نظر امام خمینی(ره) درباره ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر چه بود؟

  4020316003 ۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱ تکراری یا غیرقابل انتشار

بعد از پیروزی‌های رزمندگان اسلام در ۴ عملیات بزرگ ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح‌المبین و بیت‌المقدس که از مقاطع حساس و عملیات‌های اصلی دوره سرنوشت‌ساز جنگ تحمیلی هستند، با آزادسازی خرمشهر ۲ گانه تداوم یا پایان جنگ از مباحثی بود که در میان مسؤولان کشوری و لشکری مطرح می‌شد.

نظر امام خمینی(ره) درباره ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر چه بود؟
 

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس نوشت: برخی بر این باور بودند که با شکست های پی در پی صدام و با آزادسازی افتخار آفرین خرمشهر، اکنون بهترین موقعیت است تا با تداوم عملیات ها، تعقیب و تنبیه متجاوز در دستور کار قرار گیرد و برخی دیگر پایان یافتن جنگ در این مقطع را مدنظرداشتند.

از طرفی صدام که تحت حمایت قدرت های بزرگ جهان قرار داشت، با تظاهر به صلح تلاش می‌کرد، شرایط خود را ترمیم و تقویت کند.

همچنین صدام در مصاحبه‌ای رسمی از ایران خواسته بود که آتش‌بس ما را بپذیرد تا نیروهای ما بتوانند برای رویارویی با اسرائیل همراه ایران آماده شوند.

اما امام خمینی (ره) که خود بنیانگذار انقلاب اسلامی در ایران بود با هوشمندی این شرایط را مدیریت و نقشه های دشمنان رو مثل همیشه نقش برآب کردند.

ایشان در سخنرانی که در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش در روز 22 خردادماه 1361 به ادعاهای دروغین صدام در صلح طلبی واکنش نشان داده و بر شروط بحق ایران بر پایان دادن به جنگ و پذیرش صلح تاکید کردند که در ادامه متن کامل سخنرانی امام در روز یاد شده را می خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم‌

پیروزی رزمندگان عامل مخالفت ابرقدرت‌ها

قبلًا من تشکر می‌کنم از اینکه در یک همچو روزی که ان شاء الله مفتاح تمام پیروزیهاست، خدمت شما جوانان عزیز و رزمنده رسیده‌ام.

آنچه که از خارج همیشه به ما خبر می‌رسد و آنهایی که می‌روند اطلاع به ما می‌دهند و گاهی بعض شخصیتها به ما پیام می‌فرستند که شما عمق این کاری که کردید، خودتان هم نمی‌دانید. تمام این بررسیها، بررسیهای ظاهری و پیشرفتهای ظاهری این نیروهای اسلامی است. عمق این پیشرفتهای ظاهری هم همان طوری که به ما گفته می‌شود، پیام می‌فرستند، برای خودمان هم باز خیلی واضح نیست که جمهوری اسلامی و این نهضتی که در ایران پیدا شده است، در همان عمق طبیعی و مادی‌اش چه دگرگونی‌ای در همه ارزشها ایجاد کرده است. و شما باید بدانید که ملتها، حتی آن ملتهایی که الهی هم نیستند، اینها همه‌شان- که جزء مستضعفان جهان هستند، و همیشه در تحت سلطه مستکبران بوده‌اند- امید دوخته‌اند به این نهضتی که در ایران حاصل شده است.

و این یک مسأله بزرگی است که در همین بُعد طبیعی برای رزمندگان ما و برای ملت ما حاصل شده است که عمقش آن قدر زیاد است که همه قدرتهای خارجی و همه رسانه‌های خارجی به ضد این قیام کرده‌اند. اگر این یک امر عادی بود، نباید این همه‌ هیاهو در دنیا راه بیفتد. این همه سر و صدا بلند بشود، این همه مخالفت بشود. هر چه عمق مخالفت رسانه‌های گروهی و قدرتهای بزرگ زیادتر باشد، کشف می‌کند که عمق پیشرفتهای نظامی و طبیعی شما بیشتر است. اگر یک امر عادی بود نباید این قدر امریکا دنبالش باشد که این را با هر حیله‌ای که باشد در همین جا خفه کند.

