ما و این رویای عادی بودن!

حسین رجائی، گروه سیاسی الف،   4030804122 ۵۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۵۰ تکراری یا غیرقابل انتشار
ما و این رویای عادی بودن!

دائما می‌گویند: «ما چیز زیادی نمی‌خواهیم، فقط یک زندگی عادی مثل بقیه مردم دنیا... می‌خواهیم کشورمان یک کشور عادی و بی‌حاشیه باشد مثل بقیه کشورهای دنیا...». 

به ظاهر توقع چندان زیادی ندارند، فقط یک مشکل کوچک! دارد: در این دنیا اصلا چیزی با عنوان "زندگی عادی‌" وجود ندارد که طالبش باشند!؟ مانده‌ام چه چیز عادی در این دنیا دیده‌اند که اینگونه شیفته‌اش شده‌اند!؟

اینکه ابرقدرتی در آنسوی کره خاکی، بزرگترین اولویت ملی‌اش ایجاد کشور جعلی کوچکی بیخ گوش کشور ماست عادی است یا اینکه ده‌ها کشور غربی مهم‌ترین دغدغه‌شان سرپا نگه داشتن آن رژیم، هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای خود!؟

اینکه دنیای غرب که برای کشته‌شدن مشکوک یک دختر در کشور ما هفته‌ها غوغا به راه می‌اندازد در برابر قتل‌عام ده‌ها هزار زن و کودک فلسطینی ساکت است چیز عادی است یا اینکه در آزادی‌بیان‌شان زیر سوال بردن وجود خدا یک روال است اما زیر سوال بردن وجود هولوکاست یک جرم!؟ 

اینکه در غرب می‌توان به پیامبران توهین کرد ولی نمی‌توان به اسرائیل و همجنس‌بازان حتی انتقاد کرد چیز عادی است یا اینکه در رسانه‌های‌‌شان خبر ترسیدن سگ و گربه‌های اسرائیلی مهمتر است از خبر تکه‌پاره شدن کودکان فلسطینی و لبنانی!؟

نه فقط این‌ واقعیت‌های روز، اگر به تاریخ و جغرافیای سیاسی کشور خود هم نگاه کنید چیز عادی نمی‌یابید. کشوری که در چهارراه جهانی قرار گرفته و همواره مورد طمع قدرت‌های استعماری بوده چه چیزش عادی است!؟ اگر به دین و مذهبی که افتخار انتساب به آن را دارید و تاریخ زندگی پیشوایان‌مان هم نگاه کنید چیز عادی نمی‌یابید. ملتی که در جهان او را به اسم عاشورا می‌شناسند، به اسم علی بن ابیطالب (ع)، حسین بن علی (ع) و فاطمه زهرا (س)، چه چیزش عادی می‌تواند باشد!؟

اگر از همه این‌ها هم بخواهید فرار کنید از خلقت خود که دیگر نمی‌توانید بگریزید! از این هفتاد هشتاد سالی که برنامه‌ریزی کرده‌اید در این دنیا، "عادی" زندگی کنید ولی خودش از اساس غیرعادی است! نه شروعش به اختیار خودمان بوده و نه پایانش به دست خودمان است! نه بر آن سفینه فضایی که با سرعت صدها هزار کیلومتر بر ساعت ما را به سمت لایتناهی عالم می‌برد کنترلی داریم و نه اختیار صدها هزار عملیاتی که در ذره ذره جسم‌مان جریان دارد در دستمان است! در جهانی که نه ابتدای زمانی برای آن می‌توانیم تصور کنیم و نه انتهای مکانی برایش متصور است واقعا مفهومی به اسم "عادی" معنا دارد!؟

کاش به جای حسرت خوردن برای این آرزوی پوچ و توهمی به جستجوی نقش حقیقی خود در این ‌بیکران هستی برمی‌آمدیم تا خدای‌نکرده حسرتی ابدی نصیب‌مان نشود!