متهمی که جای شاکی نشسته است!

مسعود رضائی،   4030412143 ۱۴ نظر، ۰ در صف انتشار و ۶ تکراری یا غیرقابل انتشار
متهمی که جای شاکی نشسته است!

 

آقای حسن روحانی و وزیر امور خارجه‌اش آقای دکتر ظریف چنین گفته‌اند که اگر برجام به اجرا درنیامد به دلیل تصویب «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از منافع ملت ایران» بود که مخالفان دولت در مجلس شورای اسلامی در سال 1399 به تصویب رساندند.

آنها می‌گویند آن قانون، بدترین قانون بود و اگر تصویب نشده بود، برجام به طور کامل اجرا می‌شد و تحریم‌های ایران برطرف می‌گردید و مردم ایران از منافع این قرارداد بهره‌مند می‌شدند و امروز، روزگار بهتری داشتند. اما واقعیت ماجرا چیست؟ مروری بسیار کوتاه و گذرا بر برجام از ابتدا تا انتها می‌تواند گویای واقعیت باشد.

آقای روحانی در 12 مرداد 1392 کار خود را به عنوان رئیس جمهور آغاز کرد و از همان ابتدا، همانطور که از پیش قول داده بود، مذاکره با طرف‌های غربی را برای دستیابی به یک تفاهم در جهت رفع تحریم‌ها و تهدید‌ها علیه ایران، با مدیریت آقای دکتر ظریف شروع کرد. او در رقابت‌های انتخاباتی به رقبایش گفته بود که شما نحوه مذاکره با دیگران را بلد نیستید. او همچنین گفته بود با مهارتی که در مذاکره دارد، کاری خواهد کرد که هم چرخ‌ سانتریفیوژها بچرخد و هم چرخ اقتصاد و زندگی مردم. اینک همه منتظر بودند ببینند او و وزیر امور خارجه‌اش چگونه آنچه گفته‌اند را در عمل پیاده می‌کنند. 

مسئولیت اجرایی این مذاکرات بر دوش وزیر امور خارجه دکتر ظریف گذاشته شد. می‌گفتند او خدای دیپلماسی است، در گفتگو و مذاکره از مهارت بسیار بالایی برخوردار است و نظیر ندارد، فوت و فن متقاعد کردن طرف مقابل را کاملاً بلد است، سال‌ها تجربه فعالیت در سازمان ملل را دارد و خلاصه با این همه تجربه و مهارت و فوت و فن، آمریکایی‌ها را در مذاکرات فیتیله‌پیچ خواهد کرد. 

خیلی زود مذاکرات با میدان‌داری دکتر ظریف آغاز شد. تمام نگاه دکتر ظریف و تمام توش و توان وزارت امور خارجه متوجه مذاکره با طرف‌های غربی و علی‌الخصوص آمریکا شد طوری که انگار هیچ کشور و منطقه دیگری در دنیا وجود ندارد. نگاه مردم هم به این مذاکرات خیره شد انگار هیچ راه دیگری برای پیشرفت و ترقی وجود ندارد. فضای جامعه لبریز شد از انتظار. حدود دو سال به همین منوال گذشت تا سرانجام در تیرماه 1394 با امضای «برنامه جامع اقدام مشترک» موسوم به برجام، انتظارها به پایان رسید. آقای روحانی با حالتی قهرمان‌گونه و ناجی ملت ایران، روبروی دوربین قرار گرفت و شادمانه اعلام کرد دوران تحریم‌ها به پایان رسید و کلیه تحریم‌ها بالمرّه لغو خواهد شد. البته لابد این را از وزیر امور خارجه‌اش شنیده بود. اما متأسفانه نه او و نه وزیر امور خارجه‌اش با دقت متن برجام و واژه‌های به کار رفته در آن را نخوانده بودند و یا اگر خوانده بودند معنای دقیق آن واژه‌ها را نمی‌دانستند. این چیزی بود که بعدها که کار از کار گذشته بود، متوجه آن شدند. به هرحال آن روز آن خبر خوش را به مردم دادند و مردم با شنیدن آن خبر خوش از زبان رئیس جمهور، با شور و شعف خاصی به خیابان‌ها ریختند و به خاطر این پیروزی بزرگ به جشن و پایکوبی پرداختند. 

حالا دیگر زمان اجرای برجام بود. دولتمردان عجله داشتند هر چه زودتر به تعهدات ایران در برجام عمل کنند تا طرف‌های آمریکایی و اروپایی نیز به تعهدات خود در برجام عمل کنند. در این حال البته در داخل کشور، بحث‌های موافق و مخالف با برجام در بین مسئولان و نمایندگان و صاحبنظران با شور و حرارت خاصی ادامه داشت که امری معمول و متعارف بود.

