روزنامه اطلاعات نوشت: نشست «راه گفتگو» با موضوع «واکاوی تحمل نقد حاکمیت در رسانه» در مؤسسه اطلاعات برگزار شد. محمد عطریانفر؛ روزنامهنگار و سردبیر سابق روزنامه همشهری و بیژن مقدم؛ روزنامهنگار وسردبیر سایت الف، حاضران در این نشست بودند که به عنوان دو روزنامه نگار پیشکسوت به همراه محمد خدادی، مجری این نشست، به واکاوی موضوع پرداختند.
آنچه میخوانید ماحصل این گفتگوهاست.
***
خدادی: در شرایط کنونی دنیا و پیشرفتهای کلان در زمینه اطلاعرسانی، دیگر عدم دسترسی افراد به رسانه معنا ندارد؛ به گونهای که میتوانیم بگوییم جریان حاکمیت در فضای متفاوتی از اطلاعات است.
این فضای متفاوت، نزد افکار عمومی به قضاوت نشسته میشود البته در این میان برخی با این فضا برخوردهای ابزاری میکنند یا آن را بالکل تحریم میکنند. ما جزو معدود کشورهایی هستیم که جنگ روانی رسانهای ما در بیرون از کشور شکل میگیرد.
برای کمتر کشوری در دنیا، در پنج کشور دیگر اتاق خبر ۲۴ ساعته تشکیل میدهند تا برای جنگ روانی داخل آن، اخبار و تولید محتوا داشته باشند. در داخل کشور نیز دچار بحران مهارت رسانهای هستیم؛ تا جاییکه دچار تقابل میشویم. به نوعی که عملکردها یا مورد تأیید دولتها هستند یا اساساً نقض میشوند و مرز نقد هم مشخص نیست. در نتیجه رسانه در فضای مغشوشی قرار گرفته است. از سوی دیگر با توجه به میزان نقدپذیری دولتها میتوانیم بگوییم که رسانههای کشور در فضای تنگی از نظر نقد و واکاوی قرار دارند. به همین دلیل، موضوع نقدپذیری حاکمیت و میزان دسترسی رسانهها به فضای نقد، موضوع مهمی در شرایط کنونی کشور است که در این راستا از دو نفر از بزرگان رسانه که سالها در این حوزه کار کردهاند و جزو روزنامهنگاران دغدغهمند هستند دعوت کردهایم تا ببینیم از دیدگاه ایشان، تحمل نقد حاکمیت در رسانه چگونه است. در عین حال توجه داشته باشیم که ماهیت رسانه این نیست که بولتن دستگاهها باشد؛ اما متأسفانه در کشورمان، هر دستگاهی یک رسانه دارد و نمیتواند نقدی برخود داشته باشند.
عطریانفر: برگزاری این برنامه در نهاد فرهنگی بزرگ روزنامه اطلاعات که دسترنج و حاصل تلاش روحانی برجسته کشورمان در بخش رسانه ـ مرحوم حجت الاسلام والمسلمین دعایی است- باعث مباهات است. سنخیت و رفتار شخصی و مدیریتی ایشان با چنین نهادی سازگار بوده است.
بین دو رسانه مطرح پیش از انقلاب تاکنون، به دلیل وجود آقای دعایی و خط و منش ایشان، این نشریه پایدارتر قلمداد میشود. به نظرم روزنامه اطلاعات یک نهاد آموزشی در کشور است. شخصاً قدردان مقام معظم رهبری هستم که این نهاد را برپایه گذشتهاش به رسمیت شناختند و شخصیت ممتاز و برجسته کشور، جناب آقای دکتر سید عباس صالحی ـ را به عنوان خلف شایسته به جای آقای دعایی منصوب کردند.
درباره موضوع گفتگوی امروز باید بگویم که در روزگار پیشین، نهادهای تولید خبر بسیار محدود بودند و مثلاً چهار خبرگزاری آسوشیتدپرس و رویترز و… به رسمیت شناخته میشدند. آنها کلمه و واژه تولید میکردند و به مخاطبان عرضه میکردند و مخاطبان هم از آن چارچوب خارج نمیشدند. حال در دنیای دیجیتال و با نزدیکشدن انسانها به یکدیگر، اتفاقات زیادی در رویکرد و عملکرد شهروندی آنها رخ داد.
