نفوذ ایران تا بیخ گوش نتانیاهو
روزنامه خراسان نوشت:
رسانههای عبری اخیرا از تحقیقات مشترک سازمانهای امنیتی «شینبت، پلیس و ارتش اسرائیل» درباره درز اطلاعات محرمانه از دفتر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر این رژیم خبر دادهاند که گفته میشود این اطلاعات ظاهرا در ارتباط با جنبش حماس و جنگ غزه بوده است. بنا بر یکی از اسناد این پرونده که به رویت «روزنامه بیلد» آلمان رسیده است، یحیی السنوار، رهبر سابق حماس راهبرد این جنبش درباره گفتگو درباره مبادله اسرا و آتشبس را ترسیم کرده بود که نهادهای امنیتی رژیم آنرا بسیار سری میدانند. در یکی از این اسناد ادعا شده که حماس از اعتراضات خانوادههای اسرای صهیونیست برای تحت فشار قرار دادن دولت نتانیاهو برای پذیرش قرارداد مبادله اسرا استفاده میکرد.
از آن جا که در بسیاری از اسناد اطلاعات محرمانه لو رفته در همه کشورها، همواره رد پای بازیگران خارجی به چشم میخورد در درز اسناد دولت نتانیاهو هم این احتمال وجود دارد. با توجه به این که سطح تنشها بین ایران و رژیم صهیونیستی در ماههای اخیر به اوج خود رسیده است و هر دو طرف سعی میکنند برای ضربه زدن به دشمن، از همه امکانات سخت و نرم خود استفاده کنند، اکنون انگشت اتهام صهیونیستها به سمت ایران نشانه رفته است. هر چند صحت این ادعا تاکنون تایید نشده و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد اما باتوجه به فضای تنش آلود بین دو طرف، دور از ذهن نیست که ایران در این ماجرا نقش داشته باشد.اخیرا مشخص شده که دفتر دادستانی رژیم صهیونیستی، کیفرخواستی را در دادگاه تلآویو علیه «آشر بنیامین وایس»، تبعه این رژیم به اتهام ماموریت از سوی ایران برای تعقیب یک دانشمند هستهای اسرائیلی با هدف ترور او صادر کرده است.
در این کیفرخواست آمده است که این فرد از طرف ایران ماموریت داشت و اقدامات مختلفی را برای عوامل ایرانی انجام میداد که میتواند به امنیت اسرائیل آسیب برساند.اگر واقعا ایران تا این حد به دفتر نتانیاهو نزدیک شده باشد نشان میدهد که رژیم صهیونیستی برخلاف ادعای مقامات، تا چه حد نفوذپذیر است.در ماههای اخیر شهروندان و مقامات صهیونیستی از این که نمیتوانند جلوی موشکهای مقاومت را بگیرند وحشت زده شدهاند و اکنون با برملا شدن ضعف لایههای امنیتی تلآویو، نگرانیها به مراتب گستردهتر خواهد شد.
******
فیلترینگ راهی به سوی بنبست
روزنامه ابتکار نوشت:
بحث فضای مجازی و مراقبت از مردم در برابر دنیایی که اینترنت به روی آنها باز کرده سالهاست جز مباحث اصلی جامعه و خانواده ها و اقشار مختلف مردم شده است هرچند ما در یک اشتباه محاسباتی فضای سوشال مدیا را مجازی پنداشتیم و نمی دانیم این فضا هم بخشی از فضای حقیقی زندگی ماست و مجاز به معنای دروغ نیست بلکه بازتاب دهنده رفتار ما در دنیای حقیقیست حال این دنیای حقیقی رسانه ملی ما یا فضای کاری ما یا فضای تحصیلی ماست که فضای مجازی همچون آینه ای آن را بازتاب می دهد یا بهتر بگوییم بخشی از آن را نمایان می کند ما نباید همچون کسی که نمی تواند خوب و بد این فضای مجازی را تمایز دهد و فقط فرش را روی خرده نان های ریخته شده بر روی یک فرش هزار رنگ می اندازد ما نیز با فیلتر کردن و بستن آنچه بازتاب زندگی حقیقی ماست چشم ها را بر روی این فضا ببندیم بلکه باید نقاط قوت و ضعف خویش را در دنیای حقیقی و به طبع مجازی که آینه زندگی مان است را بشناسیم و یادمان باشد هیچ فضای حقیقی و مجازی در دنیا وجود ندارد که خطراتی را برای سنین مختلف نداشته باشد.
مگر رانندگی خطر تصادف را همراه خود ندارد؟! مگر ساختن ساختمانی چند طبقه خطر سقوط مصالح را همراه خویش ندارد؟! خلاصه مگر املا نوشتن غلط ندارد؟! آیا می توان نوشتن املا را غلط پنداشت یا به وجود آموزگاری که غلط های ما را متوجه می شود خرده گرفت اما می توانیم معلمی داشته باشیم که شکل صحیح کلمات را به ما بیاموزد؛ هرچند در جامعه امروز که به سمت مدرنیته شدن می رود و اینستاگرام و تلگرام و سوشال مدیایی که زاییده مدرنیته است قوانینی داریم که یکی از اصول مدرنیته می گوید عقل بشر بیش از هرکسی خیر و صلاح بشر را متوجه می شود و هیچ کس جز خوده فرد راه صحیح را برای فرد تشخیص نمی دهد،اما در جامعه شرقی و سنتی ما که همیشه درصدد ورود به دنیای مدرن بوده است این تضادها موجب اختلالات فکری و خانوادگی شده است؛ در واقع جامعه ما نه می تواند از فضای مجازی که تبلور مدرنیته است فاصله بگیرد و نه می تواند اتفاقات آن را به راحتی هضم کند اما مگر می شود فضای مجازی که دنیا را به یک دهکده جهانی تبدیل کرده است را به روی خویش ببندیم؟!
