سید محمدعماد اعرابی در روزنامه کیهان نوشت: 22 خرداد 1388 یک روز بهیادماندنی در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی ایران بود. روزی که با حضور حدود 85 درصدی واجدان شرایط در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، حد نصاب جدیدی در میزان مشارکت انتخاباتی به ثبت رسید. این رخداد شیرین اما با آشوبآفرینی برخی بازندگان، در کام ملت ایران تلخ شد. آشوبی که از مدتها پیش توسط دولت آمریکا برای آن زمینهسازی شده بود و ناظران سیاسی داخلی نیز نسبت به وقوع آن هشدار داده بودند.
آبان ۱۳۸۷ «محمدجواد ظریف» سفیر سابق ایران در سازمان ملل گفت: «واشنگتن در حال توطئه برای ایجاد اختلاف میان ایرانیان است تا دولت تهران را سرنگون کند... انقلاب مخملی در ایران را نباید نگرانی بیاساس دانست.» آقای ظریف به اقدامات دولت وقت آمریکا در برگزاری کارگاههای نافرمانی مدنی برای گروههای ایرانی در خارج از کشور اشاره میکرد: «مقامات آمریکایی در چند سال گذشته از چهرههای ایرانی برای حضور در سمینارهای به اصطلاح علمی دعوت کردهاند. با این حال، وقتی ایرانیها در این جلسات شرکت میکنند، متوجه میشوند که جمع شدهاند تا درباره اقداماتی برای سرنگونی حکومت ایران بحث کنند.» ایالات متحده بودجهای بیش از 75 میلیون دلار برای این کار در نظر گرفته بود و دفتر ویژهای در دوبی در کنار دفاتر مشابه در استانبول و باکو به همین منظور برپا کرده بود. موقعیتهایی که برای تسهیل رفتوآمد ایرانیان و ارتباطگیری با آنها انتخاب شده بود.
پروژهای که دولت «جورج بوش» پایهریزی کرده بود پس از برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران در 22 خرداد 1388 با قدرت توسط «باراک اوباما» دنبال شد. تنها یک هفته از انتخابات ایران گذشته بود که اوباما در گفتوگو با تلویزیون CBS پشتیبانی آمریکا از آشوبگران را اعلام کرد و گفت در کنار آنها ایستاده است.
19 مرداد 1388 و در اوج آشوبهای تهران «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه وقت آمریکا در گفتوگو با CNN راهبرد دولت آمریکا در حمایت از آشوبطلبان را اینطور توضیح داد: «ما پشت پرده کار میکردیم. ما کارهای زیادی میکردیم تا بدون اینکه سر راه واقع شویم، واقعاً به معترضان قدرت ببخشیم، ما به حمایت لفظی و پشتیبانی از مخالفان ادامه میدهیم.» یک سال بعد در 4 آبان ۱۳۹۰ خانم کلینتون جزئیات بیشتری درباره حمایت این کشور از آشوبهای تابستان 1388 ارائه داد و به تلویزیون بیبیسی فارسی گفت: «دولت آمریکا از بیرون ایران هر حمایتی از دستش بر میآمد از معترضان کرد، از جمله از سایت توئیتر خواست که اعمال تغییرات خود را مدتی به تعویق بیندازد.»
2 تیر 1388 «جرمی هاموند» در یادداشت مفصلی که برای مجله «فارن پالیسی» نوشت از نقش آمریکا در آشوبهای پس از انتخابات ایران با محوریت فعالیتهای «موقوفه ملی برای دموکراسی»(NED) گفت: «ان.ای.دی همچنین در ایران نیز فعال است و صدها هزار دلار به گروههای ایرانی اعطا میکند.»
