این روزها موضوع بازگشت برخی هنرمندان و مجریان به تلویزیون به اختلاف تازه ای دامن زده است. عده ای می گویند چه دلیلی دارد صدا و سیما برای کسانی که با اعتراضات سیاسی سال گذشته همراهی کرده اند یا اینکه با قانون شکنی خود مروج بی اعتنایی به قانون حجاب بوده اند فرش قرمز پهن کند.
برای بررسی این تصمیم که البته کم و کیف آن هنوز معلوم نیست، باید دو موضوع را از هم جدا کرد اول خود این تصمیم و دیگری تصمیم گیرندگان.
جدا از انگیزه های تصمیم گیرندگان، باید گفت هر چند این تصمیم با تاخیر و بعد از متحمل شدن هزینه ها صورت می گیرد، نفس آن واجد عقلانیت و تدبیری است که متاسفانه از روزهای نخست آغاز التهابات سال گذشته در مواجهه با جامعه هنرمندان تا حد زیادی غایب بود. جدا از این حقیقت که اثرپذیری سیاسی از حوادث سال گذشته همه هنرمندان را شامل نمی شد تمام هنرمندان شناخته شده و مشهور نیز به یک میزان و شکل به آن واکنش نشان ندادند. اتفاقی که برای مرحوم مهسا امینی رخ داد به طور طبیعی بخش زیادی از مردم را متاثر کرد و طبیعتا جامعه هنری نیز با توجه به زیست روحی خاص خود نمی توانست به آن بی اعتنا باشد اما این واکنش فقط محدود به هنرمندان نبود و چنانکه گفته شد باید در بررسی و داوری رفتار سیاسی هنرمندان عوامل مختلف متعددی لحاظ می شد که متاسفانه چنین مواجهه متعاملانه ای از همان ابتدا غایب بود. راهبردی که به غلط از همان ابتدا خواسته یا ناخواسته در پیش گرفته شد عجولانه و بی توجه به برخی ضرورت های موجود در عرصه فرهنگی و هنری بود و بیشتر در مسیر ایجاد شکاف اجتماعی و سیاسی عمل کرد. حتی اگر همه هنرمندان معترض را دارای انگیزهای غلیظ سیاسی در بر خورد با نظام مستقر فرض کنیم ( فرضی که اندک شناخت از جامعه هنری کشور آن را به راحتی رد می کند) باز هم در این زمینه باید گفت که در موقع و مقام حکمرانی، تدبیر ایجاب می کند پیامدهای برخورد حذفی را در این عرصه در نظر بگیریم و آن را محاسبه کنیم.
طرد کردن و تاراندن، آن هم در مورد کسانی که علی الادعا زمینه لازم را دارند آسان ترین کار است. حکمرانی امروز، برخورد سخت با معترض سیاسی به خصوص از جامعه فرهنگی و هنری را خوش نمی دارد و این امر تصویر ناخوشایندی از یک نظام سیاسی که از ریشه های قوی و شدیدا فرهنگی، آن هم در دل عموم برخوردار است، ترسیم می کند. هنرمندان، حتی هنرمندان سیاسی معترض تا جایی که دلیلی بر نادیده گرفتن خطوط قرمز امنیتی آشکار از سوی آنان وجود ندارد، مانند ارتباط سازمان یافته سیاسی با براندازان یا بدتر، جاسوسی و مانند آن؛ باید با سعه صدر مورد داوری قرار بگیرند. هر چند آنان نیز باید با نگاه به منافع ملی حد نگهدارند . با این حال هزینه های تصمیم عجولانه در برخورد حذفی نیز آشکارتر از آن است که مورد تاکید باشد. ریزش شدید مخاطب و دست های خالی در تولید محتوای جذاب فرهنگی و هنری به نظر می رسد دلیل اصلی تصمیم به تغییر راهبرد صدا و سیما باشد. آنچه گفته شد هیچ تناقضی با نقد جامعه هنری و به خصوص هنرمندان مشهور کشور ندارد. آسیب ها و آفاتی که در فرهنگ و رفتار « سلبریتی ها» در همه جای دنیا وجود دارد در کشور ما نیز قابل مشاهده است و باید با نقد و آگاهی بخشی به تدریج بر آنها غلبه یا این آثار منفی را ضعیف کرد.
۲_هر قدر که اصل تغییر راهبرد صدا و سیما در برخورد با هنرمندان و مجریان کاملا قابل دفاع است تصمیم گیرندگان آن به شدت قابل نقد و سرزنش اند. برخی مدیران کنونی این سازمان با ادعای تحول ارزشی و فرهنگی و شعارهای بعضا سطحی که حاصل بی تجربگی اجرایی در این عرصه بود سکان هدایت آن را بر عهده گرفتند و چنانکه قابل پیش بینی بود خیلی زود دست های خالی شان رو شد. آثار راهبرد غلط اتخاذ شده که مبتنی بر طرد جامعه هنری بود و فقدان برنامه و ایده های لازم و جذاب به سرعت خود را در ریزش مخاطب نشان داد. آن هم در شرایطی که تلویزیون در رقابت با وسایل ارتباط جمعی نوظهوری که به مدد پیشرفت های فناورانه ارتباطی حاصل شده اند به تلاش دو چندان برای حفظ مخاطبان خود نیاز دارد.
استفاده از نشانه های ظاهری برای نمایش «ارزش» ها در تلویزیون و تبدیل یک رسانه فراگیر بزرگ به تریبون یک سلیقه خاص دینی و فرهنگی بزرگترین خطای تصمیم گیران تلویزیون است. صدا و سیما را نباید مانند یک هیأت مذهبی تصور کرد که رفت و آمد در آن فقط منحصر به افراد خاصی با ذهنیت ها و پوشش ها و گفتار خاصی است. هر چند خروجی محتوای تولید شده در آن باید در راستای ارزش های کلان فرهنگی کشور باشد اما مجراهای این خروجی به هیچ وجه محدود به شکل و شمایل خاصی نیست. تنگ نظری و ظاهرگرایی در زمینه های فرهنگی و هنری قاتل پیام های ارزشمند است.
برخی مدیران فعلی سازمان صدا و سیما هر چند تغییراتی را در دستورکار خود قرار داده اند اما حتی با به بار نشستن این تغییرات نیز ( نکته ای که نگارنده به آن خوشبین نیست) به هیچ وجه به دلیل اشتباهات بنیادین و پرهزینه، و بعضا غیرقابل جبران قبلی، شایسته تحسین و تشویق نیستند! .