نمی توانیم این فضا را فی الذات مسموم و قابل معدوم کردن بدانیم؛ اما می توانیم چگونه استفاده کردن از این فضا را حق انتخاب افراد بدانیم متاسفانه فیلترینگ همچون یک ربات هوشمند اما بی احساس چوب تر و خشک را با هم می سوزاند و اجازه نمی دهد عقل شخص که حاصل قدرت تشخیصش می باشد و تبلور یافته از زیست او در جامعه است فضای نامناسب را بر روی چشمانش ببند و فضای مناسب را مقابل افکار او باز کند؛ سالها ماموران راهنمایی و رانندگی به رانندگان و سرنشینان خودروها تذکر می دادند که کمربند ایمنی را ببندید زیرا خطر تصادف وجود دارد که موجب آسیب رسیدن به جسم شما می شود شاید ترس از جریمه باعث بستن کمربند ایمنی در رانندگی شد اما فرهنگ بستن کمربند ایمنی زمانی در جامعه رونق گرفت که افراد در جاده ها تصادف کردند و متوجه شدند بستن کمربند ایمنی میتواند از بیشتر آسیب رسیدن به آنها جلوگیری کند؛ در واقع باید مردم خودشان تشخیص بدهند که چه زمانی و کدام فضا و در چه حالتی برای انها و فرزندانشان خطر دارد؛باید در آموزش و پرورش ، وزارت علوم و دانشگاه ها و موسسات فرهنگی اتفاقات درست اخلاقی را تعریف کنیم که افراد خودشان اتفاقات نادرست اخلاقی را در فضای مجازی و خاصه اینستاگرام تشخیص بدهند افراد باید به مرور زمان و در چارچوب آموزش ها و پرورش هایی که فقط مختص وزارت اموزش و پرورش هم نیست به این بلوغ فکری برسند که چه چیز برای آنها مناسب است و چه چیز مبتلابه فضای مجازی است.
******
انتقاد از هزینهتراشی ظریف برای کشور
روزنامه سیاستروز نوشت:
ضرب المثل معروفی است که میگوید؛« یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به مردم» این ضرب المثل برای برخی افراد و اشخاص مصداق دارد. به این سخن توجه کنید؛ ظریفی گفت: «در کشور ما اظهارنظرها بدون توجه به عواقب آنها صورت میگیرد که این موضوع منجر به محکومیت به ناحق در بسیاری از دادگاههای دنیا شده است. دادگاهها در امریکا که به ناحق ایران را محکوم میکنند، مقدار زیادی از مستنداتشان اظهار نظر و بیانیههای مقامات ایرانی هستند. ما وقتی صحبت میکنیم و به هیجان میآییم متوجه نمیشویم که اظهارات یک مقام دولتی حرفهایش سند است و میتواند ایجاد مسئولیت کند.»
معاون راهبری رئیس جمهور دولت چهاردهم آقای محمد جواد ظریف، همان ظریفی است که این سخنان را گفته است اما در خبری که از او منتشر شده و سخنرانی در یک جلسهای است، اقای ظریف اشارهای به یک نمونه از آنچه که گفته نکرده است. خوب بود که به یک نمونه اشاره میکرد تا مخاطب متوجه شود که منظور چه سخن و کدام شکایت بوده است.
نخست باید به آقای ظریف معاون راهبردی ریاست جمهوری عارض شویم که آمریکاییها نزده میرقصند، این که سخنان مسئولان ما سندی برای پیگیری شکایت و محکومیت ایران در دادگاههای آمریکا یا دادگاههای بینالمللی شود؛ محلی از توجیه ندارد.
