«معماری توسعه»
(تجربۀ لی کوان یو و سنگاپور)
نویسنده: علیاشرف افخمی
ناشر: انتشارات نیستان، چاپ دوم 1401
355 صفحه، 185000 تومان
****
در جنوب شرقی آسیا، جزیرۀ کوچکی بود پر از جنگل و سرشار از تمساح، و در مقابل، خالی از منابع طبیعی. مردمانش غوطهور در مَد اقیانوس و فقر و فساد و فحشا. تقریباً نیمی از ساکنانش معتاد به مواد مخدر بودند و بیش از نیمی هم بیسواد. در کل، آنقدر مکان بدی بود که در گذشته، زندانیان خطرناک کشورهای دیگر را به آنجا تبعید میکردند. اما بعدها این جزیره در مسیر ترقی افتاد و پس از سه دهه بدل شد به کشوری ثروتمند و قدرتمند با مردمی مرفّه و فرهیخته و سرزنده، طوری که امروزه این کشور کوچک همچون الماسی در جهان میدرخشد و نگاهها را معطوف به خود ساخته است. این کشور-جزیره چهارمین بازار مالی، سومین بازار تجارت نفت و دومین بندر پرتردد دنیاست. اکنون نود درصد مردمانش صاحب خانههای لاکچری هستند و از جهت درآمد سرانه جزو سه کشور اول دنیاست (با 72000 دلار درآمد سرانه در سال) و قویترین پاسپورت دنیا را دارد.
با این اوصاف، مسئلهای که به ذهن هر کسی خطور میکند این است که چگونه این اتفاق برای سنگاپور رقم خورد؟ به این نکتۀ مهم نیز باید توجه کنیم که برخلاف سایر کشورها، سنگاپور کشوری است که نهفقط پیشینۀ تاریخی، فرهنگی و تمدنی ندارد، بلکه اساساً وجود هم نداشت. سنگاپور، بهتعبیر عامیانه، از صفر ساخته شد. این جزیره قبلاً بین چند کشور دستبهدست شد تا اینکه در سال 1965 از مالزی جدا و مستقل شد. البته خودش جدا نشد، بلکه مالزی آن را پس زد و نخواست، از بس که بد و پرهزینه بود. اما حالا سنگاپور نهفقط از مالزی و همسایگانش بهمراتب بهتر و بیشتر جلو رفته، بلکه حتی الگوی کشورداری آنها شده است. چگونه سنگاپور به چنین وضعیت بینظیری دست یافت؟
عوامل متعددی در این موفقیت چشمگیر نقش داشت، اما علت فاعلی آن یک شخصیتِ جسور، دانا، توانا و آگاه به زمان و شرایط بود. مردی به نام لی کوان یو (1923-2015) که 31 سال در مقام نخستوزیر، از سال 1959 تا 1990، سنگاپور را از قعر درۀ فلاکت به اوج قلۀ موفقیت رساند. این کتاب معرفی اوست و گذری بر کارنامۀ کارها و دستاوردهایش.
همۀ آن پیشرفتها از یک نقطه سرچشمه میگیرند؛ از یک شخص. این شخص در واقع یک طرز فکر است و بناست در این کتاب با نوعی بینش ویژه درخصوص کشورداری و توسعه آشنا شویم. البته لی کوان یو دستتنها بانی سنگاپور مدرن نبود. او یاران و مجموعهای از افراد نخبه و توانمند در کنار خود داشت که دستدردست هم با همفکری و همکاری، کشورشان را آباد ساختند. در این کتاب با تنی چند از آنان هم آشنا میشویم.
دربارۀ معجزۀ سنگاپور و اعجاز لی کوان یو کتابهای زیادی نوشته شده است. مؤلف به آنها هم توجه کرده و گلچینی از مطالبشان را در این اثر گرد آورده است. دیدگاههای دیگران و بزرگان سیاست دربارۀ سنگاپور و لی کوان یو نیز آمده است. دو فصل پایانی یکی به بانکداری پیشرفتۀ سنگاپور اختصاص دارد و دیگری به سرمایهگذاریهای موفق در آن. البته نویسندۀ فاضل در تألیف این اثر نهفقط از منابع مکتوب و مستند استفاده کرده، بلکه از تجربۀ شخصی خودش هم بهره برده است. او تجربۀ دستاول و مواجههای مستقیم با سنگاپور و حتی شخص آقای لی کوان یو داشته که آن را در این کتاب بازتاب داده است. سالها کار و مراوده با سنگاپور چشم او را به چیزی باز کرده که ما نیز سخت نیازمند دیدن آن هستیم، بهویژه مدیران و مسئولان ردهبالا. کاش بخوانند! ای کاش بدانند!
من که این کتاب را خواندم، به نظرم رسید – و فکر میکنم هر خوانندهای که آن را خوب بخواند، به همین نتیجه میرسد – که این کتاب در اصل دربارۀ ایران است و نه سنگاپور. سنگاپور بهانهایست، آینهایست برای بهتر دیدن ایران. نویسنده دلمشغول سنگاپور نیست، بلکه دغدغه و دلسوزیاش، در اصل، برای ایران است. به همین دلیل، نویسنده جابهجا، هر جا توانسته و هر چقدر توانسته، مقایسهای میان ایران و سنگاپور انجام داده است؛ مقایسهای که اگر بنا به وضع موجود باشد، فقط جای دریغ و درد است، اما اگر بنا به تغییر و اصلاح باشد، هشدار و آموزش است. خب، سنگاپور تجربهای انباشته دارد که ما اینک میتوانیم آن را بدون هزینه بیاموزیم و بهکار بگیریم. چرا این کار را نکنیم؟ چرا خودمان را محروم کنیم؟ باید از تجربههای موفق سنگاپور درس بگیریم و از شکستهایش احتراز کنیم. وقتی تجربههای دیگران هست، چه لزومی دارد که خودمان هم از نو تجربه کنیم؟ حتی در مسائل فردی هم نباید بیجهت برای تجربه هزینه کنیم، چه رسد به مسائل کلان کشور که هزینههای تجربههای حکمرانی سر به فلک میزند.
گاهی برای برخی ملتها، بهویژه خوبان و موفقها و از ما بهتران، ویژگیهایی نسبت میدهند که فطری و طبیعی آنان قلمداد میشوند. اما واقعیت این است که بیشتر این ویژگیها فقط مجموعهای از واکنشهایی است که در برابر محرک یا شرایط بیرونی ابراز شدهاند. شرایط یا محرکها متنوعاند و اگر چیز دیگری بودند، واکنشها هم طور دیگری میشدند و آن ویژگیها نیز صورت دیگری به خود میگرفتند. پس، فریب داوریهای سطحی و ناقص را نخوریم. نه دچار خودبزرگبینی شویم و نه در برابر موفقیتهای درخشان دیگران خودباخته. ما هم میتوانیم اگر بفهمیم و بخواهیم و زحمت بکشیم.
در نتیجه، این شرایط نیست که سرنوشت کشور را رقم میزند، بلکه نوع پاسخ و واکنش مردم و دولتمردان به شرایط است که نتیجۀ نهایی را مشخص میکند. لذا حتی در شرایط نامساعد هم میتوان به نتایج مطلوب رسید. وگرنه، اگر بنا بر شرایط باشد، سنگاپور باید یکی از بدترین کشورهای دنیا باشد. اگر کسی این سخن را باور ندارد، این کتاب را مطالعه کند و ببیند که، برای نمونه، امروزه سنگاپور بهخاطر همان جنگلها و تمساحهای مخوفش سالانه چهار برابر جمعیتش توریست جذب میکند.
*دکترای فلسفه