جریان ملی شدن صنعت نفت مولود روحیه استعمارستیزی مردم ایران است که در آن مقطع از تاریخ در سال 1332 بروز ملی و جمعی پیدا کرده بود.
در واقع مبارزات ضداستعماری مردم از چندین دهه قبل از آن علیه انگلیسیها شروع شده بود؛ اما به دلیل عدم وجود رهبری واحد و عدم وحدت ملی، به شکل پراکنده و منطقه ای این مبارزات انجام میشد. قیام بلوچها علیه استعمارگران انگلیس در حماسه نالک، قیام کردها به رهبری سنجرخان، قیام لرهای بختیاری در چندین مقطع علیه انگلیسیها، قیام دلواریها و دشتستانیها به رهبری رئیسعلی دلواری، قیام میرزاکوچک خان جنگلی، قیام کلنل پسیان و..... به علاوه مبارزات سیاسیونی مثل امیرکبیر و شهید مدرس و... با روسیه تزاری و انگلیس، بخشی از قیامهای فردی و منطقه ای مردم ایران علیه استعمار بود. ولی این قیام ها به علت عدم وجود رهبری واحد و کسی که به مبارزات مردم شکلی ملی و یکپارچه بدهد، هیچ کدام به قطع قدرت انگلیسی ها منجر نشد. در ضمن تجربه تلخ دوران دیکتاتوری رضاشاه هم موجب شده بود که مردم بیش از پیش نگاه منفی به استعمار و عوامل استعمار پیدا کنند. در جریان ملی شدن صنعت نفت مردم احساس کردند دکتر مصدق و آیت الله کاشانی رهبرانی هستند که این بار میتوانند مبارزات ضداستعماری آنها را به ثمر برسانند. که البته بروز اختلافها و تفرقه افکنیهای انگلیس برای جدائی میان رهبران نهضت ، عملا باعث شد امید مردم در این زمینه ناامید شود.
بدون شک بخش مهمی از پشتوانه مردمی نهضت ملی شدن صنعت نفت به وجود جریانات مذهبی و وجود شخص آیت الله کاشانی ایجاد شده بود. یعنی اگر آیت الله کاشانی در ماجرای مربوط به ملی شدن صنعت نفت ورود نمیکرد، هیچگاه قیام 30 تیر نه ایجاد میشد و نه به ثمر مینشست. به همین نسبت هم قطعا اگر نقش آفرینی فدائیان اسلام در حذف حاجعلی رزم آرا نبود، امکان نداشت «قانون ملی شدن صنعت نفت» تصویب شود. در واقع میتوان ادعا کرد که نه جریان ملی مذهبیها و نه چپ ها (حزب توده) به هیچ وجه این ظرفیت و قدرت را نداشتند که بتوانند بدنه مردم ایران را در سرتاسر ایران با نهضت ملی شدن صنعت نفت همراه کنند. زیرا روحیه دینی عموم مردم ایران، زاویه ای را میان آنها و جریانهای چپ و ملی گرا ایجاد کرده بوده که فقط نیروهای مذهبی میتوانستند مردم را پای کار بیاورند.
درباره اینکه چرا در این سالها ملی شدن نفت از سوی خود حکومت پهلوی پیگیری نمیشد نیز باید گفت استقلال و عدم وابستگی، اصل اساسی یک کشور برای دفاع از حقوق مردم آن کشور است. وقتی یک حکومت مستقل نیست، و دست نشانده است ، قاعدتا نمی تواند از حقوق مردمش دفاع کند. اصلا آن حکومت دست نشانده توسط استعمار روی کار آورده شده که منافع کشور استعماری را تامین کند. پس نه اجازه دارد و نه اراده دارد که از حقوق مردمش در مقابل کشور استمعارگر دفاع کند.