راي آوردن ترامپ در انتخابات اخير آمريکا همگان را شوکه نمود و نگرانيهايي را در همه جهان و حتي در اروپا و آسیا ايجاد کرده است. کسي که تعادل رواني نداشته و به گفته خودش دوست دارد که او را ديوانه بنامند!. اين موضوع وقتي براي ايران حادتر ميشود که دقيقا در ميانه کشاکش درگيري مستقيم با اسرائيل فردي راي ميآورد که حامي صد در صد و بدون قيد و شرط اسرائيل است. همچنين دشمني ترامپ با ايران در خروج از برجام، ترور ناباورانه و جنايتکارانه سردار سليماني و تقبل صريح مسئوليت آن و همچنين چند برابر نمودن تحرمهاي سختگيرانه عليه ايران بر همگان واضح است.
ترامپ انساني زيادهخواه و اهل معامله است. اگر ايران در دوران جديد رياست جمهوري ترامپ که ممکن است ۸ سال بطول بيانجامد، گزينههاي بيشتري مانند بازدارندگي هستهاي و افزايش برد موشکها را روی ميز نگذارد، مجبور است فشارهای مضاعف روي بديهی ترين ارکان قدرت خود را تحمل کند. اعلام پیشدستانه این گزینه ها و سپس مذاکره بر روی آنها میتواند به منزله یک پیروزی خیالی برای فردی مانند ترامپ قلمداد شود که البته هدف ایران را نیز برآورده میکند. تهاجم مستقيم اسرائيل به ايران و ترکيب آن با روحيه تهاجمي ترامپ و راي آوردن همزمان جمهوريخواهان در هر دو مجلس سنا و نمايندگان و قبضه قدرت در آمريکا توسط جمهوريخواهان جنگطلب بايد فورا اين زنگ هشدار را براي ايران به صدا درآورد که اگر هرچه زودتر خود را به بازدارندگي هستهای نرساند بايد عواقب خطرناک آن را تحمل کند. به عقيده تحليلگران، يکي از گزينههای ترامپ براي امتيازگيرس همهجانبه از ايران و نشاندن ايران به پاي ميز مذاکره، باز گذاشتن دست اسرائيل براي انجام هرگونه اقدام تهاجمی عليه ايران است. حتي بيم آن ميرود که طبق تهديدهای صريح مقامات اسرائيل، ايران با تهاجم هسته اي مواجه شود. کشوري که از هيچگونه جنايتي در غزه و لبنان فروگذاری نکرده و از هيچگونه خرابکاري در سيستم هستهاي ايران که ميتوانسته منجر به ايجاد آلودگي هستهاي گسترده شود، دريغ ننموده، هيچ بعيد نيست که از فرصت کمنظير يکدست شدن قدرت به دست جمهوريخواهان جنگطلب در آمريکا به بدترين شکل ممکن استفاده نمايد. شايد هرگز کسي تصور آن را نميکرد که روزگاري برسد که اسرائيل مستقيما و صراحتا اهدافي را در عمق خاک ايران (از اطراف تهران گرفته تا شاهرود و ايلام و خوزستان) مورد هدف قرار دهد، ولي اين اتفاق افتاد. اگر پدافند ايران موفق عمل نمي کرد، مطمئنا خسارات بسيار سنگينتري بر ايران تحميل شد.
امروز هم باید احتمال تهاجم هسته ای از سوی اسرائیل را بدهد و برای آن چاره اندیشی کند. هم اکنون ايران بايد هرچه سريعتر واقعيات روز دنيا و تحولات سياسي و نظامي روزانه منطقه را بهدور از تعارفات کليشهاي و شعارهاي خودفريب بپذيرد و فرصتهاي از دست رفته گذشته را هرچه سريعتر جبران کند. آنچه در عمل اتفاق افتاده اینست که تک تک رهبران بلندپایه حماس و حزب الله یک به یک ترور شدند و حتی یکی از آنها با هدف تحقیر دردناک ایران، در دل تهران ترور شد.