بااین روند، کانونهای تولید خبر و محتوا به حدی گسترده شدند که میتوانیم ادعا کنیم به ازای هر شهروند، یک کانون تحلیل و خبر وجود دارد. حال قلمزدن در این فضا، بسیار سخت است، زیرا با مخاطب آگاه روبرو هستیم و رسانه باید نقش مبتکر و فعالی در این فضا داشته باشد، اما مشکل همینجاست که در حال حاضر بسیاری از رسانهها در حوزه تولید بسیار ضعیف هستند.
در این وانفسای کار رسانه یادآور شوم که ما در ایران در زمان دولت اصلاحات به مرز ۵۰درصد استاندارد یونسکو در بخش رسانه رسیدیم و آثار مثبتی داشتیم که اگر چه زودگذر بودند و نتوانستند در فضای رسانه ماندگار نشوند، اما حرکتهای مؤثری در راستای ارتقای رسانه کشور بودند. در حال حاضر هم روزنامههایی داریم که به نهادهای با تجربه خوب گره خوردهاند اما از نظر تولید محتوا بسیار ضعیف هستند؛ یعنی قدرت تولید کافی برای جذب مخاطب ندارند. در واقع رسانهها درصدد عرضه محتوایی هستند که مردم تمامی آنها را شب و روز قبل، مشاهده و تحلیل کردهاند! البته ما رسانههای غیرخبری در قالب هفتهنامه، ماهنامه و مجله هم داریم که چون قدرت فرهنگی مدیران آنان بهگونهای است که توانستهاند مخاطبان خاص خود را پیدا کنند، توانستهاند در حوزه نقد نیز فعالتر باشند.
همچنین باید اشاره کنیم که مصیبتی که امروز بر سر رسانههای کشور آمده است شاید در اثر تغذیه آنها از فرهنگ چپ مارکسیستی باشد. ما بزرگانی در حوزه اندیشههای چپ داشتیم که نگاه صنفی به رسانهها داشتند. آنان اساساً اعتبار و منزلتی برای رسانهها قائل نبودند و رسانهها را بیشتر ابزار تولید فرهنگ به حساب میآوردند. این شخصیتها، رسانهها را ابزار توجیه و ایجاد مشروعیت برای دولت حاکم میدانستند؛ نوعی ابراز سرکوب و ادامه سلطه. در حال حاضر نیز این وضعیت کم و بیش میان رسانهها دیده میشود. در فضای موجود، این رسانهها در بازار آزاد، قدرت اقتصاد سالم را ندارند و بیشتر از نهادهای وابسته پشتیبانی میکنند و در مقام توجیه عملکرد حکومت برمیآیند. این مسائل جزو مخاطرات رسانههای مستقل محسوب میشوند.
مقدم: میخواهم از مرحوم دعایی به عنوان یک پیشکسوت در رسانه و مطبوعات کشور یاد کنم. وی ویژگیهای خاصی داشت. مثلاً در جمعهای رسانهای، بسیار فروتن بود و میتوان گفت که در تمامی برنامهها حضور داشت و بسیار متواضعانه وارد جلسه میشد.
در بحث تحمل نقد حاکمیت در رسانه نیز باید چند جنبه را مورد توجه قرار دهیم؛ یکی خود مقوله نقد است که در نگاه اول به این واژه نگاه مثبتی داریم.
جنبه دیگر ابزار نقد است. یعنی برای نقد، به ابزار نیاز داریم. در واقع از نظر رسانه، وقتی میخواهیم پیامی را تولید کنیم به ابزار تولید که همان رسانه است نیازمندیم.
نکته بعدی این است که در مفاهیم دینی ما، «نقد» به عنوان یک وظیفه دوطرفه مطرح است؛ یعنی هم مردم و هم حاکمیت باید نسبت به یکدیگر نقد داشته باشند. اساساً در جامعهای که آزادتر باشد، نقد کردن زمینه رشد و بالندگی بیشتر میشود.
برای بالندگی، مسئولان باید تحمل نقذپذیری بیشتری داشته باشند؛ در غیر این صورت حتماً بال و پر نقد چیده میشود و افراد و رسانه خود را سانسور میکنند.
مسلماً در صد سال اخیر و چند سال پس از انقلاب، برخورد حاکمیت با نقد و منتقد به هیچوجه یکسان نبوده است.
بنابراین نمیتوانیم برخورد حاکمیت با منتقد و منتقد با حاکمیت را یکسان قضاوت کنیم. هر مقدار تحمل نقد در جامعه به ویژه از سوی مسئولان بیشتر شود، نشاندهنده آن است که جامعه رشدیافتهتر است و میل به اصلاح در آن بیشتر است.
