پوشش؛ قطعه ای از پازل بزرگ منطق حجاب

وحیده علی‏ میرزائی دانشجوی دکتری مطالعات زنان، گروه فرهنگی الف،   4020518022 ۷۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۵۴ تکراری یا غیرقابل انتشار
پوشش؛ قطعه ای از پازل بزرگ منطق حجاب

انسان موجودی چندبعدی است و به‏ لحاظ هویتی دارای لایه‌های مختلف فکری و روانی و معنوی است. دین اسلام که برنامۀ جامع تربیت و رشد انسان است قطعا به این لایه‌های چندگانه نظر دارد. از این منظر اهمیت تربیت عواطف و تمایلات و احساسات بشر (تربیت گرایش‏ها) از تربیت عقلی و فکری او (تربیت بینشی) کم‏تر نیست. به عبارت دیگر دین به ‏دنبال این نیست که انسان‌ها فقط چیزهایی را بفهمند و بدانند؛ بلکه می‌خواهد انسان‌ها برخی چیزها را به‎طور عمیق بخواهند. در این میان عمل نیز با ایجاد اتصال میان فکر و قلب، هم گرایش‎ها و بینش‌ها را به منصۀ ظهور خارجی می‌رساند و هم آن دو را در وجود انسان تثبیت و تعمیق می‌کند.

ارزش دانسته‌ها و بینش‌ها در هماهنگی با واقعیت و حقیقت است و ارزش تمایلات و خواسته در هماهنگی با فطرت و غایات واقعی زندگی بشر. درواقع دین می‌خواهد در یک فرایند تربیتی تمامی ساحات وجود انسان را با حقیقت و فطرت همراه کند و موانعی که موجب غفلت و جهل یا ضعف او در این مسیر است را با انتخاب خودِ او مرتفع کند.

مدیریت و تربیت بینش‌ها و گرایش‌ها و رفتارها کاملا درهم‏ تنیده و به‏ هم ‏پیوسته است و همان‏طور که تغییر اندیشه‌ها به تغییر رفتار و تمایل منتهی می‌شود، تغییر تمایل وگرایش هم می‌تواند به تغییر اندیشه‌ها و بینش‌ها ختم شود. چه بسیارند اندیشه‌های معوجی که برای توجیه یک تمایل نابجا تولید شده‌اند.

به‌طور کلی هر اندیشه یا گرایش یا رفتاری که در انسان متولد و تثبیت می‌شود زمینه شکل‌گیری طیفی از اندیشه‌ها و رفتارها و تمایل‎های هم‌سنخ خود را نیز ایجاد می‌کند؛ «اِن لَم تکن حلیما فتحلّم». عدم توجه به پیوستگی عمیق این سه ساحت، بسیاری از کارهای فرهنگی ما را تک‌بعدی و کم‌ثمر می‌کند.

ما در عصر دست‏کاری تمایلات و بازتولید ذائقه‌ها زندگی می‌کنیم. دوران ما دوران استعمار احساس و تمایل است، زمانۀ فتح قلب‌هاست، عصر تئوریزه کردن رهایی است. گویی تنها قاعدۀ زندگی بشر پست‌مدرن این است که قاعده‌ای وجود ندارد. همه‏ چیز سیال، برساخت بشر و سلیقه‌ای است، همه ‏چیزِ همه ‏چیز! هم اندیشه‌ها هم تمایلات هم رفتارها.

واقعیت مهلک نیز همین‌جاست که این رهایی افراطی (لیبرالیسم) در حوزۀ اندیشه و تمایل ورفتار به جایی رسیده که انسان امروز هویت جنسیتی و حتی جنسی خود را هم در گردباد یک سیالیت موهوم گم کرده و می‌پندارد می‌تواند به‌راحتی سلیقه‌های موقت و آرزوهای مجازی خود را بر قواعد طبیعت، غریزه و فطرت که او آن‌ها را موهوم می‌پندارد غلبه دهد و شاد و رها در عالم ماده بچرد! این فاجعۀ هویتی و جنسیتی و جنسی شاید بیش از آن که محصول نسبیت در اندیشه باشد محصول رهایی احساس و تمایل است.

اسلام در تنظیم و مدیریت تمایلات و احساسات طبیعی و غریزی و فطری انسان یک منطق روشن و متناسب با آن و یک نظام رفتاری منسجم دارد. کارکرد بسیاری از احکام دین را به‏ طور دقیق می‌توان از همین منظر یعنی مدیریت تمایل در انسان تحلیل کرد.