عده‌ای معتقد بودند برجام تنها راه نجات ایران است و عده‌ای عقیده داشتند که از این قرارداد، چیزی عاید ایران نخواهد شد. به هر تقدیر در میانه این بحث‌های داغ، مجلس با تصویب «قانون اقدام متناسب و متقابل دولت جمهوری اسلامی ایران در اجرای برجام» در جلسه روز شنبه 21/7/1394 مشتمل بر یک ماده واحده شامل 9 بند و 2 تبصره و ابلاغ آن به دولت در 22/7/1394 راه را برای اجرای برجام از سوی دولت ایران باز کرد. رهبری نیز طی نامه‌ای به تاریخ 29/7/1394 به رئیس جمهور، شروط 9 گانه‌ای را متذکر شدند تا با رعایت آنها، دولت اقدام به اجرای برجام نماید. بدین ترتیب دولت آقای روحانی با هیجان خاصی شروع به اجرای تعهدات ایران کرد.

انصاف باید داشت و این حقیقت را کتمان نکرد که آقای روحانی و دولتش در هر زمینه دیگری اگر اهل اقدام و عمل نبودند اما در زمینه اجرای تعهدات ایران در برجام که به منزله تعطیلی صنعت هسته‌ای کشور بود، براستی اهل اقدام و عمل بودند. آنها حتی به دلیل هیجان‌زدگی زیاد و اعتماد کامل به آمریکا، شروط 9 گانه رهبری را هم آنگونه که باید مورد رعایت قرار ندادند. در حالی که آمریکا حتی یک گام در آن مسیر بر نداشته بود، آقای روحانی و دولتش در حال دویدن در آن مسیر بودند. سرعت انجام تعهدات توسط ایران به حدی بود که طرف‌های غربی را هم به تعجب واداشت. بدین سان، اوباما و معاونش جو بایدن و وزیر امور خارجه‌اش جان کری مرتب حرف می‌زدند و وعده می‌دادند و آقای روحانی و دولتش مرتب اقدام می‌کردند و عمل. البته هر دو در یک چیز مشترک بودند: لبخند زدن و خندیدن، هر چند آقای ظریف در خندیدن هم راه افراط را در پیش گرفته بود. دو سال بدین منوال گذشت.

در این مدت دولت آقای روحانی که با جدیتی مثال زدنی اهل اقدام و عمل بود تا آنجا پیش رفت که رآکتور آب سنگین اراک را هم از دور خارج ساخت و دیگر تقریباً چیزی برای تعطیل کردن باقی نمانده بود. در چنین حالی، مردم همچنان در انتظار بودند تا اقدام و عملی از آن سو ببینند اما نمی‌دیدند. آنها همچنان فقط لبخند می‌زدند و وعده می‌دادند. صنعت هسته‌ای کشورمان تا مرز مرگ مغزی پیش رفته بود و در عین حال عایدی اقتصاد کشور و معیشت مردم از برجام در حد هیچ بود. حالا دیگر نه چرخ سانتریفیوژها می‌چرخید و نه چرخ اقتصاد و زندگی مردم. با این حال آقای ظریف همچنان می‌خندید و در این تصور بود که طرف مقابل با دیدن این همه اقدام و عمل از سوی ایران،‌ بالاخره اندک اقدام و عملی خواهد کرد.

سرانجام عمر دولت اوباما و معاونش جو بایدن به پایان رسید و آن کلاغ سیاه انتظارهای پوچ به خانه نرسید. اقدام و عملی در رفع واقعی تحریم‌ها از آن دولت مشاهده نشد. دونالد ترامپ از حزب جمهوری‌خواه که معروف به تندروی و خشونت بود و خط و نشان‌هایی نیز برای ایران کشیده بود، در آخرین روز از دی ماه 1396 در کاخ سفید مستقر شد.

دولت روحانی البته خیالش از بابت برجام راحت بود. امضای کری وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا پای آن بود و چه تضمینی بالاتر از این! علاوه بر آن، برجام به غیر از آمریکا، به امضای پنج کشور ابرقدرت دیگر، فرانسه و انگلیس و آلمان و روسیه و چین هم رسیده بود. در شورای امنیت سازمان ملل هم بر آن مهر تأیید زده بودند. ترامپ کی باشد که بخواهد چنین قرارداد قرص و محکمی را زیر پا بگذارد! اما هنوز عمر ریاست جمهوری‌ ترامپ به چهار ماه نرسیده بود که برجام را زیر پا گذارد.