همچنین هر میزان شنیدن نقد برای مسئولان و حاکمیت دشوارنر باشد، حتما میل به رفع عیوب، تحول و اصلاح امور کمتر خواهد بود. در این زمینه، مرزبندی بین نقد، تخریب و توهین نیز بسیار ضروری و البته دشوار است. یعنی منتقد از منظر خودش نقد کرده است اما از منظر حاکمیت، توهین قلمداد میشود.
این مرزهای بسیار ظریف، همان بزنگاههایی هستند که باید درباره آنها بسیار صحبت کرد.
در مجموع نیز به نظر من حاکمیت یعنی مسئولان، دستگاهها و نهادها باید سعه صدر خود را افزایش دهند.
خدادی: یکی از مشکلات حوزه نقد حاکمیت، رسانهدارشدن دستگاهها است. ما در دنیا، رسانهای که سو نداشته باشد نداریم. وقتی یک دستگاه متولی، خودش درصدد تولید رسانهای برمیآید، قاعدتاً اهدافی را در رسانه خود دنبال میکند. مسلماً این رسانه دغدغه نقد ندارد. بر همین اساس، متأسفانه در کشور ما به ۴۱خبرگزاری مجوز داده شده است؛ حال آنکه پنج کشور شورای امنیت، یک خبرگزاری دارند! همچنین خبرگزاریهای ما با استانداردهای خبرگزاری فاصله زیادی دارند. ما ۴۰۰ روزنامه سراسری هم داریم که تیتراژ آنها زیر ۵۰۰ هزار تاست! حال به نظر شما چه میزان رسانهدار شدن دستگاهها مانع از نقد، مهارت نقد، استفاده از نقد و مهمتر از همه، فرهنگ نقد در جامعه شده است؟
عطریانفر: باورم این است که در مقام آسیبشناسی، دو سطح از بحث را باید از یکدیگر تفکیک کنیم. بخشی از سطح آسیبشناسی ما به مسأله مفردات بر میگردد یعنی اینکه نسبتی بین رسانههای منکسر برقرار کنیم که در وابستگی به نهاد اجباری برای خود حریف ایجاد میکنند تا نقدی بر آنها وارد نشود.
از منظر بالاتر، تا وقتی نتوانیم نسبت حاکمیت با مقوله رسانه را برپایههای سامانیافتهای مستقر کنیم، هرگونه بحث، ما را از واقعیت دور میکند.
آنچه که ما امروز با آن مواجه هستیم این است که آیا میتوانیم به حاکمیت اثبات کنیم که رسانه و نهادهای مدنی و احزاب از مؤلفههای قدرت در جامعه هستند؟ آیا میتوانیم این موضوع را تلقین کنیم که یک جامعه نمیتواند محروم از چنین نهادهایی باشد؟ تا زمانی که نتوانیم این مسأله را حل کنیم، نمیتوانیم پاسخ روشنی به موضوع بدهیم. فوکو در نظریهاش بر این باور است که قدرت یعنی مجموعهای از کلونیهای جزء و متشکل که برای یک شبکه نیرومند جریانسازی میکنند. از این منظر، پیک موتوری، راننده تاکسی، مدیر اداری و غیره، هرکدام یک نهاد قدرت هستند. در واقع اینها شما را به اهدافتان نمیرسانند اما در رسیدن به اهدافتان تأثیر دارند! در حال حاضر مشکل با آقای رئیسی همین است که ایشان فرمان صادر میکند و میگوید من گفتم باید چنین بشود و چنان نشود! حال آنکه زمانی که خداوند متعال هم که میگوید «کُن» و سپس «فَیَکُون» میشود، به این دلیل است که خداوند ابتدا وسایل و زمینههای آن فعل را فراهم میکند و سپس به سرانجام میرساند.
اما رئیس جمهوری کشورمان برای بهسرانجامرساندن برنامههای خود، ابزار و وسایلی را پیشبینی نمیکند. در واقع رویکرد ایشان به مسائل و مقولات اجرایی کشور، یک سوء تفاهم در فهم قدرت است و فکر میکند حال که فرمان قدرتی به عنوان ریاستجمهوری را در دست گرفته، هر فرمانی بدهد باید اجرایی شود! البته ایشان فرد بسیار خوشذات و سلیم النفسی است اما چون تلقی روشنی ندارد اسیر بازیهایی میشود که خوشایند نیست. در واقع ایشان باید بداند که صدها زیرپروژه دست به دست هم میدهند تا به نتیجه نهایی برسند.
