روزنوشت های جشنواره فیلم فجر/۳ خواب آشفته زرافه ها در شب سوم !

مینو خانی، گروه فرهنگی الف،   4021115034

تنور جشنواره ۴۲ که به نظر می رسید در روز دوم، روشن و بلکه از نظر بعضی، داغ هم شده باشد به نظر می رسد با نمایش فیلم های روز سومی یکباره به سردی گرایید!

خواب آشفته زرافه ها در شب سوم !

افخمی و صبح اعدام‌ش
یک ساعت و نیم آخر زندگی دو تن از کسانی که در اتفاق خرداد 1342 همراه با حضرت امام (ره) که آقا روح الله یا خیلی ساده خمینی می‌گویند موضوع «صبح اعدام» جدیدترین فیلم بهروز افخمی است، دو نفری که در میان همه دستگیرشدگان حاضر نشدند به دروغ اعتراف کنند که برای حرکت‌های انقلابی‌شان از خمینی پول گرفته‌اند تا مثل آنها آزاد شوند. حاج طیب رضایی و اسماعیل حاج‌رضایی دو بازاری‌اند که وقتی برای ثبت وصیت‌نامه احضار می‌شوند، نه غمی به دل دارند و نه ترسی به چهره و به جای هر حرف و حدیثی، از بدهی و طلب‌شان می‌گویند. 

فیلم سیاه و سفید است و بیشتر در دو لوکیشن فیلمبرداری شده است؛ یکی اتاق بازجویی یا همان اتاق ثبت وصیت‌نامه که پر است از دود سیگار آدم‌های جور واجور، بازجو و عکاس و خبرنگار و دیگری، راهروی دراز و ساکت و خلوتی شبیه به زندان. این انتخاب ها باعث شده فرم و فضای فیلم متفاوت باشد، اما نتوانسته خلاء روایت داستانی و قصه یا حتی روایت تاریخی را پر کند. 

نمازی و شه‌سوارش
«شه‌سوار» که شانس این را داشت سالن پر از جمعیت را بعد از تماشای مسابقه فوتبال ایران و ژاپن در خانه جشنواره را به دست آورد، تا اینجا اگر بدترین فیلم جشنواره نباشد، حتما یکی از بدترین‌هاست. نمازی که سال گذشته با «شادوران» به ساخت فیلم کمدی رو کرد و اتفاقا با همین اثر هم خوب ظاهر شد و توانست رضایت منتقد و مخاطب را به دست آورد، با تکرار تمام عناصر فرمی و محتوایی شادروان در جدیدترین فیلمش، شه‌سوار غائله را باخت و مخاطب همراهش را قطعا در اکران عمومی از دست خواهد داد. مخاطبی که با شادروان دقایق خوشی را گذرانده بود با شه‌سوار حتما از نمازی ناامید می‌شود چون هیچ چیز تازه‌ای به دست نمی‌آورد. نه بازیها درخشان بود و نه قصه جان لازم برای ساخت را داشت. فیلم نه کمدی موقعیت بود و نه کمدی کلام. یک تکرار بی خاصیت. 

تقیانی‌پور و قلب رقه‌اش
خانه جشنواره پر است از آدم؛ اهالی رسانه و کلی مهمان دیگر که به دعوت عوامل سازنده فیلم برای تماشای «قلب رقه» سومین فیلم بلند خیرالله تقیانی‌پور آمده بودند. فیلمی درباره گروه تروریستی داعش و مبارزان و مدافعان جبهه مقاومت که به دل داعشی‌ها در شهر رقه، پایتخت‌شان در سوریه نفوذ کرده‌اند. داستان فیلم چیزی شبیه به سریال «سقوط» ساخته سجاد پهلوان‌زاده بود که سال گذشته از پلتفرم فیلیمو پخش شد. اینجا هم یک زن واسط نفوذ بیشتر به داعشی‌هاست، زنی که هم همسر نیروی مقاومت ایرانی (با بازی شهرام حقیقت‌دوست) است و هم یک داعشی (با بازی عبدالرضا نصاری) دلباخته او و به زور می‌خواهد او را به عقد خود درآورد، با این تفاوت زن در قلب رقه یک پزشک است و کارایی و توان بیشتری نسبت به یک زن که در خانه‌های داعشی‌ها اسیر است، دارد. اینجا هم یک فرمانده ایرانی هست که فرهاد قائمیان نقش او را بازی می‌کند و یکی دو بار بیشتر دیده نمی‌شود و اتفاقا وقتی بار دوم و آخر که دیده می‌شود برای ایجاد انگیزه به نیروی مقاومت ایرانی خاطره می‌گوید و همان فرهاد قائمیان همیشگی است، نه چیزی بیشتر و شاید یه چیزی کمتر. البته قلب رقه نسبت به سقوط یک چیز اضافه دارد و آن یک فرمانده ایرانی است که به دست داعشی‌ها اسیر شده و همه عملیات در راستای آزادی اوست، چرا که اطلاعات زیاد و دقیقی دارد. همه اینها را اضافه کنید به داستانی که بیشتر بر اساس تصادف پیش می‌رود آن هم برای مبارزه با یکی از بدترین و خطرناک‌ترین گروه‌های تروریستی و این را به ذهن متبادر می‌کند که از بین بردن داعش واقعا با همین بی‌برنامگی و بر حسب تصادف پیش رفت؟ البته مقدار کمی آتش‌بازی هم به وجه تصاوفی فیلم اضافه کنید، آن هم بدون اینکه مخاطب اطلاع دقیقی از نقشه و حساسیت عملیات درک کند. مثلا در یک شب حساس برای انجام عملیات نجات فرمانده ایرانی، نیروی مقاومت ایرانی می‌گوید من سه گروه ایذایی لازم دارم، آتش چادرها هم با من. بعد نمی‌فهمیم چادرهایی که در حکم سقف جایی شبیه به خیابان را دارند، چرا و چطور یکی پس از دیگری آتش زده می‌شوند و شبیه بوته‌های چهارشنبه‌سوری یکی پس از دیگری روشن می‌شوند و

در پهنه تاریک آسمان چراغانی درخشانی می‌سازند. 
خلاصه که شاید قلب رقه برای تقیانی‌پور تجربه جدیدی بعد از ساخت تئاترهای دفاع مقدسی و دو فصل سریال نجلا باشد، نه شناخت جدیدی نسبت داعش بود و نه اطلاع بیشتری از حضور و تلاش نیروهای مقاومت. 

صحت و صبحانه با زرافه‌هایش
اما دومین فیلم سروش صحت که با کمی تاخیر به دلیل پخش بازی ایران و ژاپن به نمایش درآمد  چیزی جز یک خواب آشفته نبود، نه قصه، نه بازی و نه... تصویر کردن مصرف مواد مخدر بر روی پرده و زن‌بارگی و کلی کلام و ایما و اشاره‌های غیراخلاقی. فقط همین!