گروه تعاملی- ابوالفضل فیضی خواه
حتما شنیده اید که می گویند ما موسیقی مبتذل نداریم چون آنچه موسیقی را مبتذل می کند کلام است. سازها و هر چه که با آن نواخته می شود بیان یا محرک احساسات مختلف انسانی است که هیچکدام بر دیگری برتری ندارد. جدا از بحث و جدل ها درباره اینکه معنای ابتذال چیست و آیا خود صداها و جمله های موسیقایی بدون کلام هم می توانند مبتذل باشند یا نه، یک شاخص دیگر هم بنابر همان فهم اجمالی عرفی و البته مشترک همه ما از ابتذال، شایسته یادآوری است و آن هم رفتار و شخصیت هنرمند است.
بله، برخی هنرمندان در ایران و جهان مواد ( سوال مهم: چه موادی؟) مصرف می کرده اند و می کنند . اگر مناقشه در دلایل این کار و این پرسش را که آیا آفرینش هنری بدون این تجربه خلسه های مصنوعی ممکن است یا نه ، کنار بگذاریم، باید ببینیم اثر این مصرف در آن ها چیست. به قول دوست نویسنده ای شاملو هم مواد مصرف می کرد (چه موادی؟) اما هیچگاه با زیر شلوار هم دیده نشد؛ اما تتلو را کمتر با شلوار دیده ایم !
شکی نیست که بسیاری از «استاد، استاد» گفتن های امروز و حلوا حلوا کردن های شجریان هم خودش چیزی جز ادا و نمایش و مصداق نوعی ابتذال نیست. آن هم از سوی کسانی که حتی شنیدن یک آواز کوتاه را هم تاب نمی آورند نه به دلیل اینکه با موسیقی سنتی مانوس نیستند بلکه اساسا با جهان شعر و ادبیات کلاسیک ایرانی هم بیگانه اند و با شجریان هم مثل لباسی که امروز مد شده برخورد می کنند یا اساسا انگیزه های خارج از فرهنگ و هنر در توسل به آن دارند. اما مساله شخصیت هنری چیزی نیست که فقط منحصر به شجریان یا موسیقی سنتی باشد. دنیای هنر و موسیقی از این نظر پر از تنوع و رنگ است.
یقینا تتلو محصول شرایط اجتماعی خاصی است و یکی از دلایل اقبال به او این است که او بیانگر جهان روز بروز پوچ تر و عاصی تر ما ایرانیان این روزگار است. باشنیدن کارهای او روی صحنه و دیدن رفتار و گفتارش پایین صحنه انگار در دلمان می گوییم: «همین است، خودش است! ؛ جهان امروز ما و مناسباتش لایق چیزی کمتر از این ناسزاها و هجو کردن ها نیست.» صداقت و صراحت او در بازتاب و نمایش این جهان چرک و کثیف و احساس تخلیه ای که با نمایش آن به دست می دهد طبیعتا برای برخی کشش ایجاد می کند، اما هیچکس مستراح را نمایشگاه هنری و صحنه کنسرت نمی داند!
به علاوه تمام آنچه درباره جذابیت پنهان این موسیقی گفتیم به معنای تایید این خودویرانگری نیست.
مساله اثر سو موسیقی ، به عنوان یکی از نافذترین هنرها در روح و روان آدمیزاد، تا اندازه ای است که حتی برخی کارشناسان (به غلط البته) معتقدند گام های موسیقی دستگاهی ایرانی ( همان شور و سه گاه و چهارگاه و همایون و...) کاملا تخدیری و حال بد کن است! به همین دلیل است که شما در موسیقی غربی شاهد آن حجم از غم و اندوه نیستید و در گام های موسیقی غربی (گام ها در طبیعت هستند و شرقی غربی ندارند، منظور ذائقه و پسند غربی ها در موسیقی است) شادی بیشتری وجود دارد. اینکه این ذائقه در ریشه یابی نهایی محصول جغرافیای سبزتر مهربان تر آنها و طبیعت خشن تر ماست یا نه، نمی دانیم.
خلاصه هیچکس، حتی علاقمندان جدی موسیقی سنتی و شجریان هم همه وقت و همه جا آواز گوش نمی کنند. موسیقی آوازی موسیقی خلوت است نه جلوت. خود شجریان هم می گفت من هر نوع موسیقی خوب را گوش می کنم و این معنایش این است که اگر چه به موسیقی سنتی گوش دادن یا ندادن تا حدی به سلیقه و ذائقه بر می گردد ( البته مشکل می توان تصور کرد چطور کسی از شعر و ادبیات کلاسیک ایرانی لذت می برد اما از موسیقی دستگاهی ایرانی نه!) اما گوش دادن به موسیقی خوب از هر نوع یقینا یک سلیقه نیست و مثل خوردن غذای سالم به اندازه خوردنش از واجبات است و هر لقمه ای که از آن در گلوی روح فرو می رود به قول سعدی مفرح ذات است! پس آشغال خوار نباشیم و سم نخوریم!
به عنوان کلام آخر، فقط موسیقی تتلو نیست که موسیقی خوبی نیست . درصد قابل توجهی از آنچه این روزها چه در کنسرتها و چه در صدا و سیما و چه در فضای مجازی می شنویم مصداق همان غذای ناسالم و سم است!