وقتی دادگاه در آمریکا بدون اظهار نظر مسئولان و مقامات کشورمان تنها به شکایت یک فرد معلوم الحال به نام مسی علینژاد رسیدگی میکند و به او از پولهای بلوکه شده ایران غرامت پرداخت میکند و در واقع کاسبی چنین ضد انقلابی را رونق میبخشد که ادعا و شکایت او هیچ سندیتی هم ندارد، چه انتظاری از ایالات متحده وجود دارد جناب آقای ظریف؟! به اقای ظریف باید یادآور شد که او زمانی وزیر خارجه ایران بوده است، دوره مذاکرات هستهای با هدایت او سپری شد و آنچه به دست آمد هیچ بود. جناب آقای ظریف در آن زمان ایا سخنان بر زبان نیاورد و یا مواضعی اتخاذ نکرد که برای کشور هزینه ساز بوده است؟
گفتوگوی محمد جواد ظریف با محمد البرادعی مدیر کل وقت آژانس بینالمللی انرژی اتمی را یادآوری میکنیم. ایا آن سخن برای کشور هزینه ساز نبود؟ البته با اصل سخنان آقای ظریف موافقیم، چرا که ما نیز اعتقاد داریم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد که برخی اشخاص، افراد و مسئولان و مقامات آن را رعایت نمیکنند، اما رطب خورده منع رطب کی کند؟! جناب آقای ظریف! معاون راهبردی رئیس جمهور و وزیر خارجه پیشین، یادت هست که درباره توانایی نظامی آمریکا و توانایی نظامی ایران چه گفتید؟ آیا آن سخن برای کشور هزینه نداشت و ایران را ضعیف و آمریکا را قدرتمند جلوه نکرد؟ در حالی که تواناییهای نظامی و تسلیحاتی ایران روز به روز افزایش یافته و به یک قدرت نظامی بزرگ تبدیل شده که دشمن نیز به آن اعتراف می کند، سخن از ضعف نظامی کشور آن هم در میان جمعی از دانشجویان جوان بجا و به هنگام و جایز بود؟ آیا زمانی که جنابعالی با صراحت و تأکید کامل گفتید که آمریکا نمیتواند از برجام خارج شود، اما به تعهداتش عمل نکرد و از برجام خارج شد و آن را مقابل چشمان مردم جهان پاره کرد، برای کشور هزینه نداشت؟
از این دست سخنان و مواضعی که از سوی شما گفته شده باز هم میتوان یادآوری کرد اما آن نکتهای که جنابعالی به آن اشاره کردهاید کدام سخن و موضع کدام مسئول و مقام است تا ما نیز بدانیم و چه بسا نسبت به آن نقد هم داشته باشیم. اکنون در دورانی به سر میبریم که شرایط بسیار حساس و سرنوشت ساز برای منطقه و جهان است، کار از شکایت و شکایت کشی به داگاههای بینالمللی و یا داخلی آمریکا و اروپا گذشته، انها شمشیر را مدتها است از نیام کشیدهاند و به کار انداختهاند، برجامی که قرار بود همه مشکلات را حل کند حتی آب خوردن، پولهای بلوکه شده را بازگرداند اما هنوز هم این اتفاق نیفتاده است، چرا به ثمر نرسید؟ امضای جان کری و اوباما چه شد؟ مقابل قلدری قلدرها کوتاه بیاییم، هر چه داریم به یغما خواهند برد آقای ظریف!راستی آقای ظریف تصور نمیکنید که اصرار شما بر ماندن غیر قانونی در دولت، هزینه تراشی برای کشور باشد؟
******
نگاهی متفاوت به غائله برهنگی در دانشگاه علومتحقیقات
روزنامه قدس نوشت:
قابل پیشبینی بود که به سرعت انتشار هر خبر جنجالی که سویههای برهنگی و خلاف عفت عمومی دارد، ماجرای دانشگاه علوم و تحقیقات نیز به سرعت در فضای مجازی بچرخد. در چنین موقعیتی، از آن جایی که جریان رسانهای ضدانقلاب مترصد اندک فرصتی برای سوار کردن روایت خود است، خیلی سریع فرمول همیشگیاش را در پیش گرفت و سعی کرد سناریویی که مطلوب خودش است را پیش ببرد. روی همین حساب، ماجرایی که منطبق با ویدئوهای منتشر شده از آن، حداقل نقطه شروعش برای هیچ کس مشخص نبود را واکنشی انقلابی علیه حجاب خواند و با این عنوان برای مخاطبان خودش فاکتور کرد. در این نوشتار قرار نیست به اصل ماجرا و اینکه واقعیت بالاخره چه بوده بپردازیم؛ دلیل این نپرداختن نیز بیشتر از همه این است که باور داریم در طرف مقابل، یک پروژه رسانهای تعریف شده که بنا دارد سوژه را فارغ از اینکه واقعیتش چیست، برای منافع خودش مصادره کند و هیچ کاری با حقیقت ماجرا ندارد. مضاف بر اینکه برایش مرزهای اخلاقی و انسانی نیز مطرح نیست که اگر بود، به درخواست پرآب چشم همسر این فرد توجه میکرد و به سهم خود به چرخه نشر و گسترش ویدئوهای این ماجرا خاتمه میداد؛ چرا که بالاخره آینده دو فرزند خردسال این فرد، متأثر از آبروی امروز و فردای والدینشان است و حداقل آنها در این ماجرا بی تقصیرند.
آن مسئلهای که به نظر خیلی مهم است و میتوان آن را در امتداد خط پی گرفته شده توسط این رسانهها و شبهروشنفکرهای همراستا با آن بهخصوص پس از وقایع سال ۱۴۰۱ دید، تلاش برای نمادسازی از این وقایع و تلاش برای پذیرفته شدن آن در جامعه هدف یعنی عموم مردم ایران و افکار عمومی است. با همه این تلاشها که میتوان نمونههای فراوانی از آن را طی همین مدت کوتاه پشت سر هم ردیف کرد، اما افکارعمومی هیچ ارتباطی با این نمادسازیها نگرفته و به تعبیری به ناخودآگاه جامعه ایرانی راه نیافته است. مثلاً در همین فقره و از همان ساعات اولیه، این جریان تلاش کرد از برهنه شدن این فرد در محیط فرهنگی دانشگاه، اقدامی شجاعانه برساخت کند. این کار را چگونه انجام داد؟ با قرار دادن تصاویر برهنه این زن در کنار تصاویر معروف جهانی که به نمادهای مبارزه علیه استبداد شناخته میشوند. یک فقره از این تصاویر نمادین، همان تصویر معروف «مرد در برابر تانک» بود که در میدان «تیانآنمن» چین در سال ۱۹۸۹ اتفاق افتاده بود. همینطور آن تصویر معروف از فردی به اسم «آگوست لندمسر» که کارگر یک شرکت کشتیسازی در هامبورگ بود و در پی رژه نازیها از سلام کردن و احترام گذاشتن به هیتلر خودداری کرد.