این یک امر غیر عادی است حاصل شده است. و ما در عمق ظاهری این قضیه هم که ملاحظه کنیم، با همین ارزش‌های ظاهری که مورد بررسیهای رسانه‌های گروهی است، مورد بررسی مقامات نظامی دنیاست، این یک عمق زیادی دارد که کم کم دارد برای دنیا ظاهر می‌شود، و تا کنون آن عمق معنوی که در این نهضت و در این ملت حاصل شده است، در خارج کمتر به این توجه شده است. تمام نظرها رفته است روی مسائل نظامی و پیشرفت‌های نظامی که تصدیق دارند که این یورشهایی که از طرف این رزمندگان ایرانی حاصل می‌شود، اینها سابقه ندارد، وضعش یک وضع دیگری است غیر اوضاع جنگهای دنیا.

اینها همه توجه به همین پیشرفت‌ها و شکست‌ها و امثال این دارند. نظر دارند به اینکه ایران با اینکه یک جمعیت محدودی است- به چهل میلیون بیشتر نمی‌رسد این جمعیت- و تمام قدرتها هم با آن مخالفت کرده‌اند و بعد از انقلاب هم هست- که انقلاب خودش یک چیزی است که هر جا که حاصل می‌شود اوضاع را به هم می‌زند- نظام را به هم می‌زند. لکن وقتی ملاحظه کردند که امروز ما در سال چهارم انقلاب واقع هستیم و همه چیزمان بهتر از اول است، یعنی اگر اول یک نقصی در نظام ما داشتیم، نقصی در نیروهای نظامی و انتظامی داشتیم، نقصی در انسجام گروههایی که همه مسلح‌اند داشتیم- امروز آن نقص رفع شده است. اینها همه روی حسابهای مادی حساب شده است.

ما عمق مساله را از جهت معنوی واقعاً نمی‌توانیم ادراک کنیم. یک جمعیتی که در طول تاریخ و خصوصاً این رژیم سابق کوشش کردند که این جمعیت را از همه چیز بی‌خبر نگه دارند؛ از همه اوضاع دنیا، کوشش کردند که این جوانهای ما که باید خدمت بکنند به این کشور، ابتلا پیدا کنند به مواد مخدره، به جاهایی که شهوانی هست. آن همه مراکز شهوت و آن همه مراکز فحشا درست کردند و عرضه کردند بر این ملت در طول این دهها سال اخیر که شدت پیدا کرد، و در زمان محمد رضا از همه وقت بیشتر شدت داشت.

و شما از جهت اخلاقی و فرهنگی ایران باید این معنا را اعتقاد [پیدا] کنید که اگر، این انقلاب به داد ایران نرسیده بود، ایران در سراشیبی محو و فنا واقع شده بود که اصلًا اسمش از تاریخ باید محو بشود. به طوری تبلیغات شده بود که همه چیز ما را می‌خواستند وابسته کنند به غیر، و به ما حالی کنند که شما هیچ کاری ازتان نمی‌آید، اصلًا جنگ معنا هیچ ندارد، شما نمی‌توانید اصلًا جنگ بکنید با هیچ جا اصلًا. ما در این سه سال، نزدیک به چهار سال- یعنی، وارد در چهار سال که شدیم- این عمق پیشرفت ظاهری را به دنیا حالی کردیم به حکومتهای بزرگ دنیا، به قدرتهای بزرگ دنیا. این کاری که شما برادرها و دوستان شما و همقطارهای شما انجام دادند، حالی کردند به آنها که ما در عین حالی که یک جمعیت کمی هستیم، لکن توانایی این را داریم که با هر قدرتی مقابله کنیم.

تحول الهی ملت ایران‌

لکن آن عمق دومی که اساس مطلب است که عمق معنوی این قضیه [باید] باشد. آقا، یک کشوری که سالهای طولانی زحمت کشیده‌اند، یک قشر از روشنفکر با قلم، با تبلیغ، با تعلیم، زحمت کشیده‌اند، یک قشر مطبوعاتی و رسانه‌های گروهی با همه قدرت زحمت کشیده‌اند که این کشور را از خودش تهی کنند؛ یعنی، اعتقادش را این طور کنند، مغزشان را شستشو کنند و اینها را معتقد کنند به اینکه شما هیچ نیستید، باید تحت لوای یا شرق یا غرب [زندگی کنید] غرب می‌گفت تحت لوای غرب، شرق می‌گفت تحت لوای شرق باید زندگی کنید، و الّا هیچ کاری از شماها ساخته نیست- و وارد شد این انقلاب بر یک همچو جمعیتی که لااقل، در این پنجاه سال، بیشتر از همیشه تحت این طور تربیتها بودند؛ دانشگاهش این طور تربیت می‌کرد و ارتشش را این طور تربیت می‌کردند، و همین طور همه چیزش را، عمق معنوی این، این است که در مدت کمتر از یک سال- باید بگوییم- آن چنان تحول در این جمعیت حاصل شد و آن چنان منقلب شد این جمعیت به یک موجود دیگر؛ آن جمعیت رفاه طلب به یک جمعیت سلحشور و جنگجو، آن‌ جمعیت میان تهی از کارهایی که باید خودش انجام بدهد به یک جمعیت متفکر در امور خودش و زحمتکش برای کشور خودش و رفتن رو به کفا برای زندگی خودش!

