکند. پدر خانواده که اتابک نام دارد نیز به نیروهای ماورایی و علوم خفیه معتقد است و چنان بر این عقاید پا میفشارد که همهی فرزنداناش را مقابل خود قرار میدهد. فرزندان این خانواده، بر این مسأله اصرار دارند که همین باورهای خرافی پدر بوده که مادر را به سمت افسردگی مفرط و مرگ سوق داده است.
اما در کنار مسألهی اصلی نمایش که جنگی تمامعیار میان اتابک و فرزنداناش است، هر یک از شخصیتها به شکلی مجزا به شرح وضعیت زندگی شخصیشان نیز میپردازند. بهطور نمونه خسرو مدام خود را با نوسانهای بازار ارز و سکه هماهنگ میکند و مجید که وردست او و خانهزاد خانواده به شمار میرود، در این وقایع او را همراهی میکند. خسرو میکوشد هر لحظه نبض بازار را بسنجد و بر اساس آن مراوداتاش را با افراد تنظیم کند. حتی رابطهاش با نزدیکترین افراد خانواده نیز بر همین مبنا شکل میگیرد. اتابک که خود نیز روحیات معاملهگرانهای مشابه پسرش دارد، همواره از این بابت از خسرو شاکی است. در نقطهی مقابل آنها هومن و یاسمن قرار دارند که دغدغهشان بیشتر از نوع عواطف و روابط انسانی است و هیچگاه با خسرو و اتابک به تفاهم نمیرسند.
حضور ناهید، مادر خانواده، در صحنههای مختلف این نمایش هم به گشودن رازهای آن و هم به مطرح کردن مسائل هستیشناختی آدمها میانجامد. یکی از عمدهترین این مسائل تقابل میان مرگ و زندگی و نسبتی است که انسانها با این دو مقوله برقرار میکنند: «همیشه فکر میکردم مرگ چیز عجیبیه اما حالا میتونم بگم مرگ هرچی هم عجیب باشه، از زندگی عجیبتر نیست. مرگ مثل ماشینیه که وسط بیابون، کنار جادهای خراب شده و روز و شب زل زده به آدمها و ماشینهایی که از کنارش رد میشن. اما زندگی یکی از اون ماشینهاییه که داره با سرعت از جلو مرگ رد میشه و به شهرهایی میره که پر از چراغ و فروشگاه و کافه و موسیقی و سینما و کتابخونهاس.»
اما آنچه موضوع کلیدی مشترکی را میان آدمهای نمایش رقم میزند، ترس آنهاست که هر یک به نوعی و با روش منحصربهفردی با آن مواجه میشوند. آنها در کنار ترس از آینده، از ناامنیهای مختلف زندگی روزمره، از بیثباتی شرایطی که با آن در این خانه دستوپنجه نرم میکنند، هراسهای بزرگتری هم دارند که یکی از عمدهترین آنها ترس از فناست. هرکدام از آدمهای نمایش میکوشد به شکلی با این ترس مقابله کند و در همین نقطه است که با دیگر اعضای خانه به چالش میافتد. حتی مادرِ از دست رفتهی این جمع هم بهگونهای با همین مسأله درگیر است و آن را در تکگوییهای گهگاهیِ خود ابراز میکند.
نویسنده کوشیده زبان و لحن هر شخصیت را متناسب با موقعیت سنی، وضعیت اجتماعی، شرایط خانوادگی و مسائل مبتلابه زمانهای که در آن زندگی میکند، بسازد. به همینخاطر است که آدمهای نمایش با واقعیت دنیای امروز و مسائلی که انسان امروزی تجربه میکند انطباق بسیاری دارند. در کنار طرح مسائل اجتماعی و فلسفی، نویسنده از نقد روانشناختی شخصیتهای داستاناش نیز غافل نمیشود و این دیدگاه انتقادی را با خلق موقعیتهای کمیک تکمیل میکند. در عینحال، این موقعیتهای طنازانه عرصهی مطرح کردن جدیترین مسائل جامعهشناختی و فلسفیاند و این ویژگی اغلب کارهای مصطفی مستور است که در این نمایشنامه نیز جلوهای قابل تأمل دارد. این تکنیک نوشتاری او از کسالتبار بودن و دشواری فهم موضوعات میکاهد و به آنها جذابیت روایی مضاعفی میبخشد.