در جهان معاصر، وضعیت حکومتکردن به گونهای است که سهم بزرگی از رویکردها و واکنشها و اتفاقات که درون حاکمیت رخ میدهند، شباهتهای زیادی به یکدیگر دارند و آن این است که من حاکم میخواهم به شهروندم خدمات برسانم و هدف حکومت در ادبیات ایدئولوژیک ما میشود سعادت و در ادبیات غربی میشود رضایتمندی. بنابراین به دنبال این هستیم که آن شهروند را قانع کنیم. به بیان دیگر، ما در مقوله نسبت رسانه و حاکمیت هم باید یک زبان مشترک را به رسمیت بشناسیم. آیا میپذیریم که رسانه، میان رأس قدرت که حاکمیت است با قائده هرم قدرت که مردم است قرار گیرد؟ در ادبیات فوکویی، حاکمیت قدرت متمرکز است و مردم، قدرت متکثر.
آیا دقت کردهاید که برخی فرامین گفته شده از سوی قدرتهای متمرکز در جامعه جریان پیدا نمیکنند و بعد از مدتی به فراموشی سپرده میشوند؟ دلیلش این است که بسترسازیها و مقدمات لازم برای اجرای این فرامین وجود ندارد!
باورم این است که ضمن اینکه عملکرد متفرق و متفرع تک تک دستگاههای اجرایی برای برپاکردن یک رسانه در مقام تأیید و توجیه آنان، میتواند مانعی باشد اما تا زمانی که حکومت نپذیرد رسانه به عنوان ابزار قدرتمند در راستای ابزار مشترک حاکمیت و مردم میتواند ایفای نقش بکند؛ هر تلاشی بکنیم راه به جایی نمیبریم.
اگر بستری فراهم کنیم که رسانهها بر پایه مواد رسانهای و منش انتقال رویدادها و مفاهیم حضور پیدا کنند، مسلماً آنها تلاش خود را میکنند و نقش کلیدی خود را به درستی انجام میدهند ولی اگر تعارض ببینند برعکس عمل میکنند.
پس ابتدا باید با حاکمیت به توافق برسیم و اگر این توافق رخ نداد، تلاش ما در حوزه کار رسانه درگیر همین داستانها میشود.
در مقطعی درگذشتههای دور، شخصیت فرهنگی بزرگی باورش این بود که باید از رسانه استفاده کنیم اما چون جامعه مسلمانی ما و نخبگان ما و کسانی که دلبسته نظام سیاسی هستند، ظرفیت رسانه آزاد به قدر کافی ندارند و در این سرفصل، چپ مارکسیستی در ایران که موفقتر هستند در این میدانی که ما باز کنیم پیشی میگیرند و نیروهای ملی ما در این قافیه میبازند، لذا مقدمات این کار را نباید فراهم کنیم. اگر چه استدلال محترمی است اما تا چه زمانی باید پی این نوع نگاه و داوری برویم؟
ما باید تلاش کنیم ظرفیت حرفهای رسانه نیروهای وابسته به نظام و وابسته به فرهنگ درخشان ایران را تقویت کنیم و این میدان را برای یک مناظره و مبارزه جدی فراخ بگذاریم تا رسانهها نقش ذاتی و محوری خود را ایفا کنند. به قول آقای ناصرکاتوزیان، نباید اسیر یک نظام کلنگی باشیم که امروز بسازیم و فردا خراب کنیم. آیا میتوانیم رویکردی را تثبیت کنیم که در آینده و افق پیش رو، دهها رسانه بزرگ مانند روزنامه اطلاعات داشته باشیم که تأثیرگذار باشند و تکیهگاه خوبی فراهم آورند؟
تا زمانی که اسیر علامت سؤال و سوء تفاهم از سوی حاکمیت بر رسانه باشیم، کار مثبتی نمیتوانیم انجام دهیم.
مقدم: این نکته را از دیدگاه های آقای عطریانفر وام بگیرم که رسانه در ذات خود قدرت دارد و همین، دلیل میل به داشتن رسانه است. فردی که رسانه دارد به ابزار قدرت مسلح است. برای همین حاکمیت به سراغ رسانه میرود تا قدرت خود را افزایش دهد.