در روز 8 می 2018 مصادف با 18 اردیبهشت 1397، ترامپ جلوی چشم جهانیان و ازجمله آقای روحانی و وزیر امور خارجه‌اش برجام را به صورت یک طرفه لغو کرد و از آن خارج شد. دو سال مذاکره برای تنظیم یک قرارداد فنی بسیار پیچیده و امضای قدرتمندترین کشورهای جهان در پای آن و سه سال انتظار برای ثمره‌چینی اقتصادی از این قرارداد، ناگهان دود شد و به هوا رفت. آمریکا نشان داد که دموکرات و جمهوری‌خواه‌اش هیچ فرقی با هم ندارند. نه از دولت اوبامای دموکرات چیزی عاید شد و نه از دولت ترامپ جمهوری‌خواه. در این میان ما ماندیم و امیدها و انتظارهای بربادرفته و اقتصاد معطل مانده و صنعت هسته‌ای به حال احتضار افتاده و تحریم‌های جدیدی که از سوی دولت ترامپ متوجه ایران شده. چند روز بعد از خروج آمریکا از برجام، مایک پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا در یک کنفرانس خبری، شروط 12 گانه‌ای را برای مذاکره با ایران اعلام کرد. ماحصل شروط مذکور این بود: اول خودکشی کن بعد سر میز مذاکره بنشین!  

چهار سال دوران ریاست جمهوری ترامپ نیز گذشت و چشم آقای روحانی و وزیر امور خارجه‌اش همچنان خیره به برجامی بود که آمریکا از آن خارج شده بود. 8 سال از آغاز مذاکرات برجامی می‌گذشت بی‌هیچ دستاوردی، و گویی با تمام اتفاقاتی که در طول این سال‌ها افتاده بود، آقای روحانی و وزیر امور خارجه‌اش همچنان سخت در این فکر بودند که یا برجام و مصالحه با آمریکا یا هیچ! و در این میان، مردم ایران در حال تحمل تاوان سنگین این خطای بزرگ و فاحش بودند. 

عمر دولت ترامپ رو به پایان بود که صبر نمایندگان مجلس نیز به پایان رسید. همه چیز را داده بودیم و هیچ چیز به دست نیاورده بودیم. سرانجام در روز 12/9/1399 مجلس اقدام به تصویب «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از منافع ملت ایران» کرد که ماحصل آن لزوم حرکت در جهت احیای صنعت هسته‌ای کشور بود. طبیعی بود که برای این منظور، لازم بود ایران نیز از اقدام و عمل صددرصدی به تعهدات خود در برجام عقب‌نشینی کند و اقدام و عمل از نوع دیگری را در پیش گیرد.

اینک آقای روحانی و وزیر امور خارجه‌اش صدا بلند کرده‌اند که ای مردم! بدانید و آگاه باشید که اگر برجام اجرا نشد، به دلیل تصویب قانون اقدام راهبردی در آذرماه 1399 است! و این بدترین قانونی بود که به تصویب رسید و موجب خسارت فراوان به ایران گردید.

اما آنها چرا چنین ادعایی را با چنین صدای بلندی اعلام می‌کنند؟ دلیل‌شان این است که یک ماه قبل از تصویب این قانون، جو بایدن – همان معاون اوباما – در مبارزات انتخاباتی با ترامپ توانسته بود به پیروزی برسد و قرار بود در ابتدای بهمن 1399 دوران ریاست جمهوری خود را آغاز کند و او از قبل در نظر داشت در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، دوباره به برجام برگردد و به تعهدات آمریکا در این قرارداد عمل کند. آقای روحانی و وزیر امور خارجه‌اش مدعی هستند که اساساً تصویب قانون اقدام راهبردی از سوی مجلس توسط عده‌ای تندرو با قصد و غرض جلوگیری از این اقدام خیرخواهانه توسط آقای بایدن صورت گرفت.