و اگر به داد این جمعیت خدای تبارک و تعالی نرسیده بود، خدا می‌داند که مساله فحشا را به کجا رسانده بودند. شما شاید خیلی‌هایتان مطلع باشید از آن قصه‌ای که در شیراز اتفاق افتاد و آن بساطی که درست کردند «۲» و آن عقدی که واقع شد ما بین یک پسر و یک مرد. اینها دنبال یک همچو چیزی بودند؛ می‌خواستند این کشور را به اینجا برسانند. خدا به فریاد این ملت رسید؛ ملت مظلوم و متحول کرد این جمعیت را به یک جمعیت حزب اللهی، یک جمعیتی که همه چیزش را دارد برای خدا می‌دهد. این مساله مهم است؛ این مسئله‌ای که آن اشخاصی که در صدد تهذیب هستند، در صدد تزکیه نفس هستند، پنجاه سال زحمت می‌کشند؛ بعد از زحمتهای فراوان پنجاه ساله به یک مقامی می‌رسند. و این جوانها را خدای تبارک و تعالی آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم متحول کرد به یک مقامی که آنهایی که پنجاه سال زحمت کشیده‌اند، نرسیده‌اند به این مقام، نرسیده‌اند به آنجا که غیر از خدا اصلًا هیچی نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این طور شهادت را در بر بگیرند.

این یک مسأله مهمی است. ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مساله، مسئله عادی نیست که یک نفر آدم، صد نفر آدم، هزار نفر آدم یا همه بتوانند انجامش بدهند. یک کشور چهل میلیونی که با بی‌بند و باری می‌خواستند اینها را بار بیاورند و همه قدرتها دنبال این معنا بودند و همه تبلیغات و همه گفتار و همه نوشته‌ها دنبال این بود، یکدفعه متحول بشود به یک کشوری که همه حزب الله هستند و همه آن چیزهایی [را] که شهوی بود و آن چیزهایی [را] که مربوط به شهوات نفسانیه بود، دور ریختند و ایستادند در مقابل قدرتهای بزرگ و شکست دادند آنها را. این تحول، تحولی است که شرق و غرب نمی‌توانند بفهمند. آنها هر چیزی می‌توانند بفهمند، همین در سطح مادیت اشیا را ارزیابی می‌کنند که کدام پیروز شد، کدام پیروز نشد.

در سطح معنویت اینها نمی‌توانند اصلًا تصور کنند که یک کشور چهل میلیونی چطور متحول شده است به یک چیزی که جوانهایشان را می‌دهند و گریه می‌کنند که کاش یکی دیگر هم داشتند. دست و پایشان را از دست داده‌اند و تاثرشان به این است که من ندارم که باز [به جبهه‌] بروم! و این صحنه‌های بسیار نورانی که در جبهه‌ها [است‌] شما که هستید، بهتر از ما می‌دانید که چه صحنه‌هایی است. وقتی که آقایان می‌آیند اینجا با من صحبت می‌کنند، واقعاً انسان تعجب می‌کند از اینکه این چه شد، چه قضیه‌ای واقع شده است که این طور تحول حاصل شد. البته چون قدرت خداست، تعجبی ندارد، با قدرت خدا واقع شده است و ما امروز و آخر، اول همه جا نصر را باید از خدا بدانیم. نصرت مال اوست. ما چیزی نیستیم. نصرت، نصرتی است که او به ما داده است.