تلاش برای این نمادسازیها به کرات در غائله دو سال پیش اتفاق افتاد و ما دیدیم هیچ کدام از آنها اصطلاحاً در جامعه نگرفت. نکته جالب و تأملبرانگیز در این قضایا هم این بود که این شکست باوجود پشتوانه عظیم رسانهای و مجازی رقم میخورد. همه از رکوردزنی هشتگها و حجم تولید محتوای رسانهای و هنری برای غائله دو سال پیش خبر داریم. این یک پرسش اساسی است که باید آن را کالبدشکافی کرد؛ اینکه چرا باوجود این حجم از دسترسی به ذهن و روان مخاطب بهواسطه فضای مجازی و گسترش ارتباطات، این جریان از شکل دادن یا به تعبیر درستتر از زایش یک نماد ناتوان است؟
پاسخ اجمالی به پرسش از این ناتوانی در نمادسازی را در یک جمله میتوان اینگونه جمعبندی کرد؛ همه این کنشها که تلاش میشود از آن کنشی انقلابی بدست بیاید به این دلیل توفیق نمییابند که در موقعیتهای ارگانیک و طبیعی بدست نمیآیند. تک تک روایتهای رسانهای حول این وقایع را اگر مورد بررسی قرار دهیم، متوجه میشویم ضدانقلاب با دستکاری مداوم واقعیت تلاش دارد نشان دهد موقعیتی که در تلاش برای بازنمایی آن است، در یک وضعیت طبیعی شکل گرفته و از اصالت و هویتی ریشهدار نشأت گرفته است و همین مسئله راز شکست تمام این تصویرسازیهاست. تقلای جریان رسانهای مقابل انقلاب به این دلیل به نتیجه نمیرسد که کنشهایی که روی آن تمرکز کرده در فرهنگ استعماری غرب ریشه دارد و نه در هویت چندهزارساله ایرانی اسلامی. بهترین شاهد مثال در این فقره هم شاید همین مورد اخیر باشد؛ با در نظر داشتن فرهنگ نجابت و حیا که در فرهنگ چندهزارساله ایرانی ریشه دارد و تا مغز استخوان مردم این سرزمین نفوذ کرده، واقعاً میتوان امید داشت برهنه شدن به عنوان یک کنش نمادین انقلابی آن هم از طرف جامعه مورد پذیرش واقع شده و در جامعه هدفش تکثیر شود؟ حاشا و کلا.
******
احتمال تغییر در دکترین هستهای کشور
روزنامه اعتماد نوشت:
دکتر کمال خرازی، مشاور رهبری انقلاب و رییس شورای راهبردی روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران در مصاحبه اخیر خود با المیادین لبنان بیان داشته است که «اگر ایران با تهدید موجودیتی مواجه شود و بقای آن مورد مخاطره قرار گیرد، احتمال تغییر در دکترین هستهای کشور وجود دارد». این برای سومین بار است که خرازی مطالبی بدین مضمون را بیان میکند. بیان این سخنان از سوی یک دیپلمات کارکشته و میانهرو، آن هم در شرایطی که سطح نزاع و درگیری میان ایران و اسراییل به بالاترین حد خود طی سالهای اخیر رسیده، پیام مشخصی برای دولت راستگرای نتانیاهو داشته که در طول ماههای اخیر ماجراجوییهای زیادی را انجام داده و از بسیاری خطوط قرمز ایران عبور کرده است. بیان این سخنان از سوی وی نشاندهنده این است که جمهوری اسلامی ایران با توجه به سطح تهدیدات و روندهای کلان نظام بینالملل و منطقه خاورمیانه، دکترین دفاعی خود را تنظیم میکند و اگر شرایط امنیتی و ژئوپلیتیکی تغییر کند، دستگاه تصمیمگیری جمهوری اسلامی از این پویایی برخوردار است که در دکترین دفاعی خود تجدیدنظر کند.
آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی نیز در دیدار اخیر دانشآموزان و دانشجویان با تاسی از آیه «وأعِدّوا لهُم ما استطعتُم مِن قُوّةٍ» که از لزوم آمادگی نظامی در برابر دشمنان متجاوز سخن میگوید، بیان داشتند که «در مقابله با استکبار، همه آنچه باید و شاید برای آمادگی ملت ایران انجام بگیرد، چه از لحاظ نظامی، چه از لحاظ تسلیحات و چه از لحاظ کارهای سیاسی حتما انجام میدهیم». بیان این سخنان در شرایط فعلی منطقه، نشان از رویکرد واقعگرایانه ایشان داشته و این پیام را به طرف اسراییلی منتقل میکند که جمهوری اسلامی متناسب با شرایط میدانی، راهبردهای کلان دفاعی خود را تنظیم میکند.
