اسارت به روایت یک جانباز دفاع مقدس

  4030526058

در دوران اسارات با ضرب و شتم و شکنجه‌های روحی و جسمی روبه‌رو بودم و در اردوگاه‌ها اوایل خیلی سخت و طاقت فرسا بود چون بعثی‌ها بلد نبودند چگونه با اسرا برخورد کنند و آب و غذا و مسائل بهداشتی اصلا وجود نداشت ولی به مرور زمان تا حدودی قابل تحمل شد.

اسارت به روایت یک جانباز دفاع مقدس

به گزارش ایسنا،عباسعلی خیرخواه در سال ۱۳۵۸ به عضویت بسیج درآمد و در سال ۱۳۶۰ پس از زخمی شدن به اسارات دشمن درآمد. او روایت می‌کند: در نیمه سال ۱۳۵۹ از طرف پایگاه بسیج مسجد انقلاب در پادگان ۱۵ خرداد و پادگان غدیر دوره‌های آموزش نظامی را گذراندم.در آذرماه سال ۱۳۵۹ طی دیداری که با امام خمینی (ره) داشتیم، برای قائله کردستان به سنندج اعزام شدم و حفاظت ساختمان کاخ جوانان که مشرف بر صداوسیمای سنندج بود به گروه ما محول شد.

پس از سه ماه به جبهه جنوب و شهرک دارخوین اعزام شدم و در خط شیر محمدیه و خط مقدم جبهه به دفاع از کشورم مشغول به خدمت شدم. ساعت ۱۱ صبح ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ پس از شرکت در عملیات فرمانده کل قوا، زخمی و به اسارت نیروهای بعثی درآمدم.

پس از مداوای سرپایی به عقب جبهه انتقال یافتم و بعد از آن به مدت ۱۰ روز مورد بازجویی‌های متعدد همراه با ضربات کابل قرار گرفتم. بنده را به عنوان پاسدار امام خمینی (ره) به زندان الرشید منتقل کردند و خوشبختانه به سلول حجت‌الاسلام ابوترابی منتقل شدم و حدود ۴۰ روز طول کشید که در سلول با ایشان هم‌نشین بودم و بعد از آن به اردوگاه منتقل شدم.

 در دوران اسارات با ضرب و شتم و شکنجه‌های روحی و جسمی روبه‌رو بودم و در اردوگاه‌ها اوایل خیلی سخت و طاقت فرسا بود چون بعثی‌ها بلد نبودند چگونه با اسرا برخورد کنند و آب و غذا و مسائل بهداشتی اصلا وجود نداشت ولی به مرور زمان تا حدودی قابل تحمل شد.

بعد از اینکه در اردوگاه حضور داشتیم و متحمل ضربات بودیم، روحیه معنوی دیگر اسرای ایرانی بهتر و بهتر شده بود و با توجه به اینکه در عملیات‌ها تعدادی از رزمندگان اسیر می‌شدند و فعالیت‌های مذهبی و فرهنگی و ورزشی را دیده بودند، در اردوگاه‌ها مخفیانه مشغول این کارها بودیم.

بعد از قبول قطعنامه و اعلام آتش‌بس، در تاریخ ۲۹ مرداد ۶۹ پس از تحمل ۱۱۲ ماه اسارت، به میهن بازگشتیم و با استقبال کم‌نظیر و بی‌سابقه مردم و مسئولان مواجه شدیم و مورد تفقد آنها قرار گرفتیم.