حضور باشکوه روحانی و ارتشی و پاسدار در جبهه‌های جنگ‌

این قدرتی که الآن در ایران هست که همه رویش حساب دارند می‌کنند، همه کشورها رویش حساب می‌کنند و بدون جهت، بسیاری از کشورها هم ترسیده‌اند، این یک قدرتی است که خدا داده است این یک چیزی نیست که ما بتوانیم تحصیلش بکنیم، این چیزی است که خدا به ما عنایت فرموده است. بنا بر این، ما باید روی همین مساله همیشه تکیه بکنیم، روی این مساله که ما خودمان چیزی نیستیم و هر چه هست مبدا غیبی دارد و آن مبدا غیبی است که ما را کمک می‌کند. آقا، شوخی نیست که یک جمعیت کثیری با زحمتهایی یک دژی برای خودشان- به آن دژهای محکم- درست بکنند و در پناه آن دژ باشند و یک جمعیت کمی از بیابان به آنها حمله بکنند و تسلیم بشوند آنها. تسلیم برای این است که می‌ترسند. ترس را که در آنها ایجاد کرده است؟ ما که جمعیتمان به اندازه آنها نبود. ما که در بیابان بودیم و در معرض اینکه آسیب ببینیم، و آنها در پناهگاهها بودند و در دژهایی که درست کرده بودند و این خوف را هم نداشتند. این یک خوفی بود که خدای تبارک و تعالی در قرآن هم از آن اطلاع داده است «۳» که در صدر اسلام‌ خدا یک قسم از چیزهایی که پیروز می‌کرد کشور اسلامی را همین بود که رعب در دل مقابلین آنها القا می‌فرمود.

ما مرهون این رحمتهای بزرگ الهی هستیم و در عین حال، مرهون این ملت هستیم که این طور همه با هم کمک می‌کنند. سابقه اصلًا ندارد، از اول تاریخ تا حالا سابقه ندارد که روحانی و ارتشی و پاسبان و پاسدار و امثال اینها در کنار هم باشند و در کنار هم جنگ بکنند. اصلًا این سابقه‌ای ندارد. هیچ جا، نه حالا سابقه دارد، بعدها هم معلوم نیست که، مگر به برکت اسلام جای دیگر پیدا کند یک همچو چیزی که همه‌شان با هم باشند. و این صحنه‌هایی که در سنگرها، که اینها همه با هم هستند- برای من نقل می‌کنند- واقعاً صحنه‌هایی است که اعجازآمیز است. و قدر این صحنه‌ها را بدانید.

شرایط عقلایی برای صلح‌

و اما بعض مسائلی که ما الآن در پیش داریم: شما می‌دانید که ما از اولی که این جنگ شروع شد تا حالا، چه آن روزی که صدام کوس قادسیه برای خودش می‌زد و چه امروز که دیگر اسمی از او نیست و رفته است آنجایی که خدا می‌داند، ما مسائلمان مسائلی بوده است که یکی بوده؛ آن هم برای این است که یک مسائلی که ما گفتیم، یک چیزی نبوده که می‌خواستیم تحمیل کنیم، یک چیزی بوده است که وقتی عرضه کنیم به همه عقلای دنیا و همه جنگنده‌های دنیا، عرضه کنیم به آنها، از ما می‌پذیرند. ما از اول می‌گفتیم که شما ریختید در منزل ما، در شهرهای ما، در کشور ما، حمله کردید و غافلگیرانه وارد شدید در کشور ما و آن همه خرابی کردید و آن همه جرم کردید و آن همه کشتار کردید، باید بروید بیرون.

یکی از شرایط ما این است که بروید بیرون. این را چه انسانی می‌تواند بگوید که این شرط، یک شرط تحمیلی است؟ خوب، دزد آمده تو خانه ما، تو اثاث ما را برداشته و جمع کرده، می‌گوید: حالا بیا صلح کنیم، اینها مال من! خوب همین است دیگر؛ اینها دزدهایی بودند که ریختند به این کشور و هر چه هم بود در این شهرها برده‌اند. هر چه مردم مال داشتند، اگر یک مقدارش را توانستند خود اینها حمل کنند از محلشان، کرده‌اند، اگر نه، آنها برده‌اند و از بین برده‌اند و آن همه خرابی کرده‌اند و خرابیهایی که در هیچ جا متعارف نیست. مغول هم که به ایران حمله کرده، این طور نبوده است که وقتی یک شهری را می‌گیرد تا آخر خرابش کند. شهرهای ما را این طور کرده‌اند اینها. خوب ما می‌گوییم که شما وارد شدید به [کشور] ما و این همه جرم کردید، حالا می‌گویید که بیایید با هم صلح کنیم. صلح کنیم؛ یعنی، خوزستان مال شما؛ یعنی، آن قدری که شما گرفتید مال شما. نه، هیچ وقت، هیچ کس نمی‌پذیرد.

ما می‌گوییم شما بدون قید و شرط، باید بیرون بروید. اگر هم بیرون نروید، بیرونتان می‌کنیم. بهتر هم برای خودتان همین است که بی‌خود این جوانهای بیچاره را به زور نیاورید و به کشتن بدهید. خودتان بروید بیرون. این یک مسئله‌ای است که همه عقلای دنیا می‌پسندند از ما که کسی آمده است منزل شما و خرابکاری کرده، حالا به او می‌گویید: بروید بیرون، اگر می‌خواهید یک تفاهمی بشود، باید بروید بیرون.