اشکال ساختاری ما، حرکت نهادها به سمت ایجاد رسانه است. رانتجویی، رانتخواری و استفاده از قدرت همیشه بوده و هست. اساساً از نظر من دستگاهی که برای رسانه مجوز صادر میکند، بیتوجهترین دستگاه به موضوع است. همین الان اگر کسی بخواهد مطب بزند باید به نظام پزشکی مراجعه کند و نظام پزشکی هم قبل از هر چیز اسنادی را میخواهد که مشخص کند فرد پزشکی خوانده است؛ در مورد نظام مهندسی هم همینطور است. تنها جایی که از شما تخصص روزنامهنگاری نمیخواهند همین حوزه است. یعنی هر کسی با هر سابقهای میتواند وارد کار رسانه شود. میگوید من نماینده مجلس بودم و چون نماینده بوده، مجوز رسانه میگیرد.
این به دلیل روابط قدرت و رانت و همچنین به دلیل ساختار غلطی است که به او مجوز میدهد. این ساختارغلط، ۴۱ مجوز خبرگزاری داده است! اصلاً در دنیا چنین چیزی نداریم و ما را مضحکه کرده است. حالا آن خبرگزاریها کجا هستند؟ اصلاً کار میکنند یا نه؟ من معتقدم برخی از این خبرگزاریها از یک سایت خبری کوچک ۱۰ نفره هم ضعیفتر هستند. البته مناسبات رانتی و اقتصادی در اینباره وجود دارد. ما امروز برای خروج از اشکالاتی که در گذشته داشتیم باید برگردیم و اصلاح کنیم. ببینیم چرا یک قوه باید خبرگزاری داشته باشد؟ میتواند یک سایت داشته باشد. سایت را همه باید داشته باشند. وزارت ارشاد خودش مجوز خبرگزاری صادر میکند، آیا خبرگزاری دارد؟ نه. ولی سایت دارد و هرکسی نیاز به اطلاعات داشت از آنجا بر میدارد.
نکته بعدی، به عنوان یک روزنامهنگار عرض میکنم به نظرم ما در حوزه رسانه، جلو آمدهایم و پیشرفت داشتهایم. یک نمونه در بحث شفافیت است که در آن از برخی از مرزهایی که پیش از این تابو بود عبور کردیم. الان رسیدیم به جایی که البته مقاومت وجود دارد، ولی رد میشویم.
بحث مربوط به جریان آزاد اطلاعات الان قانون دارد. مثلاً شما میتوانید از هر سازمانی اطلاعات مزایده و مناقصه را طلب کنید و او قانوناً باید اعلام کند. اینها گامهای مثبت به سمت جلو و پاسخگو کردن حاکمیت است. در مبارزه با فساد، رسانهها نقش جدی داشتند و الان تبدیل به مطالبه عمومی شده است. مثلاً در مورد همین موضوع خودروهای شاسی بلند، الان میبینید به راحتی برملا میشود.
حمایت از «سوتزنان»، یعنی کسانی که فساد را افشا میکنند، در دنیا سابقه دارد و الان در ایران به سمت قانونی شدن پیش میرود. این هم به رسانه مرتبط است. علاوه بر حفاظت از کسی که فساد را افشا میکند، باید از او حمایت کرد. مثلاً حقالکشف که در دستگاههای دیگر هم وجود دارد، به سوتزنان تعلق گیرد. بعداً هم باید حمایت شوند تا مورد تهدید واقع نشوند. اینها گامهای بلندی است که نشان میدهد رسانه قویتر شده و حاکمیت هم دریافته که باید از رسانه حمایت کنند.
خدادی: رسانه میگوید من نقد میکنم و حاکمیت آن را توهین و تخریب میداند و حتی کار به تقابل میرسد. این دوگانگی در چه چیزی ریشه دارد؟ نکته دیگر، مهارت نقد کردن است. رسانههای ما به دلایل مختلف مهارت لازم را ندارند. همچنین باید ببینیم قوانین ما چقدر از نقد حمایت میکنند؟
عطریانفر: یک دایره با خودش ۱۰۰ درصد فصل مشترک میدهد. اگر دو حلقه داشته باشید و هر دو را رها کنید، احتمالاً ۳۰درصد فصل مشترک دارند. اگر ۳ حلقه شد به زیر ۱۰درصد میرسد و اگر ۴ حلقه شد محال است فصل مشترک داشته باشند. وقتی کسی زندگی مجردی دارد میتواند هر طور که دلش میخواهد بخوابد، بنشیند یا غذا بخورد ولی به محض اینکه وارد زندگی مشترک میشود اجازه هرکاری را ندارد. فرد دیگری هم در این خانه مشارکت دارد و زمانی که دو بچه هم وجود داشته باشند کار دشوارتر میشود و شاید نقطه مشترک کمتر پیدا شود. پس باید قواعد و قوانینی ایجاد کنند.