درک ناقص تاريخي ايران از موضوع بازدارندگي ايران بايد بپذيرد که بازدارندگي و عوامل و ارکان آن يک ماهيت پويا و روزآمد دارد و نميتواند با عوامل بازدارنده چند دهه گذشته، امروز نيز بازدارندگي ايجاد کند. مثلا يک زماني بازدارندگي بر اساس تعداد جنگجويان و نيزه و کمان تعريف ميشد و به ترتيب پس از آن بر اساس تعداد اسلحه سرپُر و سپس تعداد ارّاده توپخانه و سپس بر اساس تعداد هواپيماهاي ملخدار و سپس بر اساس موشکها و جنگندههاي جت و سپس ناوهاي هواپيمابر و ناوهاي سنگين و در آخر، تسليحات هستهاي تعريف ميشده است. يکي از اشکالات و اشتباهات عجیب ايرانيان در چندصد سال اخير که منجر به چند مرتبه تهاجم ابرقدرتها به ايران و اشغال ایران و جداکردن بخشهايي از ايران شده، اين بوده است که ايران همواره از «تجهيزات بازدارنده روز» يک مرحله عقبتر بوده است. مثلاً در زمان فتحعلي شاه قاجار وقتي دشمن داراي توپخانه بود ايران با سلاح سبک ميجنگيد و وقتي دشمن در زمان احمدشاه قاجار در جنگ جهاني اول با هواپيما به ايران حمله و آن را اشغال کرد، ايران با قدرت توپخانه ميجنگيد و وقتي در زمان رضاشاه در جنگ جهاني دوم، دشمن با ناوها و تسليحات سنگين و پيشرفته به ايران حمله کرد، ايران با هواپيماهاي سبک ملخی قديمي و توپخانه قديمي ميخواست از خود دفاع کند و در دوران جنگ تحميلي، وقتي عراق با موشک به ايران حمله کرد ايران اصلا موشکي براي مقابله نداشت تا اينکه بزرگاني چون شهيد طهرانيمقدم شروع به ايجاد زمينههاي آن کردند.
ولي هنوز هم بايد بدانيم و درک کنيم که آن بازدارندگي متعلق به ۴۰ سال پيش و در برابر کشوري مانند عراق کارايي داشت و امروزه در برابر تسليحات کشتار جمعي قدرتهاي منطقهاي و فرامنطقهاي تاثير محسوس و بازدارندهای در معادلات جنگ ندارد. اين بدين معني است که حتي همين امروز نيز ايران همچون قرون گذشته و مانند هميشه يک پله از «تجهيزات بازدارنده روز» عقب است و دچار تعارفات و ملاحظات انساني عجيبي است که در دنياي وحشي امروز هيچ جايگاهي ندارد. بيش از يک سال است که زنان و کودکان در غزه زير آوارهاي ساختمانها زنده به گور ميشوند. انواع سلاحهای ممنوعه خوشه ای و فسفری برای ذوب کردن بدن انسانها و بمبهای چند تنی برای فروریختن یکباره ساختمانهای مسکونی براحتی استفاده شد. آيا هيچ قدرتي توانسته است در اين يکسال، جنايات رژيم صهيونيستي را متوقف کند؟ ضمن اینکه ابرقدرتها از همه امکانات تسليحاتي، اطلاعاتي و اقتصادي به نفع اسرائيل استفاده کردند. این در حالی بوده است که گروههای مقاومت میتوانستند به نوع دیگری مقابله به مثل کنند و کشتار کودکان را با تسلیحات شیمیایی و میکروبی بدست آمده از تغییرات شیمیایی در آفت کشهای کشاورزی تلافی کنند و کاری کنند که سرزمینهای اشغالی برای دهها یا صدها سال غیرقابل استفاده شود ولی این کار را هرگز انجام ندادند؛ نه در عمل و نه در تهدید و نه در تبلیغ. ولی نتیجه کار تا به امروز این بوده است که اسرائیل و غربیها همیشه از این خویشتنداری مسلمانان به بدترین نحوی سوء استفاده کرده اند.
