شهدای گمنام مظهر «لا اسمه له و لا رسمه» هستند؛ مظهر بی مکانی خداوند در عین حضور همه جایی اش. خداوند همه جا حضور دارد. اما وجود او فراتر از همه جا و هر جا است. او از حال و محل، تعالی و تنزیه دارد.
شهدای گمنام مظهر اسم غیب الغیوب خداوند و نیز صرف الوجود یا صرافت وجودند. مظهر اسمی از خدا که اسم پذیر نیست.
شهدای گمنام بی پلاک اند اما پلاک و ملاک خداوند شده اند. یعنی اگر می خواهی خدا را بیابی، حتی مقام غیب الغیوب او را درک کنی، بهترین آدرس و رسم را همین شهدا به تو می دهند.
برای درک خداوند چاره ای از تشبیه نداریم. اما این تشبیه نباید خدا را به مجالی(جلوه گاه) و تجالی(هویداشدن) فروبکاهد. خداوند از همه چیز تعالی دارد.
شهدای گمنام هم مظهر تجلی خدا و نَفَس رحمانی اند و هم مظهر غیبِ غیب ها بودن او یا مقام غیب الغیوب که امام راحل هم درباره آن عمیقاً سخنها گفته است.
شهدای گمنام همچنین مظهر تواضع و نفسشکنیِ همه شهدایند؛ مظهر پرهیز آنها از نشان و نمایش و مورد اشارت و التفات قرارگرفتن در دنیای انسانی. آنها مظهر لا مکانی و لازمانی اند. گویی در همه زمانها و مکان ها شهید شده اند؛ گویی در کربلا یا غزوه احد و یا جنگهای ایران و روس به شهادت رسیده باشند. گویی در نبرد با استعمار انگلستان، تکفیری ها و استکبار آمریکا همین امروز هم در حال شهید شدن هستند.
اگر شهادت، عزت ابدی است؛ شهادت در گمنامی، شهادت ابدی است؛ هر لحظه شهیدشدن است. اینجا شهید گمنام مظهر مربوب بودن جهان نسبت به خدای رب است؛ خدایی که هر لحظه حاضر و ناظر و قادر بر جهان است؛ در جهان و بر جهان است.
شهدای گمنام، آدرس ندارند. اما آدرس همه خوبی ها به آنها می رسد. بنابراین، بهترین و سر به راه ترین و سرراست ترین آدرس متعلق به این شهداست.
مشخص نیست از کدام ستاره بر زمین افتاده اند و به کدام ستاره فرا می روند. باری، از همه ستارگان بر زمین افتاده اند و زمین را پر ستاره کرده اند؛ زمین را ستاره ای درخشان کرده اند و هر ستاره در آسمان نیز منزلگاه آنان است. در نهایت، آدرس آنها همه آسمان و زمین است؛ هستی، آدرس و سکونت گاه آنهاست. آنها هیچ جای ثابتی ندارند، اما اوج قرار و آرامش اند. سکونت آنها در سکوت است نه در سکون. سکوت آنها چون خورشید درخشان و چون دریا رخشان و چون رودخانه خروشان است. همچون مقام غیب الغیوب خداوند که سکوت به منزله سخن نگفتن نیست بلکه به معنای اوج معنا و مبهوت بودن است نه نامفهوم و مبهم بودن.
شهدای گمنام مظهر رؤیت بودن خداوند هستند. بدون اصل رؤیت، نمی توان چیزی را دید. شما که این متن را می خوانید، رائی یا مشاهده گرید و این متن، مرئی است. آنچه سبب می شود که ما ببینیم، رؤیت یا خداوند است.
شهدای بی نام و گمنام، حتی بیش از شهدای نامدار، مظهر رؤیت بودن خداوند و عامل دیدن ارزشهای جهانی و انسانی و الهی اند؛ عامل دیدن طبیعت و هستی در تمامیت آنند.
ملاصدرا میگوید خداوند وجود هم نیست یعنی وجود مطلق هم نیست. یعنی مطلقِ بدون اطلاق است و قید اطلاق او را محدود می کند؛ او که بی نهایت و بی بینهایت -تعبیر من- یا فراتر از بی نهایت است. این معنا متفاوت از آن است که بگوییم خدا وجود ندارد. بنابراین مقصود ملاصدرا آن است که خداوند فراتر از مطلق است نه این که وجود ندارد.
شهدای گمنام نه مظهر مطلق اما مطلق مظهرِ این تلقیِ ملاصدرا از خدا هستند. شعاعی از این خورشید و بهتر بگویم موجی از این دریا هستند.
آنها چون گم شدن، پیدا شدند، هویدا و متجلیِ پر جلال تر شدند. اصل نام و نامها آن ها بودند؛ مظهر اسما الهی بودند. شهادت به حقیقت اسم دادند. خود اسم از ریشه وسَمَ است که به معنای داغ کردن و نشان کردن هم هست. آنها از نامدارترین مظاهر علم الهی و قهرمانانی هستند که با نام و شهرت قهر کرده اند، مگر نامی که در نیام هستی و در شهر حقیقت است. آنان بر جوانمردی و والامنشی نشان و مُهر زدند.
پی نوشت:
تفسیر قرآن ملاصدرا که از جمله آثار آخر عمر اوست، بس عرفانی تر شده و حتی منکر برخی از معتقدات خود در اسفار می شود.