از این مثال ساده استفاده میکنم: در عرصه قدرت حکومت و شهروندان معادلاتی وجود دارد. چون ملک مشاع همه است، قواعد و قوانینی نیاز دارد. اگر دنبال فصل مشترک با دیگران هستید، با تمکین همه به یک قاعده کلی، مجموعه به سامانه مینشیند و فصل مشترکی میدهد. اگر در یک محیط مشاع قرار باشد هر کسی ساز خود را بزند، فصل مشترک پیدا نمیشود. در رابطه حکومت با شهروند ما به این نقطه میرسیم که ببینیم قاعده کلی و قانون اساسی چیست. برای همین قانون اساسی نوشته میشود. در جایی که قدرت به معنای فوکویی، یعنی تک تک افراد جامعه صاحب قدرت هستند و صرفاً یک قدرت متمرکز به عنوان دولت تعریف نمیشود، این قاعده و قانون پایه «عرف» میشود که ساحت آن از قانون بالاتر است. در واقع قانونی میتواند اجرایی و معتبر باشد که بر یک استقرار منطقی روی عرف شکل گرفته باشد.
فکر کنم در ادبیات فقهی سرفصل قضاوت ذیل معاملات قرار میگیرد و معاملات در اسلام پایه عرفی دارد. بیع معاطات همین را میگوید وقتی از فروشگاه خرید میکنید مطابق شرع عقد باید جاری شود. مگر میشود آنجا مطابق این موضوع عقد جاری کرد؟ نه. همین که خریدار فروشنده راضی است کفایت میکند. یعنی عرفی شده است. قضاوت ذیل معاملات تعریف میشود و پایه معاملات عرف است، پس قضاوتی که عرفی نباشد به شکست می انجامد. اگر قاضی حکم صادر کند که جامعه قانع نشود، حکمش شکست خورده است.
از این مثال میخواهم استفاده کنم در مورد موضوعی که مطرح کردید. رسانه چیزی را عرضه میکند، ممکن است فردی آن را توهین تلقی کند. مرجع تشخیص این موضوع کجاست؟ آیا قانونگذار یا قاضی مرجع است؟ خیر.
ما هیأت منصفه تعریف کردهایم. هیأت منصفه عبارت است از عقل متوسط گروههای اجتماعی که از یک پدیده دریافتی دارند. این پایه تشخیص میشود. البته الزاما همه تشخیصهای هیأت منصفه دلالت بر حقانیت نیست، اما واقعیت این است که در عرصه داوریهایی که در مورد رسانه میشود، باید عرف را پایه قرار دهیم. عرف به لحاظ قانونی، هویت متجسدی از مفردات حقوقی پیدا میکند به نام هیأت منصفه.
مرحوم آقای عسگر اولادی را خدا رحمت کند: یک بار زمانی که در هیأت منصفه بود از مرحوم آقای عزتالله سحابی شکایت شده بود. این انسان دلسوخته و ملی از سر خیرخواهی مجلهای داشت که از آن شکایت شده بود. آقایان با رویکرد جناحی و سیاسی موضع سفت و سخت داشتند ولی آقای عسگر اولادی از او دفاع کرد، او کسی بود که میفهمید جایگاه هیأت منصفه چیست و متهم کیست.
تا این نکته را حل نکنیم دردی دوا نمیشود. اگر نهاد عرفی منطقی داشته باشیم، میتواند تصمیم بگیرد این نشریه قصدش چه بوده است. ما اسیر رفتارهای شکلی شدهایم.
من حرفهای آقای مقدم را تأیید میکنم که توسعه داشتهایم و گامهایی برداشتهایم. ریشه آن هم در تجربهاندوزی ما بود. لذا پایه آنچه ما برای نقد، تخریب، توهین و… داریم یک محک است. محک را ایجاد کنیم. اگر بین حوزه پرسشگری و اختیارات نسبت تنگاتنگ و منطقی ایجاد کنیم، بسیاری از گرفتاریهایمان حل میشود. مصیبت ما این است که نهاد قدرت در یک نقطه قرار دارد و نهاد مسئولیت جای دیگری است. در آیه شریفهای که ما برای حکومت دینی به آن استناد میکنیم آمده «خداوند اراده کرده است تا مستضعفین را به قدرت برساند، نجعلهم ائمه و نجعلهم وارثین». خداوند جعل امامت و یک جعل وراثت میکند. امامت به معنای مسئولیت و وراثت به معنای اختیار است. اختیاری قرار دادیم که طبق آن شما مسئولیت داری؛ به این معنا که شما زمانی پاسخگو هستید که اختیار داشته باشید.