برای تنظیم تمایل باید مرز گذاشت و حجاب به‌معنای عام آن همان مرزبندی است. شاید بتوان مدعی شد دلالت حجاب به‌مثابه یک منطق کلی، نه صرفا یک پوشش، مدیریت تمایل و احساس در زن و مرد نسبت به هم و حتی به لحاظ فردی است. روشن است که در یک مدیریت صحیح، هیچ تمایل طبیعی یا غریزی یا فطری نباید نادیده گرفته شده یا حتی ناقص به جوابش برسد؛ اما هنر این است که تمایلات و گرایشات به‌گونه‌ای تنظیم شوند که نتیجه‌اش حداکثر رشد شخصیتی و جنسیتی و معنوی بشر باشد چه در زیست جمعی، چه خانوادگی و چه فردی. از این منظر حجاب، یک کلان ‏پروژه است! یک رویکرد است. اتخاذ یک وضعیت است؛ نه به‏ طور صرف یک فعل یا یک پوشش خاص.

موضوع پوشش و پوشیدگی مردان و زنان تنها یکی از قطعات پازل بزرگ منطق حجاب به‌مثابه یک رویکرد و وضعیت است. یعنی دین هم آنجا که مرزهای پوشیدگی را برای زن و مرد تعیین می‌کند از حجاب می‌گوید و هم آنجا که به زن توصیه به خودآرایی و خودنمایی و عرضۀ جنسی در محیط زناشویی خانواده می‌کند، هم آنجا که نسبت به نازک‌گویی و پرهیز از تبرّج در رفتار و پنهان کردن صدای خلخال می‌گوید از حجاب سخن می‌گوید، هم آنجا که به مرد و زن دستور غضّ بصر می‌دهد، هم آنجا که به دختران توصیه می‌کند خالی از زیور نمانند از حجاب می‌گوید، هم آنجا که از لزوم جدا کردن بستر فرزندان و نیز دور بودن ایشان از بستر جنسی والدین می‌گوید، هم وقتی سخن از محبت ویژۀ مردان به زنان و دختران و مراقبت عاطفی از ایشان می‌گوید یا غیرت مرد را می‌ستاید از منطق حجاب سخن گفته است، هم آنجا که به حجاب زن در نماز دستور می‌دهد. همۀ این‌ها مدیریت تمایل و احساس است که سعی شده در یک نظام رفتاری ارائه شود. حجاب با تعریف ما علاوه‌بر مثال‌هایی که گذشت و بیش‏تر به حوزۀ رفتار مربوط بود یک وجه درونی و قلبی هم پیدا می‌کند، در اینجاست که به مفاهیمی مانند حیا و عفّت که آن‌ها هم باز به‏نوعی مدیریت کشش و کنش نفسانی بر می‌گردند نزدیک می‌شود. به‎نظر می‌رسد در روایات، عفت عموما ابزار مدیریت ورودی‌های قلب و نفس است و حیا ابزار مدیریت خروجی‌های قلب و نفس. وقتی مراقبت می‌کنیم که زشتی‌ها یا نبایدها وارد حیطه نفس نشوند، عفّت به خرج داده‌ایم و وقتی از بروز یک کشش و تمایل نادرست در رفتار یا پوشش و امثال آن مراقبت می‌کنیم حیا به خرج داده‌ایم. این دوصفت اخلاقی منحصر در عفت و حیای جنسی نیست و در کلیّتش بین زن و مرد مشترک است، اگرچه در مصادیق جنسیِ حیاورزی و عفت‌مندی ممکن است تفاوت‌هایی بین زن و مرد وجود داشته باشند.

اساساً در منطق حجاب به‌مثابه یک وضعیت کلی، زن و مرد وظایف کلی مشترک اما متفاوتی دارند و این تفاوت به تمایزات جنسیتی و جنسی آن‌ها بازمی‌گردد. مثلا در موضوع پوشش، نقش و مسئولیت زن پررنگ‌تر است؛ زیرا به ‏لحاظ جنسیتی نشو و نمای زن در زینت و محبت است و به همین دلیل در مدیریت تمایل و غریزه و احساس به ‏طور معمول از این ناحیه ضربه ‏پذیرتر است؛ به همین خاطر پوشش، برای او فراگیرتر و زودتر مطرح می‌شود تا مدیریت تمایل و احساس در او بهتر و کامل‌تر شکل بگیرد و تمایلات ارزشمند زنانه و جنسیتی او در مسیری سالم به بلوغ برسد و هرز نشود.هم‏چنین ابزار حیای جنسی نیز در او قوی‌تر است تا به این مهم کمک کند.

خلاصه آن که؛ منطق کلان حجاب به‌مثابه یک رویکرد یا یک وضعیت مطلوب، فراتر از پوشش است و مجموعه‌ای از دستورهای رفتاری و نیز قلبی را در بر می‌گیرد تا در نهایت یک نظم ویژه را در تمایلات و احساسات زن و مرد در زیست فردی و خانوادگی و اجتماعی رقم بزند. محصول این تمایل‎های سامان‌یافته، بلوغ روانی و جنسیتی، طهارت نفس و هماهنگی طبیعت و غریزه با فطرت خواهد بود.