اما ایالات متحده پیش از سرمایهگذاری بر روی پروژه انقلاب مخملی در ایران؛ پروژهای دیگر نیز داشت که سرعت پیشرفت آن برای مقامات واشنگتن چندان راضیکننده نبود. ۲۲ می۲۰۰۷ «ایبیسی نیوز» از دستور «جورج بوش» رئیسجمهور وقت آمریکا برای اجرای یک «عملیات مخفیانه» در ایران خبر داد و نوشت: «این طرح شامل تخریب اقتصاد ایران با دستکاری نرخ ارز و معاملات مالی بینالمللی است.» «بروس ریدل» افسر بازنشسته CIA در امور ایران و منطقه غرب آسیا در این زمینه به «ایبیسی نیوز» گفته بود: «فشار اقتصادی بر ایران میتواند مؤثرترین ابزار در دست CIA باشد. به خصوص پیگیری حسابهای مورد استفاده برای تأمین بودجه برنامه هستهای و معاملات سپاه پاسداران.» آشوبهای تابستان 1388 و عوامل آن سرعت مناسب را برای این پروژه بایگانی شده فراهم کردند. «جان بولتون» نماینده پیشین آمریکا در سازمان ملل، همان زمان گفت: «این ناآرامیهای ایران در سال ۸۸ بود که گزینه تحریم ایران را که بیش از دو سال از دستور کار خارج شده بود، مجددا به روی میز برگرداند.»
«باراک اوباما» رئیسجمهور وقت آمریکا با ارزیابی فشار اقتصادیای که دولت بوش قصد داشت به ایران وارد کند درباره بیاثری تحریمهای اعمال شده تا آن زمان میگوید: «مشکل اینجا بود که تحریمهای موجود ضعیفتر از آن بودند که اثر چندانی داشته باشند. حتی متحدان آمریکا مانند آلمان، کماکان تجارت قابلقبولی با ایران داشتند و تقریبا همه از این کشور نفت میخریدند. دولت بوش مضاف بر تحریمهای بینالمللی تحریمهای یکجانبهای را وضع کرده بود، ولی این تحریمها تا حد زیادی نمادین بودند، چون شرکتهای آمریکایی از سال 1995 از انجام مبادله با ایران منع شده بودند.»
آشوبگران ایرانی نه تها زمینهساز فشار اقتصادی بر ایران بودند بلکه مشاوران خوبی برای دولت آمریکا در نحوه اعمال تحریمهای جدید نیز به حساب میآمدند. 23 مهر 1388 تقریبا چهار ماه از انتخابات ریاستجمهوری ایران گذشته بود و هنوز برخی شهرها درگیر آشوبهای خیابانی بود که «جان هانا» مشاور امنیت ملی «دیک چنی» معاون رئیسجمهور سابق آمریکا و عضو ارشد «مؤسسه واشنگتن» از ملاقات خود با برخی چهرههای نزدیک به رهبران آشوب خبر داد و در روزنامه لسآنجلستایمز نوشت: «پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان ایرانی در اروپا- که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم این بود. تحریم باید در دوزهای قوی اعمال شود؛ آنها گفتند یک دوز ضعیف و یا رویکرد تدریجی [در تحریم] فقط به رژیم این امکان را میدهد که خود را [متناسب با آن] تنظیم کند؛ برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک عمل کند و نه به صورت واکسن.» «جان هانا» از دیدار خود با این افراد و اظهاراتشان نتیجه گرفت: «هر اقدام خارجی که ایران را بیشتر تحت فشار قرار دهد و مشروعیت آنها را در چشم جهانیان زیر سؤال ببرد، حتی با خطر تحمیل سختیهای مضاعف بر مردم ایران، مورد استقبال [آشوبگران] قرار خواهد گرفت.»
مدتی بعد دولت آمریکا به ریاست «باراک اوباما» تصمیم گرفت تا از طریق کانال ارتباطیای که سناتور «چاک شامر» با برخی سران آشوب در تهران داشت؛ پیامی را به آنها مخابره کند. از شامر خواسته شده بود تا از رهبران فتنه سبز بپرسد: «سبزها بدانند که این سؤالات از سوی وزیر خارجه آمریکا مطرح میشود: چه کاری باید انجام دهیم؟ چهکاری نباید انجام دهیم؟» پاسخ به این سؤال تقریبا مشابه با همان چیزی که بود که «جان هانا» در ارتباط با چهرههای نزدیک به سران آشوب طی گردهمایی فعالان ایرانی در اروپا دریافت کرده بود. آشوبگران 9 آذر 1388 (30 نوامبر 2009) با رعایت احتیاط کامل و بدون نام و امضا در یادداشتی 8 صفحهای پاسخ سؤالات وزارت خارجه آمریکا را دادند و آن را به دست سناتور شامر رساندند؛ آنها نیز تلویحا خواستار اعمال فشار و تحریم ایران شده بودند.