این را باید در عرصه رسانهها بیاوریم. به عنوان مثال مقوله به سلابه کشیدن مدیریت مسئولان است. مدیر مسئول مسئولیت دارد تا به خبرنگارانش آموزش دهد مطابق اصول اخلاقی بنویسند، اما بعضاً ازآن عبور میکنند ولی در نهایت یقه دیگری را میگیرند.
در بخش قوانین ما دستاوردهای کودکانهای داریم که برای تسویه حساب سیاسی استفاده میشود. قانون علیالقاعده رافع مشکل ما نیست. فرض کنید امروز مجلس یک قانونی در حمایت از نقد عرضه کند. این وقتی در عرصه مصداقسنجی قرار میگیرد و زمانی که میخواهند یک امر مفهومی را بر یک امر مصداقی منطبق کنند، دچار مشکل میشود. اگر عنصری که نقش تطبیقدهنده دارد، توسعهیافته نباشد، تعبیر دیگری از آن میکند.
مثلاً موضوعاتی که در نهاد داوری ما در قبال اتفاقاتی که در دستگاه جناب آقای حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان میافتد، نمونههای همین مسأله است. این دوپارگی و دوگانگی و دورفتاری و این همه تبعیض، ناشی از عنصری است که در مقام تطبیق، درست عمل نمیکند.
مقدم: به نظرم یکی از نکاتی که در مورد قانون مطرح شد این است که متنی که نوشته میشود، مجموعهای از کلمات است و کلمه، قابل توسعه و برداشتهای مختلف است. مثلاً ما الان یک گزینه داریم با عنوان «تشویش اذهان عمومی». من به این اتهام به دادگاه رفتم و اعلام کردم فلان مطلب را کسی ندیده است و خودم بعد از بارگذاری، به سرعت آن را برداشتم. کارشناس بفرستید و ببینید چند نفر این مطلب را دیدهاند. آیا مطلبی که ۸ بازدید داشته، مصداق تشویش اذهان عمومی است؟ بنابراین هر واژهای که بگذاریم قابل توسعه است. پس نیاز به نهاد واسطه مثل هیأت منصفه داریم که گاهی بین منتقد و روزنامهنگار و حاکمیت قرار میگیرد.
نکته بعدی اینکه افراط و تفریط در هر حوزهای بد است. افراط این است که بگوییم حاکمیت خودش را محق بداند و منتقد را محکوم کند. همیشه هم همینگونه باشد. تفریط این است که از سوی دیگر بگوییم هر چه رسانه گفت درست است. اساساً مصونیت ایجاد کردن برای هر دستگاه، عامل فساد است، خواه حاکمیت مصونیت داشته باشد، خواه رسانه.
نکته بعدی اینکه هر دوطرف باید مسئولیت داشته باشند. هم من که انتقاد میکنم و هم کسی که میشنود. وقتی مطلبی در یک جا علیه مدیر یا مسئولی مینویسیم و با صدای بلند آن را پخش میکنیم، نمیتوانیم بگوییم شکایت نکند. بارها از من شکایت شده و به دادگاه رفتهام. هیچ وقت نگفتهام چرا از من شکایت کرهاید؟ چون یک موضوع دوطرفه است. اگر برای من مصونیت ایجاد کنید، حتما دچار فساد میشوم.
نکته بعدی اینکه چه کسی میتواند نقد کند؟ ما الان در شرایطی هستیم که با توجه به تغییرات رسانهای، با رسانههای بیشناسنامه مواجه هستیم. رسانه را باز میکنیم نه شناسنامه دارد، نه امکان تماس دارد و نه هیچ چیز دیگر. این شکل رسانهها به دلیل ذهنیت وجود مصونیت، شکل گرفتهاند. نمیشود رسانهای توهین کند، هیچ پاسخگویی نداشته باشد و زمانی که طرف مقابل شکایت کند، داد و هوار کند که محدودیت وجود دارد.
