به گزارش الف؛ یکی از کلیدواژه هایی که رهبران غربی در طی سال های گذشته به کرات به آن اشاره داشته و روی آن مانور داده اند، تعهد ادعاییشان به گزاره ادعایی "نظام بین الملل قانون محور" بوده است. در واقع، قدرتهای غربی و به طور خاص دولت آمریکا سعی داشته اند نظام بین الملل کنونی جهان که از دوره پس از جنگ جهانی دوم مستقر شده و در قالب آن، خودشان بازیگران اصلی و برتر بوده اند را به مثابه نمودی از یک سازوکار و تشکیلات قانون محور و البته جلوه ای از مدنیت معرفی کنند و از تعهد خود و ضرورت تعهد دیگران به آن صحبت کنند.
با این حال، 2 نکته در مورد تاکیدات مکرر قدرت های غربی در این رابطه، مهم ارزیابی می شود.
اولا، اکنون بسیاری از افکار عمومی و تحلیلگرانِ حوزه مسائل بین المللی، از خود می پرسند که قدرت های غربی دقیقا از کدام تعهد خود به نظام بین الملل قانون محور سخن می گویند؟ آیا عملکرد آن ها در قالب جنگ های اوکراین و به ویژه جنگ غزه و همچنین به تازگی، حمله به خاک یمن، در چهارچوب معادلات و چهارچوب های مطرح در طرحواره نظام بین المللِ قانون محور بوده است؟
غربی ها بر طبق کدام منطق حرکت سازمان ناتو به شرق و تحریک روسیه و متعاقبا آغاز جنگ اوکراین را سبب شده اند؟ با چه منطقی چشم بر نسل کشی گسترده رژیم اشغالگر قدس در نوار غزه می بندند و به صراحت می گویند که هیچ نشانه ای دال بر وقوع جنایت از سوی صهیونیست ها در بحبوحه جنگ غزه مشاهده نکرده اند؟ چطور شده که مثلا دولت آمریکا حتی معادلات قانونی در داخل خاک خود را نیز رعایت نمیکند و بدون اخذ مجوز از نهادهای قانونی این کشور، اقدام به سازماندهی یک حمله گسترده علیه یک کشور خارجی نظیر یمن می کنند؟ مساله ای که در مدت اخیر با اعتراضات جدی شماری از نمایندگان کنگره آمریکا رو به رو شده است.
در کنار همه این مسائل، برجسته شدنِ بیش از پیش استانداردهای دوگانه قدرت های غربی در مواجهه با بحران های مختلف بین المللی نیز ماهیت منافقانه تعهد ادعایی آن ها به گزاره نظام بین المللِ قانون محور را آشکار ساخته است. موضوعی که نمونه های فراوانی را می توان با محوریت آن مطرح کرد و البته که از حیث اعتبارِ ادراکی این دسته از کنشگران در محیط بین المللی، خسارت های جدی و عدیده ای را برای آن ها ایجاد کرده است.
نکته دوم اینکه برخی تئوریسین های حوزه روابط بین الملل به طور خاص به این نکته اشاره دارند که آمریکاییها و دیگر رهبران غربی، در سال های گذشته بیش از هر زمان دیگری از نظام بین الملل قانون محور صحبت میکنند. آن ها هم از تعهد ظاهری خود به آن حرف می زنند و هم این نکته را مورد تاکید قرار می دهند که دیکر کنشگران بین المللی نیز بایستی به این نظام بین المللی متعهد باشند.
در این نقطه، به نظر می رسد که تاکیدات فراوان این رهبران بر گزاره مذکور، بیش از همه ناشی از هراسی است که آن ها از فروپاشی قریب الوقوع این نظام بین المللی دارند. نظام بین المللی که در حقیقت بخش زیادی از منافع و مزایای خود را به قدرت های غربی اختصاص می دهد و هم از نظر قوانین و هم از نظر سازوکارهای نهادین، در خدمت منافع غرب است. با این حال، در وضعیت کنونی که تا حد زیادی بنیان های قدرت جهان غرب سُست شده و به قول "جان میرشایمر" استاد شناخته شده آمریکایی حوزه روابط بینالملل، "قدرت های چالشگر"، قدرتگیری قابل توجهی پیدا کرده اند، هراس زیادی آمریکایی ها و متحدان غربی آنها را در برگرفته و شرایط به نحوی پیش می رود که گویی سناریوهای ناامیدکننده ای برای جهان غرب در ادامه راه در پیش است.
البته همین حالا نیز شمار قابل توجهی از اندیشکده ها و نهادهای مطالعاتی و پژوهشی غربی تاکید دارند که تئوری هژمونی غرب رو به پایان است و نفس های آخر خود را می کشد و حتی در این رابطه، ضربالاجل های زمانی خاصی نیز مورد اشاره قرار گرفته است. معادله ای که بیش از پیش از بی اعتباری گزاره نظام بین الملل قانون محورِ غربی حکایت دارد.