همانطور که پیشتر در یادداشتهای گذشته نیز بیان شد، جمهوری اسلامی در شرایط فعلی راهبرد «بازدارندگی هستهای نهفته» یا «بازدارندگی هستهای در آستانه» را در پیش گرفته است و سعی دارد تا با بهرهگیری از این اهرم، رفتارهای تهاجمی رژیم اسراییل را کنترل کند. این راهبرد تاکنون تا حد زیادی موفق و کامیاب بوده و توانسته از یک سو بر محاسبات هزینه-فایده دشمن در نوع مواجهه مستقیم با ایران اثر بگذارد و رفتار او را در چارچوب قواعد بازی حفظ کند و از سوی دیگر این جسارت را به ایران بدهد که در پاسخ به اقدامات اسراییل، عملیاتهای «وعده صادق 1»و «وعده صادق 2» را انجام دهد.
اما با توجه به شرایط امنیتی و ژئوپلیتیکی منطقه و تهدیدات روزافزون اسراییل به نظر میرسد که نشانههای عدم کامیابی و شکست راهبرد «بازدارندگی هستهای نهفته»ی ایران در برابر اسراییل در حال ظهور بوده و احتمال انجام هرگونه اقدام نابخردانه و خارج از چارچوب قواعد بازی از سوی اسراییل وجود دارد. لذا با توجه به پویایی فقه شیعه و لزوم حفظ بقای کشور در برابر دشمنان، بعید نیست که در صورت پیچیدهتر شدن معادلات و افزایش تعداد عملیاتهای رفت و برگشتی میان ایران و اسراییل، شاهد تغییر در دکترین هستهای و دفاعی کشور باشیم.
******
کسی «شیوه» را تعطیل نکرده است
حسین شاهمرادی، مدیر شبکه چهار سیما طی یادداشتی در روزنامه جام جم درباره دلایل تعطیلی برنامه «شیوه» توضیحاتی ارائه داد و نوشت:
چند روزی است برنامۀ «شیوه» نُقل محافل است. میگویند صداوسیمای تکصداییطلب همین تکمجرای شنیدن صدای مخالف را هم بست. بعد هم در مدح چندصدایی و در ذم تمامیتخواهی رساله مینویسند و سخن میرانند. همین ماجرا را بهانۀ مناسبی یافتم تا پس از دو سال، نکاتی را دربارۀ «شیوه» و البته ماوقع اخیر، بهعرض برسانم. اول اینکه «شیوه» نه یک اتفاق، بلکه محصول یک نگاه و یک رویکرد جدید در سازمان صداوسیما بود. نگاهی که سنت گفتگو را گرانمایه و خطیر میپنداشت و برای احیای این سنت، حاضر بود هزینه بپردازد و کلیشهها را بشکند. آنتنی که سالها مملوکِ بیمقدار سلبریتیهای بیفضل بود، قرار شد میزبان نخبگان و صاحبان فضل، با نگاههای متفاوت و حتی متضاد بشود؛ و شد؛ و فقط «شیوه» هم نبود. «شیوه» شاید جزو اولین تلاشها در این مسیر بود؛ اما این روند و نگاه متوقف در «شیوه» نماند و به برنامههای دیگر نیز تسری یافت و هنوز هم هست.
میگفتند تندروها آمدهاند تا همۀ شبکههای صداوسیما را به شبکۀ «افق» تبدیل کنند؛ اما پس از چندی دیدند که شبکۀ افقِ همین تندروها هم دارد چهرههایی را دعوت میکند که برایشان قابلتصور نبود. میگفتند اینها نقدناپذیر و متحجرند؛ اما ناگاه دیدند که صداوسیمای همین تندروهای تکصداییطلبِ نقدناپذیر برنامۀ زنده گذاشته است تا منتقدان صداوسیما بیایند بنشینند و از آنتن شبکۀ ملی، خودِ صداوسیما و مدیران آن را نقد و حتی گاهی تمسخر کنند. کار به جایی رسیده بود که برخی از این افراد که به «شیوه» دعوتشان میکردیم، تعجب میکردند. روزی که به دکتر صادق زیباکلام تلفن زدم تا دعوتش کنم با آقای شمسالواعظین مناظره کند، با تعجب گفت: «من صادقام! شما احتمالاً با سعید کار دارید!»ای کاش میتوانستم فهرستی از کسانی را که به «شیوه» دعوتشان کردیم و نپذیرفتند، منتشر کنم. اما برخی (تکرار میکنم: برخی) از منتقدان (که البته کم هم نبوده و نیستند)، صداوسیمای جدید رادوست نداشتند؛ بلکه صداوسیمایی را میپسندیدند که بتوانند دشنامش بگویند. بتوانند تک صداییاش بخوانند؛ و البته گفتند و خواندند.