اینکه چگونه نقد کنیم یک موضوع مفصل است. اگر موضوع نقد، براندازانه نباشد و جنبه امنیتی پیدا نکند، بعد از آن به زبان نقد میرسیم. انتخاب زبان و انتخاب زمان مناسب بسیار مهم است. با نگاه به این موارد و روشن کردن مرزهای برخی از موضوعاتی که مطرح شد، میتوانیم این فشارها و برداشتهای غلط را کم کنیم.
البته برخی معتقدند با نگاه عدم مصونیت رسانه، انتظاری که از حاکمیت وجود دارد، سماحت و تحمل بیشتر است؛ تحملی بیشتر از قانون. مصلحتی که در این سماحت وجود دارد و دستاوردی که ایجاد میکند، به مراتب بیشتر از آن سختگیری است.
خدادی: چرا رسانههای اصولگرا هیچ نقطه قوتی در دولت اصلاحطلب نمیبینند و رسانههای اصلاحطلب هیچ نقطه قوتی در دولت اصولگرا؟ این چه پدیدهای است و چه کنیم تا از این شرایط بیرون بیاییم؟
عطریانفر: اگر همین موضوع را کمی عمیقتر ببینیم، ریشه آن در تمامیتطلبی است؛ قاعده «یا همه یا هیچ». در حالی که عرصه زندگی در این دنیا، عرصه مشارکت و همزیستی است. وقتی اسیر این بیماری شویم به سمت یک اقتدار مطلق پیش میرویم و هرجا که چنین ایدهای شکل بگیرد، آسیب میزند. باید این بیماری را پیدا و مرتفع کنیم.
در خطابی که حضرت امیر(ع) به مالک دارند، میفرمایند: «ممکن است از مردم خطایی سر بزند و هیچکس لایقتر از حاکمیت نیست که آن عیب را بپوشاند.»
من از این زاویه وارد میشوم که فرض کنید یک دستگاهی مشکل دارد، ولی عمدی درکار نبوده است؛ همان طور که یک وکیل یا پزشک موظف به صیانت از اطلاعات موکل یا بیمار خود است. رسانه نیز موظف به رازداری است. اینکه من هر چه بهدست آوردم منتشر کنم، آیا این وظیفه رسانه است؟ این را به عنوان یک سؤال مطرح میکنم و دنبال آن نیستم که جواب بدهم. حکومت هم همینطور است. آیا نباید رازدار باشد؟ آیا رسانهها الزاماً باید طرف مقابل را آزار دهند؟
واقعیت امر این است که تا زمانی که این روحیه تمامیتطلبی و قاعده صفر و صدی در معادلات ما وجود داشته باشد، مشکل حل نمیشود. باید قاعدهای منطقی را در رسانه با بیان تکالیف متقابل بین حاکمیت و شهروندان ایجاد کنیم.
در امر رسانه بر پایه اینکه نهاد تشخیصدهنده هیأت منصفه است، حقوق مردم و عدم تعرض به آن، عدم تعرض به ارزشهای حاکم بر کشور (چه ارزشهای ملی چه ارزشهای اعتقادی)، عدم تعرض و افشای اسراسر حاکمیت باید مدنظر باشد. در این سه مورد ممکن است رویکردها متفاوت باشد. در محور سوم حکومت در حق رسانهها ستم کرده است. موردی بود که فردی اطلاعات علمی معمولی مربوط به خودش را برای یک مرکز علمی در آمریکا فرستاده بود که به جرم جاسوسی دستگیر شد و در نهایت با دخالت مقام معظم رهبری آزاد شد. یا زمانی آقای مرتضوی با عنوان «اشرار و اراذل» خبرنگاران را محاکمه میکرد!!
مقدم: بخشی از موضوعی که در مورد رسانههای اصولگرا و اصلاحطلب گفتید، طبیعی است. اختلاف سلیقه وجود دارد و قابل معامله نیست. باید آن را بپذیریم. البته دو حزب رقیب همیشه رقابت دارند. ما رسانه رسمی ارگان احزاب نداریم و رسانهها به دلیل ضعف جریان حزب، کار احزاب را میکنند و به همین دلیل آن اتفاق میافتد. رسانه باید فراتر یک حزب و یک انتخابات باشد. رسانه نباید خود را قربانی انتخابات کند. رؤسای جمهوری و مجالس شورای اسلامی میآیند و میروند، اما رسانه باید پابرجا باشد.