با همه گیر شدن راه های ارتباطی نسل جدید و رخنه ی فناوری در زیر ساخت ارتباطات نوع بشر، شبکه های اجتماعی هم به سرعت جزو لاینفک زندگی ما شدند. نفوذ ارتباط الکترونیکی یا مجازی به حدی رسیده که توانسته نه تنها تبدیل به عضو ثابت هر خانواده یا ارتباط انسانی شود که در بسیار موارد تعیین کننده، قاضی، افشا کننده و حتی راهبَرِ این روابط هم باشد. روابطی که برای این نسل ناشناخته و در مواردی غیر قابل درک است و با آزمون و خطا در حال فهم آن است. و در این بین روابط انسانی شاید شکننده تر از هر زمان و عصری شده و به واسطه یک پسند و نظر و تاخیر در پاسخ دادن (یا به عبارتی لایک ، کامنت و دیر سین کردن) میتواند پایانش را نوید داد!
در این بین اما "تولید محتوا" نقشی کلیدی بازی میکند. خصوصا در شبکه ها و رسانه هایی که نقشی پررنگ در زندگی روزمره ی عوام [و حتی خواص] دارند و علیرغم پرمخاطب بودن از غیرتخصصی ترین و کم کیفیت ترین محتوا رنج میرند، رنجی که البته به مذاق مخاطبان که اینجا مصرف کنندگان محتوا هستند بسیار خوش آمده است. محتواهایی که صِرف درگیر کردن احساس مصرف کننده را در دستور کار دارند و عقلانیت، تخصص، دانش و نگاه ژرف به هر موضوعی را آشکارا به کناری رانده اند. آشپزانی که فقط غذای خوش طعم سرو میکنند فارغ از دقت به مواد اولیه تهیه غذا و تاثیرش بر روح، روان و حتی جسم مخاطب کم سوادِ پُر ولع.
کافی ست که عضو یکی از شبکه های پُرمخاطب اجتماعی بر بستر اینترنت باشید. با یک اسکرول ساده با حجم وسیعی از محتواهای تکراری، کم کیفیت، سطحی، زرد، سرگرم کننده، احساسی، نمایشی، ساختگی و بدون پشتوانه علمی روبرو شوید. فرق چندانی نمیکند که از تلگرام شروع کنید یا ردایت، واتساپ یا اینستاگرام ، توییتر یافیس بوک، همه با توجه به مخاطبانشان کم و بیش درگیر این سرطان بدخیم هستند و تنها تفاوتش در دُز و غلظت آن است. اگر مخاطبان یک شبکه مثلا قشر فرهیخته باشند، این محتواها به شکل اصولی تری [البته با همان نیت و کیفیت] تهیه و منتشر میشوند. زحمت در شبکه هایی که مخاطب عوام دارند کمتر و البته پُر درآمدتر و پُرمخاطب تر است.
تبلیغات غذاهای حجیم و بمب و گُنده و عجیب و غریب، کیف و کفش و مدو لباس و چگونه ست کردن آن رنگ با این لباس و این کفش با آن کلاه، ترید و بورس بازی و ترفندهای یک شبه پولدار شدن، راونشناسی زرد و بدون بنیه علمی با آثار مخرب، مسخره کردن گویش ها و اقوام و افراد و اشتباهاتی که سر از تصویر و صدا درآورده اند، ترند کردن بی دلیل یک موسیقی [بی دلیل برای مخاطب و پُردلیل برای تولید کنندگان محتوا]، توصیه های پزشکی مدرن و سنتی و عطاری که معلوم نیست کدام اساس علمی آنها را تایید کرده، توسل به هر روشی برای فروش اینترنتی و متقاعد کردن مخاطب خریدار، اندام نمایی به نام ورزش و فعالیت های ورزشی و باشگاه و آموزش، پروپاگاندای خبری جهت پررنگ یا کم رنگ کردن موضوع، فرد یا تصمیمی، تبدیل هر جمله و اکت بی ربطی از سینما و ادبیات و افراد مختلف به جملات تاثیر گذار [و اصطلاحا سُس ماستی]، عقده گشایی های جنسی_روانی در هر قالبی، درآوردن اشک یا خنده ی مخاطب به هر قیمتی برای بیشتر دیده شدن، نمایش اگزجره از تمایلات و تفکرات سیاسی، مذهبی و فلسفی برای کسب پیرو و عضو و هزاران مثال دیگر ...
این آفتی ست که روی تمام ابعاد زندگی امروز ما چنبره زده و حتی اگر خودمان را مستقیم درگیر نکرده باشد به واسطه ی درگیر کردن اطرافیان و عزیزانمان که با ما مرتبط اند، ماراهم نیش زده است. محتوایی که قضاوت ها، ارتباطات، سبک زندگی، نوع نگاه به پدیده ها و اتفاقات اطراف و حتی احساساتمان به پیش آمدهای زندگی و محیط را به شدت تحت تاثیر خود قرار داده و چنان ما را در خلسگی بلعیده که جز بر طریقت مجازی، طریقت دیگری را نمیبینیم. محتواهایی که پشت اغلب آنها نه یک متفکر سمج یا پزشک حاذق یا گروه تولید متخصص قوی که یک یا چند بلاگر است با هدف بیشتر دیده شدن، پسند مخاطب بودن، افزایش بازدید داشتن و شاید کسب درآمد تبلیغ. بلاگری که نه نگران عواقب محتوایی ست که نشر میکند و نه پیگیری قضایی مچش را میگیرد. فضایی که بلاگر را تبدیل به سلبریتی یا شخصیت تاثیر گذار میکند و اورا تا حد متخصصان بالا می آورد. فضایی که البته خاص ایران نیست و در تمام جهان کمابیش رخنه کرده. بله، در حلقه ی اول نسخه ی زاویه ی دید ما توسط همین افراد پیچیده میشود و در حلقه های بعد پروپاگانداها و جریان سازها و در حلقه های بعد مالکان و تصمیم سازان این فضای درهم و برهم.