اما «شیوه» چه شد و چرا پخش نمیشود؟ آخرین برنامۀ «شیوه»، مناظرۀ دکتر آزاد ارمکی و دکتر انتظاری بود. دکتر آزاد عازم سفری بود و به آنتن زنده نمیرسید؛ لذا برنامه را ضبط کردیم. برنامه که ضبط شد، «شیوۀ» تندی از آب درآمد. اما عهد ما با مخاطبان این بود که قیچی به «شیوه» نزنیم و ثانیهای از آن را حذف نکنیم؛ و نکردیم. برنامه که پخش شد، طبق معمول، حواشی زیادی داشت. این بار، اما بسیار بیشتر. چنان که افتد و دانید، در آن میان، جملهای از دکتر انتظاری بسیار دستبهدست شد که داستانش مفصل است؛ اما شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر. از آنجا همهچیز دگرگون شد و بسیاری از آنهایی که تا پیش از آن انگشت تعجب به دهان گرفته بودند که چطور چنین برنامهای را بدون سانسور از تلویزیون پخش کردهاند، عرصه را مهیا دیدند تا در آن بازار تیرهروزی، آنها هم لگدی بر پیکر نحیف و رنجدیده و زخمخوردۀ «شیوه» بزنند. دکتر انتظاری عزل شد؛ و دیدم که مدعیان آزادی بیان و کبادهکشان سعۀ صدر، زیر چوبۀ دار دکتر انتظاری هلهله کردند. حتی آن استادی که خودش اخراجی دانشگاه بود و در مذمت برخورد با اهل دانشگاه مثنوی هفتادمن میسرود، و آن روزنامهنگار زنداندیدهای که میگفت همهچیزم فدای آزادی اهل اندیشه، برخلاف همۀ مدعیات سابق، و به نظر من بر اساس منافع جناحی و حزبی، برای عزل دکتر انتظاری کف زدند و هورا کشیدند. طنز تلخ ماجرا اینجاست که آنهایی که اول هفته، از پخشِ بدونسانسورِ آن برنامه از تلویزیون حیرت کرده بودند، آخر همان هفته داشتند به صداوسیمای تندروها فحش میدادند که چرا حرف آن استاد را سانسور نکردهای؟ میزانسن به شکل احمقانهای مضحک بود. بههرحال، بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق/ یوسف از دامان پاک خود به زندان میرود.
چند روز بعد از آن اتفاق، دو نفر از استادانی که پیشتر به «شیوه» دعوتشان کرده بودیم، تماس گرفتند و از حضور در برنامه انصراف دادند. بیپرده بگویم: ترسیده بودند. میگفتند این روزها در فضای دانشگاه بگیر و ببند و نطقکشی براه است. اگر ما بیاییم و حرفی بزنیم که خوششان نیاید، نسقمان میکنند و گوشمان را میبُرند. مگر نمیبینید؟ استاد باسابقۀ دانشگاه را فلک میکنند تا حساب کار دست بقیه بیاید. القصه گربه را دم حجله کشتند. پیام دریافت شد. بگذریم. گفتند «شیوه» را تعطیل کردهاند؛ و کسانی که تا یک ماه پیش، سازمان را بابت «سانسور نکردن» سخنان یک استاد دانشگاه مؤاخذه میکردند، امروز آزادیخواه شدهاند و سازمان را بابت تعطیلی «شیوه»، تمامیتخواه و تکصدا میخوانند. بازار ادباری است برای خودش.
باز هم بگذریم. خیر. کسی «شیوه» را تعطیل نکرده است. ما ماندهایم و گردهمان که هنوز از زیر بار بازخواست بابت یک برنامۀ تلویزیونی ساده راست نشده است. ما ماندهایم و استادانی که به دلایل مختلف، دیگر میل به حضور در برنامه ندارند. «شیوه» بستر طرح بیشترین و تندترین نقدها به دولت قبل بود؛ اما اتفاقی برای کسی نیفتاد. «شیوه» بر سر سنت گفتگو ایستاده است و ایستادگی کرده است و دیر یا زود، بازخواهد گشت؛ زمانی که مطمئن شویم میتوانیم باز هم بستر یک گفتوگوی سالم و امن و پایدار را فراهم کنیم. زمانی که مثل قبل بتوانیم خیال استادان را از عواقب احتمالی حضور در برنامه راحت کنیم. بله. انشاءالله باز خواهیم گشت؛ وقتی که زخمهای ناشی از اصابت آزادی بیان بر پیکرمان کمی بهتر شود. البته فقط کمی.
******
واردات آیفون، ریخت و پاش ارزی است
خبرگزاری تسنیم نوشت:
یکی از اقدامات دولت چهاردهم که در این روزها به عنوان دستاورد توسط برخی رسانه ها و بعضی از دولت مردان از آن یاد می شود، آزادسازی واردات آیفون های جدید و کاهش سود بازرگانی این تلفن های همراه است. گفتنی است، به تازگی یکی از مسئولان اطلاع رسانی دولت با اشاره به آزادسازی و کاهش تعرفه واردات آیفون گفت: تعرفه 96 درصدی واردات آیفون که مربوط به مصوبات قبلی بود اصلاح و مشخص شد که دولت چهاردهم بنا ندارد دست در جیب مردم کند. با مصوبه جدید دولت، واردات با 15 و 30 درصد برای تجاری و مسافری انجام میپذیرد. در تمام امور مردم حق دارند به تکنولوژی روز با قیمت مناسب دسترسی داشته باشند.
