می شود خیلی راحت - چنانکه از دیشب تا حال در میان هواخواهان دو جریان سیاسی در فضای مجازی در جریان است- یکی از دو طرف جنجال دیشب در یک برنامه انتخاباتی را مقصر قلمداد کرد و با خیال راحت و وجدانی آسوده اخبار انتخابات را دنبال کرد . اما حقیقت ماجرا چیست؟
کارشناس محترم تلویزیون در یک پرسش کلی درباره دانشگاه و موضوع اخراج اساتید ناگهان شخص مشاور نامزد انتخابات را طرف سوال قرار می دهد و او را متهم به موضوعی می کند که حتی اگر واقعیت داشته باشد جای طرحش در یک برنامه انتخاباتی تلویزیونی نیست. حتی اگر بپذیریم که در مناظره های انتخاباتی استفاده از این روش نزد نامزدها برای روشن شدن حقیقت ادعاهای طرف مقابل لازم است می توان پرسید آیا این کارشناس تلویزیون به طرفیت سیاسی یکی از نامزدهای حاضر در انتخابات در این برنامه ها حضور دارد؟! آیا چنین تعریفی با اصل بی طرفی رسانه ملی سازگار است؟
از سوی دیگر هرقدر هم با مشاور نامزدی که به او اتهامی وارد آمده اظهار همدلی کنیم و خشم او را قابل درک ارزیابی کنیم ( به خصوص آنکه او خود قربانی ماجرای اخراج اساتید است) باز هم نمی توانیم واکنش او را در برابر یک اتهام، حتی اگر واهی ، قابل دفاع بدانیم و حتما آن مشاور محترم نامزد مورد نظر هم پس از فروکش کردن این غلیان روحی، نزد خود تصدیق خواهد کرد که می توانست دستکم با آرامش این برنامه را ترک کند نه با عصبانیت و پرخاش.
در مجموع این برنامه ها مانند محکمه ای است که پیش وجدان عمومی برپا می شود و مردم ناظران تیزبینی هستند. اگر کسی گمان کند صرفا با طراحی فنون تبلیغاتی و توسل به پرسش های هدفمند به نفع جریان سیاسی خود یا در قالب یک کارشناس و در یک برنامه تلویزیونی می تواند بر آرای مردم اثر بگذارد حتما در اشتباه است. حقیقت در قاب تلویزیون و رسانه شکل نمی گیرد. هر قدر هم مخاطبان رسانه ها را منفعل بدانیم باز هم نمی توان اثر واقعیتی که در جهان بزرگتر بیرون از قاب رسانه وجود دارد منکر شد. آن حقیقت و واقعیت، علیرغم هر خواست و اراده ای دیر یا زود اثر خود را آشکار خواهد کرد. اثرگذاری رسانه ها بر خلاف نظریه های مورد پسند این روزها صرفا با « برساخته ها» و « روایت» ها صورت نمی گیرد.