به نقل از شیخ مفید «وَ سَأُلَتْهُ النِّسْوَةُ لِیسْتَرْجِعَ مَا أخِذَ مِنْهُنَّ لِیتَسَتَّرْنَ بِه؛ پس از روز عاشورا و اسارت زنان خاندان پیامبر، آنان از عمر سعد خواستند تا آنچه از ایشان گرفته شده، بازگردانده شود تا خود را با آن بپوشانند. اما چون آن خواسته اثری نداشت و دستور عمرسعد کارساز نشد و کسی چادرها را بازنگرداند، این بار تقاضای خود را به گونه ای دیگر و به فردی دیگر ابراز کردند. عمر بن سعد اسرای اهل حرم را به کوفه برد هنگامی که نزدیک کوفه رسیدند، اهل کوفه برای تماشای اسرا اجتماع کردند. یکی از زنان کوفی که بر بامی ایستاده و بر آنان مشرف بود، پرسید: «مِنْ أْی الأَسَاَری أنْتُن؟؛ شماها از کدامین اسرا هستید؟ »جواب دادند: «َنحْنُ أسَاَری مُحَمَّدٍ؛ ما اسرای آل محمد هستیم». زن از بام پایین آمد و هر چه چادر، مقنعه، روسری و پارچه ای که داشت جمع کرد و به آنان داد و آنان خود را پوشانیدند». دقیقاً؛ پرواضح است که حجاب نشانه کرامت و ارجمندی زن مسلمان است و زنان عاشورایی و زینب گونه که پیامبران حریت و آزادگی و آیات عصمت و عفت بوده و هستند، حفظ کرامت و شخصیت خود را بر همه چیز مقدم می دارند.
مصادق دیگری که میتوان به آن اشاره کرد «پنهان داشتن خود از نامحرمان» است. پس از چند روزی که اسراء در کوفه ماندند، آنان را به سوی شام روانه کردند. در هنگام حمل و نقل اسرا از مکانی به مکان دیگر، آنان را همانند اسرای کفار و گاه بدون پاسداشت حرمت آنان از نظر امکان حفظ کامل حجاب، انتقال می دادند و این کار، اعتراض اهل بیت علیهم السلام و حضرت سجاد علیه السلام را برمیانگیخته و آنان برای حفظ حجاب از هیچ کوششی فرو گذار نمی کردند و حتی اگر لازم بود، به خواهش و تمنّا نیز متوسل می شده اند؛ در حالی که امام حسین علیه السلام یا اهل حرم، هرگز برای امور مادی به دشمن متوسل نشده اند یا التماس نکرده اند و حتی یک مورد هم پیدا نمی شود که مثلاً امام حسین علیه السلام از دشمن طلب آب کرده باشد و باز هیچ موردی نمی یابید که اهل حرم پس از اسارت از دشمن تقاضای نان، آب و سایر امور مادی را داشته باشند، ولی دقت در حوادث شام، اصرار بانوان بر حفظ پوشش و حجاب و دور نگه داشتن خود را از انظار تماشاچیان روشن می کند.
سید بن طاووس رحمه الله علیه نقل می کند: «وقتی اسراء به دمشق نزدیک شدند، ام کلثوم به شمر نزدیک شد و گفت: از تو درخواستی دارم. شمر گفت: درخواستت چیست؟ گفت: هنگامی که خواستی ما را به شهر وارد کنی، از دروازه ای که تماشاچیان آن کمتر باشند وارد کن و به مأموران پیشنهاد کن سرها را از بین کجاوه ها بیرون ببرند و از ما دور کنند، زیرا ما از بس در چنین حالتی و چنین وضعی مورد دید واقع شدیم خوار و ذلیل شدیم. ولی شمر از بس ظالم و یاغی بود، دستور داد سرها را بر نیزه ها در بین کجاوه ها قرار دهند و آنان را با آن حال از بین تماشاچیان عبور داد.