اولین نکته ای که در خصوص ممنوعیت واردات آیفون های جدید در سال های گذشته مطرح می شد، حجم بالای ارز بری این کالا با توجه به مقیاس مصرفی آن در جامعه بود. به بیانی ساده تر در شرایطی که کشور درگیر تحریم و جنگ اقتصادی همه جانبه است، به طوری که دولت در بودجه سال آتی 3 میلیارد دلار ارز ترجیحی کالای اساسی را کاهش می دهد، منابع ارزی کشور باید صرف واردات کالای مصرفی همچون آیفون شود. بررسی ها نشان می دهد علارغم ممنوعیت آیفون سری 14 به بعد، مجموعا حدود 650 هزار دستگاه آیفون 14 و15 هم اکنون به طور غیررسمی و قاچاق وارد کشور شده که ارزشی حدود 650میلیون دلار دارد. اما نکته ای که در اینجا وجود دارد این است که اگر این ممنوعیت صورت نمی گرفت با توجه به روند صعودی واردات آیفون قبل از سال 1400، هم اکنون شاهد واردات 2.5 میلیارد دلاری این تلفن همراه بودیم. البته لازم به ذکر است یکی از دلایلی که به وادرات غیرقانونی آیفون های ممنوع شده دامن زد، تخطی برخی اپراتور ها در ارائه آنتن به این تلفن های همراه بود و همین امر منجر به وجود جذابیت برای واردات غیرقانونی این تلفن های همراه شده بود.
دیگر نکته ای که باید به آن دقت کرد، چالش واردات خودرو در سال های گذشته است. اساسا تنها دلیلی که در دو سال گذشته وادرات خودرو را مختل کرده بود و دولت وقت را در ایفای این تعهدش تقریبا ناکام گذاشت، محدودیت منابع ارزی بود. مشخص است در شرایطی که کالایی همچون خودرو که به کالای سرمایه ای تبدیل شده و وارداتش علاوه بر کوچک کردن حباب قیمتی آن در بازار داخل، می تواند در کاهش مصرف سرانه سوخت و کاهش آلودگی هوا و ... تاثیر بگذارد، چرا باید واردات یک تلفن همراه لاکچری به دغدغه دولت تبدیل شود. گفتی است با توجه به انباشت تقاضایی که برای وارداتت آیفون در طول دو سال گذشته صورت گرفته و از طرفی با توجه به فرهنگ تجمل گرایی که در این سال ها به شدت ترویج شده، مشخصا شاهد حجم بالایی از واردات این تلفن همراه خواهیم بود.
لازم به ذکر است با توجه به برنامه اپل برای رونمایی از آیفون های زیر 600 دلار که در ماه های آتی شاهد آن خواهد بود، و تعرفه 5 درصدی که برای وادرات تلفن های همراه زیر600 دلار تعیین شده، می توان این انتظار را داشت که واردات این تلفن همراه تشدید شود. در آخر نیز باید به این نکته اشاره کرد که با توجه به جمیع نکات گفته شده، سال آتی شاهد حجم بالایی از واردات این تلفن همراه به داخل کشور خواهیم بود که آثار آن را قطعا در نرخ ارز در بازار آزاد خواهیم دید.
******
ادعای عجیب «هممیهن» درباره ماجرای دختر برهنهشده
سایت جهاننیوز نوشت:
روزنامه اصلاح طلب هم میهن در شماره امروز خود، در واکنش به برهنه شدن دانشجوی دانشگاه آزاد نوشته: «عدهای میگویند ممکن است اقدامی برنامهریزیشده باشد که هدفش مسئلهسازی برای داخل کشور در شرایط خطیر خارجی است. همچنین میتواند هدف از آن، کوششی برای معرفی این رفتار بهعنوان وضعیت نهایی مطلوب و یا ممکن آزادی پوشش باشد. گرچه ما نمیدانیم دلیل اقدام این خانم چه بوده است؟ آیا با هدف درگیر شدن برنامهریزی کرده بود؟ آیا با او بد برخورد شده بود؟ آیا کسانی از داخل یا خارج او را مامور به ایفای چنین نقشی کردهاند؟ آیا مشکل روانی داشته است؟»
ای کاش هممیهن و سایر روزنامههای زنجیرهای، در ماجرای مهسا امینی هم قبل از ریختن بنزین روی آتش، همین سوالات را از خود میپرسیدند. از خود میپرسیدند «آیا با او بد برخورد شده بود؟»، یا « آیا کسانی از داخل یا خارج او را مامور به ایفای چنین نقشی کردهاند؟»، یا «آیا مشکل و بیماری خاصی داشته است؟» این سوالات آن زمان در مورد مهسا امینی پرسیده نشد. ولی چرا حالا این روزنامهها تصمیم به پرسش این سوالات گرفتهاند؟! شاید پرسشهای این روزنامه با این دلیل است که در ادامه میخواهد به مخاطب چنین القاء کند که پوشش او هیچ زننده نبوده و فقط آسیب به خود بوده است!