سؤال اینجاست آقای روحانی و وزیر امور خارجه‌اش که بعد از سال‌ها کلنجار رفتن با متن برجام، بدقت نمی‌دانستند محتوای این قرارداد چیست و طبق اعتراف خودشان، برداشت غلطی از برخی واژه‌ها و متون آن داشتند، چطور توانسته‌اند به عمق ذهن و نیت پاک و صادقانه آقای بایدن پی ببرند و اطمینان یابند در صورت عدم تصویب قانون اقدام راهبردی، او به برجام بازمی‌گشت و به تعهدات خود عمل می‌کرد؟ آیا آقای بایدن از گذشته زشت خود در دولت آقای اوباما، توبه کرده بود و قصد داشت با این کار خیر خود، معصیت گذشته‌اش را جبران کند؟ 

براستی با توجه به سال‌ها تجربه تلخ از نحوه رفتار دولتمردان آمریکایی، اعم از دموکرات و جمهوریخواه، علی‌رغم لبخندهایی که بر لب دارند و وعده و وعیدهایی که می‌دهند و امضاهایی که می‌کنند و قول و قرارهایی که می‌گذارند، چگونه ممکن است انسانی با حداقل هوش سیاسی، مجدداً دل به این گونه لبخندها و وعده و وعیدها و امضاها و قول و قرارها ببندد؟

از طرفی کسانی که متن برجام را بدرستی نخوانده‌اند و نفهمیده‌اند، گویی متن قانون اقدام راهبردی را نیز بدرستی مطالعه نکرده‌اند چراکه محتوای ماده 7 این قانون آن است که در صورت عمل دیگر متعهدان در برجام به تعهدات خود، مجلس نیز آماده است در این زمینه اقدامات لازم را انجام دهد،‌ و این یعنی آمادگی انجام اقدام مثبت در برابر اقدام مثبت.

علاوه بر تمامی اینها، اینک که نزدیک به چهار سال از ریاست جمهوری بایدن می‌گذرد، آیا هیچ نشانه‌ای در رفتار و اقدام او که حاکی از تمایل به بازگشت به برجام باشد مشاهده شده است؟ یا بالعکس آنچه در دولت او نیز صورت گرفته ادامه همان اقدامات دولت اوباما و ترامپ است. 

به هرحال امروز، آقای روحانی و وزیر امور خارجه‌اش، به جای این که در جایگاه متهم بنشینند و پاسخگوی نحوه عملکرد خود در قبال برجام و فرصت‌سوزی‌های وحشتناک در دوران دولت خویش باشند، ژست طلبکاری به خود گرفته‌اند و در مقام شاکی نشسته‌اند و دیگران را مقصر جلوه می‌دهند.

جالبتر آن که همین آقای روحانی و وزیر امور خارجه‌اش مدعی هستند که آنها قادر به احیای برجام و رفع تحریم‌ها بر مبنای آن هستند اما بجز این سخن کلی، به هیچ وجه وارد جزئیات اجرای این کار نمی‌شوند. آنها نمی‌گویند که اگر چنین توانی دارند پس چرا در طول 6 سال بعد از امضای برجام، علی‌رغم این که دولت را در اختیار داشتند نتوانستند چنین کاری بکنند؟ آنها نمی‌گویند امروز چگونه و بر مبنای چه اصول و چه شرط و شروطی قادرند و حاضرند با آمریکا وارد گفتگو برای احیای برجام شوند؟ آنها نمی‌گویند قرار است چه بدهند و چه بگیرند؟ فقط می‌گویند ما استاد مذاکره‌ایم و با مهارتی که در مذاکره داریم، تحریم‌ها را رفع می‌کنیم. لابد تصور آنها این است که مردم ایران دچار آلزایمر تاریخی و سیاسی شده‌اند و همه آنچه در دوران دولت آقای روحانی گذشته است را بالمرّه فراموش کرده‌اند. 

واقعیت این است که آمریکا تنها در صورتی به برجام بازخواهد گشت و به تعهدات خود ازجمله رفع تحریم‌ها عمل خواهد کرد که تشخیص دهد، ضرر خارج بودن از برجام برایش بیشتر از عمل کردن به مفاد برجام است. آری، اینک که ما به تعهدات برجامی خود عمل کرده‌ایم، حق داریم و باید طلبکارانه از طرف‌های مقابل بخواهیم که آنها هم به تعهدات خود عمل کنند و مذاکره با آنها از این موضع طلبکارانه، یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. اما این اتفاق زمانی رخ خواهد داد که ما توانسته باشیم به شیوه‌های دیگری، بخش زیادی از تحریم‌های آمریکا را خنثی کنیم و این همان کاری بود که در دولت شهید رئیسی آغاز و دنبال ‌شد. بدون چنین پشتوانه‌ای، نشستن پشت میز مذاکره با آمریکا برای رفع تحریم‌ها، چیزی جز برانگیختن انتظارات واهی، معطلی فرساینده، از حرکت افتادن چرخ‌های صنعت هسته‌ای و چرخ‌های اقتصاد کشور و در یک کلام، فرصت‌سوزی نیست و این یعنی تکرار تجربه تلخ و زیانبار دوران ریاست جمهوری آقای روحانی و وزیر امور خارجه‌اش.