در پهنای تاریخِ پساعاشورای 61، حسین بن علی آن مظلومی است که در جهت احقاق حق و پوشاندن جامه عمل بر سنت نبوی و علوی، نا جوانمردانه به شهادت رسید و خانواده او که در اصل طلایهداران معارف و آموزههای وحی بودند به اسارت رفته و رنج و تعب دشواری را متحمبل شدند. اما تاریخ ، پس از شهادت حسین نیز ظلمی را بر او روا داشت و دیگرباره سبت پیامبر اسلام مظلوم واقع شد.
امروز ما با دو ظلم بر حق حسین روبهروییم که بر هر ظلم، اشک و آهی واجب است. یکبار شخص حسین بن علی در کربلا مورد هجوم قرار گرفت و جان خویش را برای دفاع از ارزشهای ازلی و ابدی انسانی با ذبح عظیمش فدا کرد، یکبار دیگر هدف و آموزه اساسی او از قیام، مورد بیمهری واقع شد تا حماسه حسینی ذبح شود تا روح قیام بر اجساد و کالبدهای ما به شکلی که باید دمیده نشود.
واقعه عاشورا دو چهره و دو بخش دارد. یک بخشِ آن مصیبت و فاجعه غمانگیز شهادت حضرت سیدالشهداست. اما روی دیگر واقعه عاشورا که در گذر زمان مغفول ماند و گرد ابهام و حجر بر آن ریخته شد؛ حماسه حسینی و مبارزه سیاسی امام سوم شیعیان است. وجهی که در آن کلامی چون « ألا وَإنَّ الدَّعيَّ ابنَ الدَّعيِّ قَد رَكَّزَ بَينَ اثنَتينِ بَينَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَيهاتَ مِنّا الذِلَّةُ يَأبى اللّه ُ ذلك لَنا وَرَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَحُجورٌ طابَت وَطَهُرَت وَأنوفُ حَميَّةٍ وَنُفوسُ أبيَّةٍ مِن أن تُؤثِرَ طاعَةَ اللِئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرامِ؛ را میخوانیم یعنی هان ! اين حرامزاده پسر حرامزاده مرا ميان دو چيز مخيّر كرده است : ميان شمشير و تن دادن به خوارى . و هيهات كه ما تن به ذلّت و خوارى دهيم . خدا و رسول او و مؤمنان و دامنهاى پاك و مطهّر[ی كه ما در آن پرورش يافته ايم] و دلهاى غيرتمند و جانهاى بزرگمنش ، اين را بر ما نمى پذيرند كه فرمانبرى از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم» . آن روی سکهای که امام حسین میگوید:« مَوْتٌ في عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ في ذُلٍّ اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُكُوبِ الْعارِ وَالْعارُ اَوْلى مِنْ دُخُولِ النّارِ، یعنی مـرگ با عـزّت از زندگى ذليـلانه بـرتر اسـت. مرگ برتر از همراه شدن با عار و خوارى است و خوارى از ورود در آتش برتر است». آن بخشی از کربلا را باید بیش از پیش دریابیم که امام مظلوم شیعیان فریاد زد:« لا وَاللّه ِلا أُعطيكُم بِيَدي إعطاءَ الذَّليلِ وَلا أُفِرُّ فِرارَ العَبيدِ، یعنی به خدا سوگند ، نه دست ذلّت و خوارى به شما مى دهم و نه چونان بردگان مى گريزم.»
شاید بهترین تقریر از حقیقت امر را علی شریعتی در کتاب ارزشمند «حسین وارث آدم» داشته است. شریعتی با تحلیل جامعهشناختی خود، نشان داد غایت کربلا را در شروعش باید جست، اقدام به زیربار زور نرفتن و صفبندی در برابر ظلم به جهت احیای سنت، غایتی است که از مدینه آغاز شد و در کربلا به اوج خود رسید. روی دیگر کربلا این حماسه عظیم است، ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب شرح نهجالبلاغه در عظمت کار امام حسین مینویسد:« هو الّذی سَنِّ للعربِ الاباء» یعنی او کسی است که در میان عرب، زیر بار زور نرفتن را تبدیل به یک سنت و رسم کرد.
با تمام این تفاسیر، ظلم تبدیل کردن حماسه عاشورا و به حاشیه بردن اصل ظلمستیزی و جایگزینی او با اسطوره و محوریت یافتن خرافات و داستانهای سراسر مهمل و غیر اصیل، ظلم دومی است که باید همچون شهادت امام حسین بر آن خون گریست و آه و واویلا سر داد. شهید مطهری در این باره میگوید:« حقیقت این است که در این تقصیر هم خواص مسئول هستند و هم عوام، هردو. راجع به مسئول بودن و مقصر بودن خواص و علما شاید چندان احتیاجی به توضیح نباشد. ولی این را بدانید که عامه مردم و توده مردم هم در این مسائل شریک هستند؛ به همان اندازه و شاید بیشتر. بلکه در این مسائل، این توده مردم هستند که حقایق کشی میکنند و خرافات را اشاعه میدهند.»