پیش از این باور رایج اینگونه بود که موضوعات سیاست خارجی اثرگذاری چندانی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ندارند، برای آمریکاییها هم مثل مردم بیشتر نقاط جهان، اقتصاد اولویت اول است و از آنجا که برخلاف کشورهایی مثل ایران، اقتصاد آمریکا به سیاست خارجی آن گره نخورده، مردم علاقه چندانی به مسائل سیاست خارجی نشان نمیدهند.
شاید این گزاره تا چندی پیش خیلی بیراه نبود اما اکنون به نظر میرسد به تدریج از حقیقت تهی شده است. ظهور ترامپ بزرگترین نشانهای است که از این تغییر حکایت میکند. سیاستمداری که پس از دههها، در نسخه نجات خود برای آمریکا، سیاست خارجی را به اقتصاد گره زده است.
از اواخر دهه 1980، حزبجمهوری خواه به عنوان یک حزب ریگانی شناخته میشد. موفقیتهای رونالد ریگان در هر دو عرصه داخلی و خارجی، به ظاهر چنان چشمگیر بود که "حفظ میراث ریگان" امری مقدس در حزب جمهوریخواه تلقی شود. میراثی که در داخل نگاهی نولیبرالی به اقتصاد داشت و در خارج "بینالمللگرایی" و "تجارت آزاد" را با قدرت دنبال میکرد.
نومحافظهکاران یکی از اصلیترین نگهبانان میراث ریگان بودند که به مدت قریب به دو دهه قدرت بلامنازع را در حزب جمهوریخواه در اختیار داشتند. "گسترش زورمدارانه ارزشهای آمریکایی" به جهان بویژه از طریق کارزار جهانی "جنگ علیه تروریسم"، دهشتناکترین خاطرهای بود که آنها از خود برای جهانیان به یادگار گذاشتند.
ظهور ترامپ اما، پایانی بر میراث ریگان بود. او با گره زدن اقتصاد و سیاست خارجی، بینالمللگرایی و تجارت آزاد را به عنوان دو مقصر اصلی افول آمریکا معرفی کرد. تجارت آزاد در پیشتازی اقتصاد چین نسبت به آمریکا تبلور یافته بود و بینالمللگرایی در جنگهای پرهزینه و بیسرانجام عراق و افغانستان!
در عصر شبکههای اجتماعی و تیک تاک، مردم آمریکا دیگر همچون گذشته نسبت به مسائل سیاست خارجی ناآگاه نیستند. در کارزار مقدماتی حزب جمهوریخواه در اننخابات 2016، ترامپ به عنوان تنها نامزد منتقد جنگ عراق، بر سایر رقبای همحزبیاش که به همین دلیل به او اتهام چپگرایی! میزدند پیروز شد.
شکست ترامپ در 2020، بسیاری از نخبگان حزب جمهوری خواه را امیدوار ساخت که شر این کابوس وحشتناک از سر میراث ریگانی حزبشان کم شود. شاید به همین خاطر هم بود که با خیال آسوده، همنوا با همپیالههای دموکراتشان آتش جنگ دیگری را در شرق اروپا برافروختند، غافل از آنکه اشتباه بزرگی را تکرار کرده بودند.
نظرسنجیها نشان میداد گرچه در ابتدای شروع جنگ اوکراین رأیدهندگان دمکرات و جمهوریخواه حمایت یکسان حدود 80 درصدی از کمک به اوکراین داشتند اما در همان یکسال اول، این حمایت در بین جمهوریخواهان کاهش 25 درصدی را تجربه کرده بود.
در میان حامیان شاخص جنگ اوکراین میتوان به لیندسی گراهام، مارکو ربیو، مایک پنس و نیکی هیلی اشاره کرد. دونفر اول پیشتر در مقدماتی 2016 به عنوان مدافعان جنگ عراق، شکست سختی از ترامپ خورده بودند و دو نفر دوم، اینبار در مقدماتی 2024، قربانی جنگ اوکراین شده و شکستی حتی سختتر از اسلافشان تجربه کردند. در ابتدای جنگ، ران دسانتیس به عنوان شانس اصلی نخبگان حزب برای شکست ترامپ شناخته میشد، ولی مخالفت تودههای جمهوریخواه با کمکهای ایالات متحده به اوکراین به حدی بالا گرفت که حتی او نیز به جرگه آنها پیوست و در نهایت به نفع ترامپ کنار رفت.
همانقدر که جنگ فرسایشی اوکراین تودههای جمهوریخواه را در حمایت از ترامپ مصمم کرد، حمایت دولت بایدن_هریس از جنگ دیگری در غزه، تودههای دموکرات را در حمایت از هریس مردد نمود. شرایط آنقدر برای دموکراتها وخیم شد که رابرت کندی، نامزد سابقاً دموکراتی که به علت رویکردهای جنگطلبانه این حزب از آن جدا شده بود در عین ناباوری به کارزار انتخاباتی ترامپ پیوست!
فدا شدن حزب دموکرات به پای منافع اسرائیل را میتوان در مقایسه نتایج انتخابات کنونی با انتخابات گذشته به روشنی دید. درحالیکه آرای مردمی ترامپ نسبت به چهار سال قبل تفاوت فاحشی نکرده، هریس 12 میلیون نفر از آرای 81 میلیونی بایدن را از دست داده است. 12 میلیونی که میتوان حدس زد حمایت از جنایات صهیونیستها، یکی از عوامل اصلی رویگردانی آنها از نامزد دموکرات بوده است.
سخنان ترامپ در جشن پیروزیاش نشانه روشنی دیگری از تاثیر سیاست خارجی و بویژه جنگافروزیهای آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری این کشور است. جایی که وی تلاش کرد برخلاف تصویری که رسانههای غربی میسازند خود را فردی ضدجنگ معرفی کند! هرچند مشخص نیست با توجه به عواملی چون فشار هیئت حاکمه آمریکا، تعهدات ایدئولوژیک جمهوریخواهان به اسرائیل، شخصیت خودشیفته و ناپایدار ترامپ و علاقه او به بازی در نقش "مرد دیوانه"، بتواند به شعارهای ضدجنگش وفادار بماند.