تشویق جانی در صلح با متجاوز

مسأله دوم، مسأله خسارت‌هایی است که وارد کردند. قضیه جبران خسارت یک جهت مادی دارد، یک جهت سیاسی و معنوی. جهت مادی‌اش گرچه زیاد است برای ما، این طوری که همه شهرها را خراب کرده‌اند و هر چه ما داشتیم به هم زده‌اند و البته جوانهای ما هر دانه‌ایش ارزش همه لشکر آنها را داشت و از دست ما گرفته شدند اینها؛ ارزش مادی قضیه خیلی زیاد نیست، عمده ارزش معنوی است و ارزش سیاسی مسأله.

اگر بنا باشد که یک کسی بیاید، هر چه جرم دارد بکند و هر چه دستش می‌رسد جنایت وارد کند و بعد بگوید که خوب، حالا دیگر صلح می‌کنیم، من می‌روم بیرون؛ بسیار خوب، صلح می‌کنیم! خوب، این جنایتی که کردی چرا؟ اگر ما این مطلب را اغماض کنیم، نه از باب این است که یک مساله- مثلًا- مادی را اغماض کرده‌ایم، یک مسأله معنوی را ما اغماض کرده‌ایم؛ یعنی، یک ستمگر و یک گروه ظالم را ما تشویق کرده‌ایم به اینکه باز [ظلم‌] بکنید. فردا هم باز دوباره برگردند و همین بساط را در آورند، بعد هم بگویند که آقا، بسیار خوب، باز صلح می‌کنیم! هی خلاف کنند و هی بگویند صلح‌ می‌کنیم! این باید جلویش گرفته بشود.

در دنیا باید این طور تعدیاتی که واقع می‌شود جلویش گرفته بشود. یکی از مواردی که باید، جهتی که باید به او جلوگیری بشود این است که همه خسارتهایی که وارد شده باید بدهید. الآن می‌گویید که ما- دروغی هم می‌گویند البته- که ما بیرون می‌رویم و قبول می‌کنیم فلان، خوب، بسیار خوب، الآن بروند بیرون، و همین حالا کارشناسها هم بیایند و جریمه‌های اینها را ارزیابی کنند که چقدر بوده.

یک گروه دیگر هم بیایند و ارزیابی کنند که کی مجرم است. ما اگر مجرم را امروز رهایش کنیم؛ امروزی که ما قدرت داریم، [جسور می‌شود.] ما آن روزی هم که صدام آن کوس کذا را می‌زد، مسائل‌مان همین بود، امروز هم که قدرت دست ماست و صدامی تو کار نیست، امروز هم همان حرف ها را ما می‌زنیم و آن حرف این است که مجرم باید معلوم بشود کی است. اگر ما مجرم هستیم، دنیا به ما هر چه می‌خواهد، بگوید و اگر آنها مجرم هستند، باید همان طور حکومت بشود، به طور عدالت حکومت بشود. ما عدالت را می‌خواهیم.

ما هیچ وقت طالب جنگ از اول نبودیم. اگر چنانچه عراق به ما حمله نکرده بود، ما دفاع نمی‌کردیم. اما دفاع ما کردیم، ما جنگ نکردیم تا حالا. در عین حالی که رزمندگان ما و فرماندهان ارتش و سپاه به ما گفتند اجازه بدهید ما وارد بشویم در آنجا و با آنها چه بکنیم [ما گفتیم: فقط دفاع کنید] خوب، ما هم، ما می‌خواهیم دفاع بکنیم؛ دفاع که یک مساله عقلی است. یک مسأله‌ای است که حتی حیوانات هم اصلًا وقتی بخواهند حمله کنند، دفاع می‌کنند. دفاع یک مساله طبیعی است. ما همیشه دفاع کرده‌ایم تا حالا، هیچ وقت جنگ نکرده‌ایم.

صلح طلبی صدام نظیر صلح طلبی اسرائیل‌

ما که می‌گوییم که ما جنگجو نیستیم مثل شماها؟! ما صحیح می‌گوییم و شاهد داریم و آن است که از ما دفاع است. شمایی که می‌گویید ما صلح طلبیم، صلح طلبی شما مثل صلح طلبی اسرائیل است تا حالا. اسرائیل هم حالا می‌گوید: بیایید صلح کنیم. یعنی، چه؟