در واقع سیاستی که واشنگتن پس از تابستان 1388 با عنوان «تحریمهای فلجکننده» در پیش گرفت، ایده آشوبگران ایرانی بود که توسط دولت آمریکا به اجرا درمیآمد. رژیم تحریمهای ویژه علیه ایران از همین نقطه شکل گرفت. اوباما رئیسجمهور وقت آمریکا در اینباره مینویسد: «در شرایطی که این کشور [ایران] وارد چرخه هرج و مرج و سرکوبگری بیشتر میشد ما راهبردمان را به سمت دومین گام راهبرد منع اشاعهای تغییر دادیم: یعنی بسیج کردن جامعه بینالمللی برای اعمال تحریمهای اقتصادی سخت و چندجانبهای که میتواند ایران را وادار به حضور در میز مذاکره کند.» قطعنامه 1929 با همین هدف و در آستانه اولین سالگرد فتنه سبز در 19 خرداد 1389 صادر شد. تحریمهای بیسابقه قطعنامه 1929 با قوانین تحریمی یکجانبهای که آمریکا پس از آن اعمال کرد تکمیل شد و حلقه محاصره اقتصادی ایران را محکم کرد.
«قانون جامع تحريمها، مسئوليتپذيري و محروميت»(CISSADA) اصليترين و پايهايترين قانون تحريمي ايران بود که دو هفته پس از قطعنامه 1929 در مجلس سناي آمريكا به تصويب رسيد و اول جولاي همان سال با امضاي اوباما رسمیت پيدا كرد. قانونی که در آن بارها به آشوبهای سال 88 اشاره شده و در مقدمهاش خواستار تخصیص بودجه اضافی برای حمایت از عوامل آن شده بود. باراک اوباما در کتاب خاطراتش روند اعمال این تحریمها را نیز اینگونه توضیح میدهد: «شورای امنیت قطعنامه 1929 را به تصویب رساند تا تحریمهای بیسابقه جدیدی، شامل منع فروش سلاح، تعلیق فعالیتهای بینالمللی بانکهای ایرانی و منع تجارت در زمینه اقلام مهم برای برنامه هستهای ایران وضع شود. دو سال طول کشید تا ایران آثار کامل این تحریمها را احساس کند، اما با ترکیب این تحریمها با مجموعه جدیدی از تحریمهای آمریکا ابزارهای لازم را در اختیار داشتیم تا اقتصاد ایران را مگر در صورت قبول مذاکره به تعلیق درآوریم.»
دو سال بعد وقتی ایران طعم خیانت مدعیان اصلاحات را در تحریمهای فلجکننده آمریکا میچشید؛ آنها پشت سر آقای حسن روحانی به عنوان یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 صف کشیدند و او را با وعده «لغو تحریمها» به قدرت رساندند. از این منظر بزرگترین «کاسب تحریم» مدعیان اصلاحات بودند. این روزها و در کوران رقابتهای انتخاباتی اگر این جریان سیاسی باز هم از «تحریمها» و دلسوزیاش برای «لغو تحریمها» گفت؛ یقین داشته باشید باز هم پای یک کاسبی دیگر در میان است. آنها نشان دادند حتی به قیمت افزایش رنج مردم به دنبال کسب کرسی قدرت هستند؛ با حضور «بانیان تحریم» هیچ تحریمی «لغو» نخواهد شد همانطور که در دولت آقای روحانی 802 تحریم ضدایرانی تبدیل به بیش از 1500 تحریم شد.