شهید حمیدرضا الداغی، شهید حیا وحیات، شهید زن و زندگی است. او شهید رهایی و آزادی است. اما چه تمایز و امتیازی میان زن، زندگی و آزادیِ برخاسته از اقدام جهانتاریخی او با شعارهای رمزنگاری شده پیرامون فوت مهسا امینی وجود دارد؟
ابتدا باید بگویم شهادت الداغی، بیش از آن که مبتنی بر غیریت (دشمنی و تقابل) باشد، مبتنی بر غیرت و شرافت است.
به درستی او را شهید غیرت نامیده اند. او در راه غیرت و سپس غیریت کشته شد. در حالی که مدعیان زن در تحرک موسوم به انقلاب مهسا، به زن غیرتی ندارند بلکه از آغاز علیه غیرت صف آرایی کردند. در تجمع نمادین این مدعیان در خارج کشور زنی با رساندن صدای خود به گوش همه در میکروفون گفت که زنان ناموس کسی نیستند و سپس هشتگ «من بی ناموسم» را در دستور قرار دادند. اما مشکل آنها در نگاه به زن، بنیادین ترین و اساسی تر از این بود. این تحرک یا به قولی جنبش، مبتنی بر انداختن زنان در وادی جنگ و صلح زدایی از زندگی آن ها و سپس صلح زدایی از زندگی ایرانی بود. در حالی که شهید الداغی بر بودن زن-و ایران- در صلح و آرامش و امنیت دست به آن اقدام انسانی و الهی زد.
او مبتنی بر جوهر انسانی-الهی(فطرت) که مشخصاً و بیشتر در نام و شمایل و مفهوم غیرت ظاهر شد، به استقبال مرگ رفت. او برای زندگی و زن، به آغوش مرگ رفت و معنایی راستین و راستگو از دفاع از زنان را نشان داد؛ درست در برابر مدعیان «زن، زندگی، آزادی» که در آسایش مادی غرب غلت می خورند و در آن سو برای جان دادن زن ایرانی نسخه داده و آنها را تشویق به خشونت و دست کم برهم زدن امنیت جامعه و بازار به وسیله کشف حجاب می کنند.
این جریان با غیریت سازی در پی غیرت زدایی است. آنها بنا به ادعای خود می خواهند به تمایز و خواست فردی زنان تحقق ببخشند اما واقعیت آن است که منجر به نامتفاوت شدن و بی تفاوت شدن زنان می شوند. به بیان دیگر، از سویی زن-و نیز مرد – را نسبت به دیگران بی تفاوت کرده و از سویی دیگر آنان را شبیه یکدیگر و بدل به کالایی مشابه و تولید شده توسط کارخانه رسانه ای ضد ایرانی می سازند. این تشابه تا سرحد تشابه مرد و زن پیش رفته و از هر حیث ضد تفاوت یا تمایز و به طریق اولی، ضد امتیاز یا ممتاز شدن افراد اعم از زن و مرد است.
در مقابل این جریان، انقلاب اسلامی توانست زنان را متمایز و ممتاز کند؛ به آنها هویت مستقل داد یا برای آنها هویت مستقل قائل شد.
مطابق آنچه از نظر گذشت، غیریت سازی زن توسط ضدانقلاب، هم ضد تمایز و هم ضد ممتاز بودن زن و هم عامل دشمنی و جنگ و ناامنی برای زنان است. در مقابل، انقلاب اسلامی مبتنی بر فطرت انسانی- الهی (غیرت یک جلوه فطرت و ذات الهی انسانی است) برای زن هم تمایز و هم امتیاز یا ممتازی قائل شده و به وجود آورده است.
آنچه در اقدام فردی شهید الداغی و انعکاس کم نظیر و دردناک آن دیدیم، مبتنی بر فطرت انسانی بود. مادر و خواهر این شهید بزرگوار تصریح کردند که شهید تیپ مذهبی مرسوم و متعارف نبوده است(نقل مضمون) اما انسانی مؤمن بوده است. روی همین نقطه و تأکید انسانی یا تأکید خانواده شهید بر انسانی بودن شخصیت و اقدام دلاورانه شهید دست می گذارم و می گویم که هرچه انسانی تر، الهی تر و هر چه انسانی تر، اسلامی تر. نیز هرچه اسلامی تر، جهانی تر و هر چه جهانی تر، اسلامی تر.
به راستی ارزشهای فطری، نقطه تلاقی و ملاقات ارزش های اسلامی و ارزش های جهانی است. مطابق این حقیقت، حیازدایی که توسط رسانه های غربی و جهانی ترویج می شود، نه مطابق ارزش جهانی(انسانی)، که مقابل آن است. فطرت و ذات بشر از حیا و غیرت دفاع می کند. دفاع از وطن و ناموس و غیرت نسبت به همنوعان است که همچون ارزش جهانی و فراتاریخی (فرازمانی و فرامکانی) باقی خواهد ماند نه حیازدایی و دفاع از بی بند و باری. استدلال ها به سود خویشتن داری و فداکاری برای دیگران قوی تر و معقول تر از استدلال ها به زیان آن است.
مطابق این پیشینه و ریشه فلسفی و هستی شناسانه و انسانی است که می توان شهید الداغی را شهید ایران، شهید اسلام و شهید جهان خواند. او با اقدامی فردی اما همزمان جهانی، منحصربفرد شد. اقدامش هرچند فردی بود اما از آنجایی که برخاسته از ارزشهای انسانی و الهی بود، او را علاوه متمایز کردن، ممتاز ساخت؛ او را ملی و جهانی کرد.
او متفاوت تر از متفاوت شد؛ چنانکه باید او را «متفاوط» خواند. او پاسخی به بی تفاوتی لیبرالی و اصل «بی تفاوتی به تفاوت ها» و نیز اصل لیبرالی لسه فر لسه پسه(بگذار رها باشد، بگذار بگذرد) بود. او معنای غیرت عقلانی و غیریت عقلانی و درست بود. او بی تفاوت نگذشت و نگذاشت آن جوانان متعرض ملعون به راحتی بگذرند و ناموس او -و ناموس انسانیت - را با خود ببرند.