یعنی وارد شده است و شهرهای لبنان را گرفته است و حالا می‌گوید که ما، بیایید حالا دیگر آتش بس کنیم. آن روز آتش بس است که با مشت بزنند اسرائیل را بیرونش کنند از شهرهای خودشان و آن وقت بگویند که بسیار خوب، حالا آتش بس! بنشینید مجرم را بفهمیم کی است. آن وقت هم صلح همین طوری نباید بشود. مجرم باید معلوم شود کی است. اسرائیل بیاید هر چه جرم دارد بکند، بعد بگوید که خوب، ما دیگر کاری نداریم، شما بروید سراغ کارتان، اینجا هم که ما گرفتیم مال خودمان! معنای آتش بس این است؟ همان آتش بس صدامی است. این آتش بسی است که اسرائیل هم دارد مطرح می‌کند؛ یعنی، همه چیزمان را دادیم، حالا بس؛ بسم الله، تشریف بیاورید حالا دیگر با هم چون، صورت هم را ببوسیم و اینهایی را هم که بردید؛ مال شما باشد! آتش بسی هم که اینها الآن دارند اظهار می‌کنند، همان وقت هم که آتش بس کنند، سه ساعت بعدش آبادان را تیرباران می‌کنند و آدم می‌کشند در صورتی که آبادان جنگجو نیست، آبادان یک جمعیتی دارند مشغول کسب خودشان هستند. اینها می‌گویند که اینها کردند و ما کردیم کی؟ کدام وقت اینها به این شهرهای شما کاری کردند؟ اینها هم با شما جنگ دارند، شما هم با اینها جنگ دارید.

شمایی که می‌گویید آتش بس بسیار خوب، می‌گویید که چون اینها به ما حمله کردند، ما هم کردیم. اینها به شهر شما [حمله‌] کردند یا به شما؟ شما باید به تلافی، [به‌] خود اینها [حمله‌] بکنید، شما تلافی به آبادان می‌کنید؟ همان کارهایی که از اول به آبادان می‌کردید، حالا هم همان کارها را دارید می‌کنید و این آتش بس نیست.

ما همان شرایطی که از اول گفتیم، حالا هم همان شرایط را می‌گوییم، که یکی بیرون رفتن تمام این ارتشیهای عراق و این جنگنده‌های عراق از کشور ما بدون قید و شرط [است؛] هیچ قید و شرطی در کار نیست، حالا که می‌گویند ما بیرون می‌رویم. اینها می‌گویند: بیایند، ما بیرون می‌رویم که شما بیایید رد بشوید، لکن به شرط اینکه صلح باشد، تمام بشود مساله؛ یعنی، به شرط اینکه ما هر چه ضرر به شما زدیم، هر چه جنایت کردیم هیچ! این مضحک است واقعاً. یک جمعیتی می‌خواهند بیایند کمک کنند شما را، شما می‌گویید: حالا که می‌خواهید کمک بکنید، پس دست بردارید از این ادعاهایی که دارید، شما مجرم را دیگر لازم نیست بشناسید، بیایید صلح بکنیم با هم، لازم نیست که‌ این همه جریمه‌ها که وارد شده است به شما، تلافی بشود! این معنای آتش بس نیست، این معنای صلح نیست.

ما همان مطلبی که از اول گفتیم، همه دولتمردان ما همان مطلب را می‌گویند. باید بی‌قید و شرط، اینها بیرون بروند، نروند، بیرونشان می‌کنیم بی‌قید و شرط. و اگر زیادتر بمانند برای خودشان ضرر زیادتر دارد. هر چه بمانند ضررش برای آنها زیاد است و باید تمام [ضرر] هایی که به ما وارد کرده‌اند، ما حالا مقدارش را نمی‌دانیم، کارشناس باید بیاید بگردد مقدارش را معلوم کند که چقدر مقدارش است آن هم باید تحقق پیدا کند و باید مجرم هم معلوم بشود که کی است.

و ما بُعد معنوی این کار را داریم. ما اگر عراق، دست بردارد این حزب بعث از عراق و برود گم شود سراغ کارش و مردم عراق خودشان، این مردم مظلوم خودشان برای خودشان حکومت تعیین کنند، یک شاهی از آنها نمی‌خواهیم، برای اینکه آن بُعد معنوی دیگر نیست در کار؛ برای آنکه آن مجرم رفت و تمام شد، آن بُعد معنوی نیست در کار دیگر. ما بُعد معنوی قضیه را باید [حل‌] بکنیم. ما مسئول این جوان ها هستیم. ما مسئول این ارتش هستیم. ما مسئول این زن ها و مردهایی که بچه‌های شان و جوان شان را از دست داده‌اند، هستیم. مگر ما می‌توانیم که بی‌قید و شرط بگوییم که بیایید صلح بکنیم، چون ما می‌خواهیم برویم کمک شما بکنیم؟ این مسلک اسلام نیست که ما بخواهیم کمک آنها بکنیم؟ و یک رشوه هم بدهیم. بله، بعضی حکومتها این طوری هستند. نفتهایشان را می‌دهند و التماسشان هم می‌کنند. این حکومت اسلامی نیست این طور.