هم میهن در ادامه مینویسد: «بیتفاوتی مثبت نسبت به وضعیت بدون پوشش او بود که عموماً نگاه هم نمیکردند. گویی که برخلاف ادعاهای رسمی، پوشش وی امر تحریک و تهییجکنندهای نبوده است.» این روزنامه در انتها سعی دارد لخت شدن یک زن را امری عادی جلوه دهد و تنها نگرانی که برای او مطرح میکند، سرماخوردگی اوست: «ولی مسئله مهم وجود بیتفاوتی منفی در عدم مشارکت و گفتوگو با او برای کمک به ختم غائله و حتی پوشاندن وی از حیث سرما یا گفتوگو برای آرام کردن اوست. اگر کسی در حال خودکشی باشد یا در حال کشتن دیگری باشد، بهطور عادی کسانی پیدا میشوند که برای جلوگیری از این تصمیم، کمک کنند. پس چرا در برابر این اقدام که نوعی خودزنی است، کسی به کمک آن زن نیامد؟»
آن طور که گفته شد دختر خطاکار به دلیل اختلال روانی این عمل منافی عفت را مرتکب شده اما رهبر انقلاب اخیرا درباره امنیت روانی جامعه و ارائه تحلیلهای غلط و مغرضانه تحت عنوان «مرجفون» هشدار دادند.
******
انتقاد یک نماینده مجلس از سیاستهای ارزی «همتی»
سایت ایسکانیوز نوشت:
نرخ دلار در روزهای اخیر به مرز ۷۰ هزار تومان رسیده و این نگرانی برای مردم بهوجود آمده است که اسکناس آمریکایی تا کجا اوج میگیرد؟ آیا دولت میتواند ترمز این رشد سرسام آور را بکشد یا باید چشم انتظار تحولات خارجی باشیم؟ برخی کارشناسان بازار ارز و فعالان اقتصادی معتقدند که افزایش نرخ ارز نیمایی از سوی بانک مرکزی عامل روند افزایش نرخ دلار در بازار آزاد و محرک اصلی روند صعودی آن است اما در مقابل عبدالناصر همتی، وزیر اقتصاد و دارایی به عنوان مدافع افزایش نرخ ارز نیمایی گفته است: «اختلاف نرخ ارز منجر به افزایش فشارهای تورمی و سفته بازی میشود.»
علاوه بر این همتی به عنوان سکاندار سیاستهای ارزی کشور معتقد است شرایط اخیر بازار متاثر از شرایط منطقهای و انتظارات تورمی است. ادعایی که از سوی بسیاری از کارشناسان ارزی و سیاسی مورد تردید است زیرا بانک مرکزی موظف است بازار ارز را به گونهای اداره کند تا در برابر متغیرهای خارجی کمترین میزان بیثباتی را داشته باشد. نرخ دلار نیمایی در ابتدای شهریور ماه ۱۴۰۳ یعنی زمانی که عبدالناصرهمتی تصدی وزارت اقتصاد و دارایی را به عهده گرفت در کانال ۴۵۲۰۰ تومان قرار داشت و ۷۰ روز بعد یعنی ۱۰ آبان ماه نرخ نیمایی با افزایش ۹.۱ درصدی به کانال ۴۹۳۰۰ هزار تومان رسیده است. همزمان با این افزایش، نرخ دلار در بازار آزاد از حدود ۵۸۶۰۰ تومان به ۶۹۴۳۰ تومان رسید که بیانگر افزایش بیش از ۱۰ هزار تومانی معادل ۱۶.۸ درصد رشد است.
در این رابطه، روحالله ایزدخواه نماینده مردم تهران و عضو کمیسیون اقتصادی مجلس با انتقاد از سیاسی کردن افزایش نرخ دلار اظهار داشت: گاهی اوقات بانک مرکزی علت افزایش قیمت ارز را بحران های سیاسی و امنیتی اعلام میکند در حالی که این گونه نیست. ثبات پول کشورهایی که از لحاظ امنیتی به مراتب از کشور ما فاصله دارند و سالها دچار جنگ و کشمکشهای داخلی بودهاند از کشور ما بالاتر است. بنابراین حواله دادن بیثباتی نرخ ارز به مسائل سیاسی توجیه ندارد و باید سیاست ارزی کشور خانه تکانی اساسی شود.
وی در زمینه وظایف مجلس برای ثبات بخشی به نرخ ارز تصریح کرد: مجلس نیز باید از این حالت انفعال و ناظر خنثی دربیاید زیرا نیاز به قوانین جامع ارزی داریم و البته قوانینی تدوین شده اما نیاز به قانون جامع برای تعیین تکلیف رژیم ارزی کشور هستیم تا بازار ارز از این وضعیت نوسانی خارج شود.
ایزدخواه در واکنش به دلایل عبدالناصر همتی در دفاع از افزایش قیمت نرخ نیمایی گفت: بانک مرکزی سالها است با همین تمهیدات نرخ ارز در بازار رسمی را گران کرده است و البته میگویند با افزایش نرخ نیمایی باعث ثبات و کاهش نرخ ارز میشویم در حالی که نرخ ارز به ۷۰ هزار تومان رسیده است. اگر قرار بود این سیاست جواب بدهد باید سالها قبل نتیجه میگرفتیم و نرخ ارز تثبیت میشد. بنابراین سیاست گرانسازی و رسمیت بخشی به نرخهای غیررسمی به نظر ما شکست خورده و باید در آن تجدید نظر انجام شود.