مصداق دیگری که میتوان به آن اشاره داشت «اعتراض به سلب پوشش از اهل حرم» است. وقتی اسرای اهل بیت علیهم السلام را وارد شام کردند و آنان را به مجلس یزید بردند و او با تکبّر به بیان افتخارات و پیروزیهای خود پرداخت، برخی از اهل بیت علیهم السلام سخنانی گفتند. آنگاه حضرت زینب علیه السلام به پا خاست و با بیان آیاتی از قرآن، استهزاگری یزید را ناشی از تکذیب آیات الهی و مهلت دادن خداوند به او را برای افزون شدن گناهان او و سرانجام گرفتار شدنش به عذاب الهی دانست. سپس فرمودند: « آیا این عدل است، ای فرزندان آزاد شده که تو زنان و کنیزکان خود را در پشت پرده و حجاب نگاه داری و دختران رسو ل الله صلی الله علیه واله در حالت اسیری، در حالی که پوشش های آنان هتک برداشته شده و چهره های آنان آشکار ساخته شده، آنان را دشمنان از شهری به شهر دیگر برانند؟».
با این توصیفات حضرت زینب علیه السلام و فرزندان پیامبر صلی الله علیه واله چه با سخنان و چه با منش رفتاری شان ارزشهای والای انسانی و اخلاقی و کرامت انسانی زن را در سایه عفاف و حجاب یادآور شدند.
نکته مهمی که حضرت زینب علیه السلام از آن سخت آزرده شده، این است که زنان یزید پوشیده اند و او و زنان دیگر پوشش کامل ندارند و به همین جهت نمی گوید: زنان تو در کاخ و اسیران در کوخند یا زنان تو سیر و اسیران گرسنه اند؛ بلکه تنها و تنها بر حجاب اصرار میکند. علاوه بر این باید توجه داشت که پوشش آنان به طور کامل برداشته نشده؛ اما با این وجود این چنین نسبت به آن حساسیت به خرج می دادند و جزع و فزع می کردند.
عصر عاشورا وقتی دشمن به خیمه ها حمله کرد و آن ها را به آتش کشید، حضرت زینب علیه السلام محضر امام سجاد آمدند و کسب تکلیف کردند. امام به عمه اش زینب علیه السلام فرمودند، بگو بچه ها به میان بیابانها فرار کنند و پراکنده شوند، در ضمن فرار قضیه ای برای دختر امام حسین علیه السلام به نام فاطمه صغرا علیه السلام اتفاق میافتد. عربی از سپاهیان یزید او را دنبال می کند. آن عرب با ته نیزه به پشت دخترک میزند و هنگامی که بر زمین می افتد، او آن چنان گوشواره های دخترک را از گوشش بیرون میکشد که گوشهایش پاره می شوند. آنگاه که به هوش می آید، سر خود را در دامن عمه اش زینب علیه السلام می بیند، در این حال اولین درخواستی که دارد این است: عمه جان آیا پارچه ای پیدا می شود تا با آن سرم را از چشم نامحرمان بپوشانم؟
این دختر دلسوخته به عمه اش نگفت، سه روز است که آب نخورده و تشنه است، نگفت که گوشهایش درد می کند، نگفت که او را شلّاق و تازیانه زده اند. نگفت پدرم کجاست. نگفت برادرم کجاست. نگفت عمویم کجاست. فقط وقتی متوجّه شد که چادر به سر ندارد با گریه التماس کرد: عمّه جان! چادر ندارم! آیا چادری نداری که خود را با آن بپوشانم؟ حضرت زینب با چشمهای پر از اشک فرمود: دخترم؛ چیزی برای ما باقی نگذاشته اند.
آری هم امام حسین علیه السلام نسبت به حفظ حریم اهل بیت و حفظ آنان از معرض نامحرمان از هیچ تلاش و حرکتی فروگذاری نکرد و هم خود آن بزرگواران در کربلا و در طول اسارت، هیچ گاه و هیچ لحظه از حفظ حجاب و عفاف خود غفلت ننمودند. هر یک از این صحنه ها می تواند برای جامعه امروز ما درس آموز باشد. بنابراین از واقعه کربلا، تنها درس گریه و عزاداری نگیرید. درس عفت بگیرید. درس حجاب بگیرید. معرفت خود را نسبت به کربلا و عاشورا بیشتر کنید. امام من و شما هنوز هم تشنه لبیک است.