«سینهریز»
نوشته: کاوه میرعباسی
نشر: چشمه، چاپ اول 1402
114 صفحه، 98000 تومان
***
کاوه میرعباسی را پیش و بیش از آثار تألیفیاش با ترجمههایش میشناسند که طیف وسیعی، از ترجمهی نوشتههای دی اچ لارنس گرفته تا رمانهای پلیسی و کمدی الهی دانته را در برمیگیرد. اما نویسندگی نیز در کارنامهی او جایگاه ویژهای دارد که از جملهی آنها میتوان به مجموعه داستان «هفت روز نحس» و رمان «پایان خوش ناتمام» اشاره کرد. ذائقهی او در انتخاب اثر برای ترجمه، در داستاننویسیاش هم بیتأثیر نبوده و مضامین معمایی و اسطورهای بسیاری میتوان در آثارش یافت. او در رمان کوتاه اخیرش، «سینهریز» نیز به همین ترتیب عمل کرده و رگههای بسیاری از علائق ترجمهاش در آن مشاهده میشود.
رمان با دیدار اتفاقیِ دو دوست پس از سالها در مطب دکتر آغاز میشود و شاید در نظر اول نتوان از خلال گفتوگوی آنها به نکتهای معماگونه رسید، اما طولی نمیکشد که رمز و رازها از پس رفتارها و گفتارهای به ظاهر ساده سر برمیآورند و مسیر نگاه مخاطب را تغیر میدهند. داوود پورجمشید و ناصر دیلمی سالهای بسیاری است که یکدیگر را ندیدهاند و اکنون دنیایی قصه برای تعریف کردن دارند. در میان مرور دنیایی از خاطرات، صحبتشان به عشقی میرسد که میان دو نفر از همکلاسیهایشان برقرار بوده و به وصالی انجامیده که هر یک از آنها تحلیل متفاوتی دربارهی آن دارند. داوود برای ادامهی صحبتها ناصر را به خانهاش دعوت میکند و در فاصلهای چندروزه تا آمدن ناصر، وقایع بسیاری در خانهی داوود رخ میدهد که فضای تعاملات بینشان را تغییر میدهد.
داوود برخلاف ناصر سالهای سال است که ازدواج کرده و خانوادهای به ظاهر آرام و همدل دارد. اما میان اعضای خانواده ارتباطات غریبی برقرار است و همه چیز آنگونه که داوود و همسرش، سیما برنامهریزی میکنند پیش نمیرود. میرعباسی میکوشد مسألهی شکاف و تقابل میان نسلها را هم در خلال داستانش مطرح کند و از جوانانی بگوید که سبک و نگرش والدینشان را برنمیتابند و درصدد ساختن چارچوبهای تازه در روابط و نحوه مدیریت زندگی خود هستند. افشین، فرزند داوود نمونهای بارز از همین نسل است که عصیان و موضعگیری خاصش به قواعد و مناسباتِ ساختهی نسل قبلی بخشی از ماجراهای داستان را رقم میزند.
نویسنده به مقایسهی روابط آدمهای همنسل نیز میپردازد و ناصر و داوود را در دو سر طیفی قرار میدهد تا این قیاس را تکمیل کند. ناصر بر خلاف داوود شریک زندگی خود را برنگزیده و پس از سالها این گزینش برایش همچنان سخت و پرمسأله است. داوود که سالهاست انتخابش را کرده و حاصل آن خانوادهای است که اکنون دارد نیز وضعیت چندان بهتری ندارد. هر دوی این شخصیتها خلأها و پیچیدگیهای خاص خود را در زندگی دارند و گویی در دو کفهی یک ترازو قرار گرفتهاند که مدام یکی بر دیگری برتری مییابد و وزنهاش سنگینتر میشود.
در کنار مناسبات مختلفی که میان آدمها برقرار است، میتوان شاهد معماهای ریز و درشتی بود که در نقاط گوناگون داستان مطرح میشوند و بخشی از پیچیدگیهای آن را میسازند. این معماها به اشکال متفاوتی ظهور پیدا میکنند؛ گاهی در میان رفتار و رویهی آدمها خود را نشان میدهند و گاه از میان خاطرات گذشته به زمان حال راه مییابند و مسیر تعاملات را تغییر میدهند. پیشینهی شخصیتها که نویسنده در مقاطع مختلف داستان بهتدریج و به تفصیل به آنها میپردازد، نقش مهمی در شکلگیری و کشف این معماها بازی میکند.
شخصیتهای داستان بسیار ماجراجویانه عمل میکنند و این ویژگی منجر به خلق موقعیتهای دراماتیک داستانی فراوانی میشود. حتی درونگراترین شخصیتها نیز در این رمان در طی اتفاقات گوناگونی که رقم میزنند نشان میدهند که چهقدر در پی برانگیختن هیجانات خود و دیگری و کشف رازهای اطرافیانشان هستند. شاید از این جهت بتوان آنها را شبیه قهرمانان داستانهای کارآگاهی دانست. قهرمانانی که زیرکیها و کنجکاویهایشان در طرح و حل معماها نقشی اساسی بازی میکند.
در کنار تمامی ویژگیهای مختلفی که شخصیتها را برای مخاطبان جذاب میکند، لحن هر یک از آنهاست که بسیار چشمگیر و قابل توجه به نظر میآید. آنها شوخطبعیها و تلخیهای منحصربهفردی دارند که موجب میشود چهرههایی متفاوت از همدیگر بیابند. حتی در تاریکترین وقایع داستان نیز آنها اعتمادبهنفس و طنازی خاص خود را حفظ میکنند تا نشان دهند که در مصاف دشواریها رویکرد و سبک ویژهی خود را دارند و میتوانند مدیریت مسائل را در بحرانیترین مقاطع ممکن به عهده بگیرند.
به همین خاطر است که مدام بازیهای بسیاری میان شخصیتها شکل میگیرد و هر لحظه یکی از آنها ابتکار عمل را به دست دارد و مسیر را به سمتی متفاوت میکشاند. نویسنده تیزهوشی و خونسردی را که لازمهی ادامهی چنین شکلی از بازیهاست در شخیصتهایش قرار داده و به گونههای مختلفی آنها را هدایت میکند. نقاط تاریک و روشن هم مدام جابهجا میشوند و گرچه محل تعامل آدمها اغلب خانه است، اما نویسنده کوشیده پویایی را با تلاطمات در رفتار و گفتار قهرمانانش در صحنه حفظ کند و داستانش را از ریتم نیاندازد. رمان گرچه کوتاه است اما از زوایای بسیاری میتوان ناظر وقایعش بود و رازهای فراوانی از دل قهرمانانش میتوان بیرون کشید.