صلح تحمیلی یعنی تشویق جانی به جنایت‌

ما آن چیزهایی که از اول گفته‌ایم تا حالا سرش هستیم. یک قدم این طرف و آن طرف نیست در کار. نمی‌خواهیم که تحمیل کنیم. یک چیز غیر عقلی و غیر عقلایی بگوییم و نمی‌خواهیم از آن چیزی که هر عقلی می‌پذیرد عقب بنشینیم؛ آن هم به واسطه آن بُعد معنوی که دارد، به واسطه اینکه آدم جانی را نباید در جنایتش تشویق کرد. ما اگر صلح بکنیم، معنایش تشویق کردن این جانی است به جنایتش. ما صلح می‌خواهیم، خیلی هم‌ می‌خواهیم، اما صلح بی‌قید و شرط. معنایش این است که شما همین جا که هستید باشید یا خیر، بروید بیرون، لکن دیگر باقی‌اش هر چه هست، شده است دیگر؛ هر چی می‌خواهد بشود شده است؟ نخیر، این به حیثیت اسلام ضرر می‌زند این طور اغماض و حق ندارد کسی این طور اغماض کند. البته راه دادن برای رفتن به سوریه برای برطرف شدن [سوء تفاهم‌ها] با آنها یک مسئله‌ای نیست که شما به ما منت داشته باشید؛ ما به شما منت داریم اگر روی قواعد عادی باشد.

البته چون یک تکلیف الهی است. به هیچ کس هم منت نداریم. اما نباید شما از ما یک چیزی بگیرید که می‌خواهیم بیاییم کمکتان؛ شمایی که می‌گویید که ما با اسرائیل مخالف هستیم و می‌دانم که شما دروغ می‌گویید که شرط اینکه شما بیایید از اینجا رد بشوید این است که صلح بشود و هر چی که ما کردیم دیگر هیچ. این معنای صلح است؟ این معنای راه دادن است؟ شما معلق می‌کنید راه دادن را به چیزی که نشود.

دنیا باید این را بداند که ما حاضریم صلح کنیم، حاضریم پیش برویم در آنجا، لکن در عرض اینکه اینها دارند کنار می‌روند و یکی از شرایط را می‌گویند. ما خودمان می‌پذیریم در عرض این دو گروه بیایند. در همین پانزده روزی که اینها بنا دارند، فرض کنید که دروغ نمی‌گویند، می‌خواهند بروند، در عرض این، بیاید یک گروه مورد توجه همه، بین المللی، بیاید رسیدگی کند به این جرمهایی که اینها کرده‌اند، به این خسارتهایی که به شهرهای ما وارد شده، به روستاهای ما وارد شده.

البته یک خسارتهایی به ما وارد شده است که قابل جبران نیست و آن جوانهای ماست. این دیگر قابل جبران نیست. اینها آن طرف باید در آن پیشگاه خدا باید اینها رسیدگی بشود. در عرض اینکه شما می‌گویید ما کنار می‌رویم و بیایید ما دیگر راه می‌دهیم به شما، در عرض اینکه شما کنار می‌روید، یک گروه بیایند رسیدگی کنند به اینکه جنایات را چقدر بوده، چقدر ضرر زده‌اید شما به ایران. و یک گروه توافق کنید بیاید که رسیدگی کند به اینکه مجرم کی است. اینها وقتی حاصل شد، [ما صلح می‌کنیم‌] اما راه دادن شما به ما برای رفتن آنجا شما باید یک چیزی هم دستی بدهید که ما می‌خواهیم برویم با دشمنهای شما جنگ بکنیم. اگر شما راست‌ می‌گویید که با اسرائیل مخالف هستید و نمی‌خواهید با این بهانه یک کلاهی سر ما بگذارید و خیال می‌کنید که ایران توجه به این مسائل ندارد و کسانی که در راس امور هستند توجه به این مسائل ندارند، شما اگر نمی‌خواهید که یک توطئه‌ای داشته باشید و یک کار خلافی بکنید، خوب، راه بدهید ما برویم.

