سفیدشویان غرب  مشغول کارند

  4030219034 ۵ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱ تکراری یا غیرقابل انتشار
سفیدشویان غرب  مشغول کارند

 محمدجواد اخوان در روزنامه جوان نوشت: درحالی‌که بسیاری از روشنفکران و دانشگاهیان در کشور‌های مختلف و به‌ویژه غربی با تمام وجود به پشتیبانی از مردم فلسطین و اهالی غزه به میدان آمده‌اند، رفتار برخی فارسی‌زبانان بسیار عجیب است. در خیابان‌ها و دانشگاه‌های اروپا و امریکا معدودی سلطنت‌طلب فارسی‌زبان معمولاً کنار صهیونیست‌ها سعی می‌کنند تجمعی در برابر افراد آزادیخواه حامی فلسطین برگزار کنند تا مثلاً به خیال خود موازنه برقرار شود و کسی نفهمد که دنیا علیه رژیم صهیونیستی شده است. برخی‌شان هم البته در قامت کارشناس یا مردم امریکا (!) جلوی آنتن شبکه‌های فارسی‌زبان ظاهر شده و قربان صدقه پلیس‌های امریکا می‌روند! اما از این‌ها خیلی عجیب‌تر کسانی هستند که در داخل کشورمان سعی می‌کنند برخورد خشن پلیس امریکا با استاد و دانشجو را عادی جلوه دهند و مانع از توجه افکار عمومی شوند. 

این دسته دوم که باید «سفیدشویان داخلی غرب» نامیدشان البته به دلیل وسعت خشونت‌ها، جرئت نمی‌کنند مانند آن سلطنت‌طلبان معلوم‌الحال خارج‌نشین از پلیس امریکا دفاع کنند و به‌جای آن سعی می‌کنند با طرح مسائل غیرمرتبط، مخاطبان را منحرف کنند. چه به روی‌شان بیاوری چه نیاوری، سر خود را از روی همان تلویزیون‌های بین‌المللی که تا دیروز ۲۴ ساعت چشم‌شان به آن‌ها بود، گردانده و برای تخفیف برخورد پلیس امریکایی سعی می‌کنند نمونه‌ای ایرانی در گذشته پیدا کرده و با آن مقایسه کنند. همین‌ها که تا دیروز رفتار غربی‌ها را معیار و الگو معرفی می‌کردند، ناگهان در قامت کسانی که پای‌شان را از شاه‌عبدالعظیم آن سوتر نگذاشته‌اند، می‌گویند «اصلاً امریکا به ما چه؟ ما باید در مورد خودمان صحبت کنیم!»

همه می‌دانیم که ماجرا چیز دیگری است. با کسانی طرفیم که غرب را کعبه آمال و چکاد آرمان‌های خود می‌دیدند و اینک تاب فروریختن همه خیالات و اوهام پیشین خود در باب تمدن غرب را ندارند. از آن استاد دانشگاهی که کار هرروزه‌اش به رخ کشیدن موفقیت‌های غرب است گرفته تا آن روزنامه‌نگاری که روزی دو سرمقاله در روزنامه‌های خاص می‌نویسد، ائتلافی برای بزک کردن چهره کریه تمدن غرب برپاست. غرب برای اینان الگوی آرمانی است و به قول وحشی بافقی که گفته «اگر در دیده مجنون نشینی، به‌غیر از خوبی لیلی نبینی»، اینان نیز به‌جز جمال لیلی‌شان و البته ضعف و نقصان دشمنان لیلی چیزی نمی‌بینند. منتقدان خود را با صفت «ایدئولوژی‌زده» تخطئه می‌کنند، اما از هر فرد ایدئولوژیکی تعصب بیشتری نسبت به قبله آمال‌شان دارند. چشم دیدن هیچ نقطه‌ضعفی را در ینگه‌دنیا ندارند و اگر هم یک رسانه یا سخنوری (حتی غیرحکومتی) در داخل، گوشه‌ای از لختی پادشاه لیبرالیسم غربی را به پیش چشم‌شان آورد، فوراً به او پرخاش می‌کنند که مگر خودمان در کشور مشکل نداریم که این‌ها را یادآور می‌شوید. در واقع نمی‌خواهند و مایل نیستند کسی نازیبایی لیلی‌شان را - ولو به‌اندازه یک خال گوشتی- بازگو کند. 

ماجرای غم‌انگیز این سفیدشویان غرب البته مربوط به امروز نیست و تقریباً قدمتی به درازای مواجهه اهالی مشرق‌زمین با «غرب مدرن» دارد. از آن جمله معروف روشنفکر وطنی که می‌خواست از فرق سر تا نوک پا را غربی کند که بگذریم هم اگر نخستین سفرنامه‌های فارسی‌زبانان را به غرب بخوانید، از والگی و شیدایی زائدالوصف در برابر جلوه‌های ظاهری غرب و ندیدن نیمه‌های تاریک آن پیداست که با داستانی یک‌صدوپنجاه ساله طرفیم. 

دقیق‌ترین تبیین نسبت به اثر چنین جریاناتی را در بیان امام راحل عظیم‌الشأن می‌توان دید که پیش‌بینی کرد که هرچند از شر پهلوی‌ها خلاص شدیم، اما از شر تربیت‌یافتگان بیگانه خلاص نمی‌شویم، چراکه «اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرت‌ها هستند و سرسپردگانی می‌باشند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی‌شوند.» تعبیر «برپادارندگان سلطه ابرقدرت‌ها» به‌خوبی نشان می‌دهد که خطر اینان کجاست و چگونه راه را برای سلطه مادی و معنوی استکبار بر جهان فراهم می‌کنند. در چند قرن اخیر تقریباً هر جا پای استعمارگران غربی وارد شده، «جاده‌صاف‌کن» نفوذ غرب همین بزک‌کنندگان چهره چشم‌آبی‌ها بوده‌اند. 

البته شکل استعمار متحول شده، اما سفیدشویان همچنان مشغول کارند و با تمام توان خود و گاه بدون هیچ جیره و مواجبی اجازه نمی‌دهند که «برهنگی پادشاه لیبرالیسم غربی» مکشوف شود. چه‌بسا اگر روزی مثلاً رئیس‌جمهور امریکا هم صراحتاً افول و زوال غرب را فریاد زد، این غرب‌پرستان انکار کنند، به‌سان آن مجلس ختمی که سخنران گفت مرحوم وصیت کرده که در عزای من لباس سیاه نپوشید، ناگهان کاسه‌ای داغ‌تر از آش فریاد زد که مرحوم غلط کرد ما به احترامش مشکی می‌پوشیم!