گرچه نمیتوان نقش و حضور افراد، حسابها، رسانه ها و فعالان صحیح و کیفی را ندید گرفت اما سطح محتواسازی فِیک آنقدر بالارفته که بر محتوای درست و تخصصی غالب گشته و حتی در مواردی هم تشخیص سره از ناسره و محتوای فیک از اوریجینال سخت شده است. از سویی دیگر همین اندک توان در تولید و نشر محتوای صحیح باید تقویت، هویت بخشی و ارزش گذاری شود.
شناخت نوع و ارزش محتوا باید در دستور کار تمام واحدهای فرهنگی قرار بگیرد همانطور که برای تشخیص اخبار واقعی از اخبار جهت دار و غیرواقعی توان گزارده میشود. منابعی که چون به نظم حاکم بر مجازی و تولید محتوای بی بنیه تن نداده اند، گُم، مهجور ویا منزوی میشوند. نیل به این هدف در جامعه ای که هنوز گمان میکند اگر پیامی را برای هفت نفر ارسال کند گوشی موبایلش شارژ میشود البته کار راحتی نیست. بیشترین تلفات این راه هم وقت و عمر و ذهن مخاطب است. تبدیل ناهنجار به هنجار و تسهیل تلف کردن عمر و وقت، ارزشمندی جهل و سرگرمی و وقت گذرانی بر مجاهدت و تلاش و دانش اندوزی، کسب هویت جعلی، غرق شدن در دنیای غیرواقعی و فاصله پیداکردن با واقعیت، کاهش قدرت درک و تحلیل با تکیه بر اطلاعات نادرست واصله، اهمیت یافتن امورات زندگی شخصی افراد بر دستاوردها و آثارشان از مهمترین پیشامدهای این فضاست.
شاید نگاه اول برای رهایی از این محتوای تقلبی به فیلترینگ دوخته شود. بدترین و البته غیرکاربردی ترین راه فیلتر کردن است. در دنیایی که تهیه ی فیلترشکن رایگان و پولی کار چندان سختی نیست، فیلترینگ فقط به رشد بی اعتمادی مخاطب و حساب بانکی فیلترشکن فروشان و نارضایتی جمعی می انجامد. ریشه ی هبوط مخاطبان به چاه بی دانشی در فضای مجازی، فقدان آموزش صحیح است. مخاطب هوشمندی که سواد رسانه دارد و آموزشهای پایه و اولیه علمی، بهداشتی، روانی، اقتصادی، مذهبی و... را در گذشته آموخته و میداند برای پذیرش هرچیزی باید ریشه اش را کجا دنبال کند و متوجه است که وقتش را روی چه مواردی متمرکز کند تا اعتیاد مجازی عمرش را قورت ندهد، براحتی میتواند زندگیش را از این گزند حفظ کند. پیگیری و نظارت بر کار کاربران مجازی که خطرآفرین، کلاه بردار، مروج ناهنجاری سواستفاده، قانون شکنی و امثالهم هستند هم می تواند این موقعیت را بهبود بخشد[ البته نه چیزی که امروز توسط پلیس فتا شاهدش هستیم].
امروز در شرایطی هستیم که یک دختر ۱۶ ساله از منزلش و فقط با یک موبایل میتواند خیلی بیشتر از یک نماینده مجلس طرفدار داشته باشد، یک جوان ۲۴ ساله با همان امکانات و کمی بیشتر بیش از وزیر در اجرا یا عدم اجرای قانون دخالت کند، یک صفحه یا حساب کاربری قوی تر و سریعتر از یک قاضی، متهمی را مجازات کند، آن هم در زمانی که نمایندگان و وزرا و مسولان در شبکه هایی عضوند که خود فیلتر کرده اند!
ساده انگارانه است اگر نخواهیم این نقش های پررنگ را جدی بگیریم و ساده انگارانه تر است اگر برای کنترل فضا فقط فیلتر کردن به ذهنمان برسد. فیلترینگی که بطرز مضحکی هیچ کس هم مسؤلیت آن را گردن نمی گیرد. فراموش نکنیم محتوای مزورانه، جهت دار، شبهه انگیز و فاقد هرگونه وجاهت همیشه در طول تاریخ بوده است. تنها چیزی که توان مقابله با آن را داشته فهم، درک، دانش و آموزش مردم زمانه است. روشنگری ذهن مخاطب و کاهش مشتری دکان دروغ و شایعه قوی ترین نسخه ی خداحافظی با محتوای بی محتواست.