بهانه بودن درخواست صلح‌

راجع به مسائلی که از اول گفتیم، همان مسائل هست. حالا ما قبول می‌کنیم از شما که بیایید بروید بیرون، قبول، بسم الله، تشریف ببرند. اما نه اینکه [با] رفتن بیرون، تمام شد قضیه. این یکی از چیزهایی است که ما می‌خواستیم. دو تای دیگرش مانده است که بُعد معنوی آن در نظر ماست، بُعد سیاسی آن در نظر ماست، نه بُعد مادی آن تا اینکه بگویید که غمض عین کنید، طلبی دارید از ما نگیرید. مگر ما می‌توانیم که صرف نظر کنیم از یک چیزی که جانی را به جنایت خودش تشویق می‌کند؟ ما باید جانی را در دنیا رسوا کنیم و جرمی که کرده است از او بگیریم تا این امور لا اقل، محدود بشود؛ اگر از بین نمی‌رود؛ لا اقل، محدود بشود. این طور نشود که هر کسی افسارگسیخته بریزد شهرهای دیگران را از بین ببرد و اموال مردم را غارت کند و آتش بزند و بعد هم بگوید خوب، بسیار خوب، حالا دیگر صلح می‌کنیم! این صلح نیست. این معنایش این است که نخیر، شما باید باج به ما بدهید تا ما با شما صلح کنیم و این امروز آن روزی نیست که شما این حرفها را می‌زنید.

شما دیگر این حرفها را باید کنار بگذارید. شما دیگر قدرتی ندارید که بتوانید یک همچو مسائلی را بگویید و شما خیال کنید که دیگران به شما تقویت می‌کنند. آن دیگران هم مثل شما می‌مانند. شما که مال خودتان بود، این طور از کار درآمد؛ یک جمعیت کمی این طور خرمشهر را گرفت، آنها که از خارج اجیر شما می‌خواهند بشوند، آنها برای شما نمی‌خواهند کار بکنند، برای خودشان می‌خواهند کار بکنند. آنها با یک فوت از بین می‌روند. بنا بر این، مساله این است که ما امروز که در اینجا مبتلا هستیم به یک همچو حزبی و در آنجا مبتلا هستیم به یک همچو رژیم فاسد؛ رژیم اسرائیل، ما در هر جبهه‌ حاضریم به اینکه جنگ بکنیم. اینجا که از خودمان است و جنگ می‌کنیم، آنجا هم از خود ما است. ما حاضریم، لکن راه دادن به ما برای رفتن، باید یک چیزی ما به شما بدهیم که شما راه بدهید! باید ما مجرم را دیگر کار نداشته باشیم! باید بنشینیم صلح کنیم دیگر با هم، دست به گردن هم بیندازیم که این همه آمدی جرم کردی! برای اینکه حالا می‌خواهی به من همراهی کنی، بیا یک چیزی هم به ما بده تا همراهی کنیم! نه، این مساله غیر عقلایی است و هرگز نخواهد شد.

مساله راه دادن یک چیزی است که شما باید التماس کنید که ما بیاییم برویم سراغ آن کار را بکنیم. ما داوطلب هستیم، شما باید از ما خواهش کنید که آقا بیایید با ما کمک کنید تا ما برویم جلوی این را بگیریم، اگر راست می‌گویید که با اسرائیل مخالفید و اگر مساله این نیست و با اسرائیل مخالف نیستید و می‌خواهید ما نرویم آنجا، شرط را این طور قرار می‌دهید که حالا بدون همه قیدی مصالحه کنیم، آن وقت شما تشریف بیاورید ببرید. آن هم «تشریف بیاورید» حرفی است، تا به صورت واقعی.

من امیدوارم که ان شاء الله، همان طوری که شما در جبهه‌های جنگ پیروز شدید و پیروز هستید و امیدوارم که همیشه پیروز باشید، همین طور در معنویات هم، که مهم است- که این مادیات تابع آن معنویات است- این معنویات هر چه قوی بشود، شما قویتر خواهید شد. یک نفر آدم با ایمان می‌تواند با هزاران نفر بی‌ایمان مقابله کند، و شما در این- عرض- مدتی که جنگ کرده‌اید، دیده‌اید که مساله این طوری است که ایمان وقتی که در میدان می‌آید، همه چیز را از بین می‌برد. مقابلش هر چه هست از بین می‌برد.

ان شاء الله، خداوند ایمان همه ما را زیاد کند. و شما را در این دو قطب معنویت و مادیت تقویت کند. و اسلام را ان شاء الله، از شرّ همه قدرتمندان نجات بدهد. و این تحولی که در ایران هست ان شاء الله، باقی باشد. و تا ظهور امام زمان، این ملت بتواند این کشور را به طور شایسته تحویل ایشان بدهد، ان شاء الله.

و السلام علیکم و رحمه الله