آن زمان که اسرائيليها با ويروس استاکسنت به سانتريفيوژهای ايران حمله کردند و حتي برنامه انفجار دکلهاي انتقال برق به تاسیسات هسته ای نطنز را اجرا کردند و حتي ايجاد انفجار مستقيم در نطنز را باعث شدند، آيا هيچ ملاحظهاي کردند که در صورت موفقيت هريک از اين اقدامات جنایتکارانه، مرکز ايران دچار يک آلودگي وحشتناک تشعشعات هستهاي ميشد و گسترش آن ميتوانست چند ميليون قرباني داشته باشد و بخشهاي بزرگي از مساحت ايران را براي هميشه غيرمسکوني نمايد و فاجعهاي خيلي شديدتر و گستردهتر از فاجعه چرنوبيل را باعث شود و شهرهاي پرجمعيتي مانند اصفهان مجبور به تخليه ميشدند؟!
حال سوال مهم اينجاست که وقتي در جنايات فوق هيچ ملاحظه انساني وجود ندارد و ابرقدرتهاي دنيا کاملا از اقدامات ضدبشري فوق حمايت و پشتيباني ميکنند، چرا بايد ايران بطور يکطرفه خود را پايبند به چنان اصولی بداند؟ آيا کساني که در ايران و غزه و لبنان و يمن و ... زندگي ميکنند جزء انسان نيستند؟ آيا اين تکرار کردن اشتباه قاجاريه در جنگ جهاني اول نيست که نيمي از جمعيت ايران در جنگي که هيچ نقشي در آن نداشتند قرباني شدند؟ آيا نبايد از تاريخ درس گرفت؟ هميشه ميگويند کساني که از تاريخ درس نميگيرند مجبور هستند بارها و بارها تاريخ و پيامدهاي تلخ آن را تجربه کنند. شايد يکي از نقاط ضعف ايرانيها هميشه اين بوده است که تعارفات بي دليل و ملاحظات جانبي را با واقعيات روز بهخصوص در حوزه حساس نظامي مخلوط و عجين نمودهاند.
شش گام کليدي در «زنجيره بازدارندگی هسته ای»
بازدارندگی هسته ای واقعي صرفا يک آزمايش اتمي نيست بلکه نيازمند يک زنجيره به نام «زنجيره بازدارندگي هسته ای» است که در ادامه مطلب سعي ميکنيم اين زنجيره را در شش گام اساسي تشريح کنيم. نکته جالب در اين است که ايران فناوري هر شش گام ذيل را بطور کامل يا نسبي در اختيار دارد و فقط کافيست که همانند نخ تسبيح، اين دانه هاي جدا از هم را به يکديگر متصل کند. ايران حدود ۱۰۰ روز تا روي کارآمدن ترامپ فرصت دارد و در اين مدت بايد بتواند قدمهاي کليدي زير را هرچه زودتر شروع کرده و با اعلان عمومي و تبليغات کافي به پيش ببرد تا پس از به قدرت رسيدن ترامپ، گزينه هاي پيشروندهاي را براي تقابل با زيادهخواهيهاي ترامپ روي ميز بگذارد. گامهاي «زنجيره بازدارندگي هسته اي» به ترتيب زير تشريح ميشوند:
گام اول) ساخت فوري کلاهک هستهاي و رساندن تعداد آنها به دهها عدد و اعلام رسمي دستيابي ايران به تسليحات اتمي براي ايجاد بازدارندگي اوليه و تغيير محاسبات تهاجمي دشمن.
اين مرحله خود شامل فناوريهاي زير است: فناوري غني سازي اورانيوم تا 95 درصد، تهيه اورانيوم فلزي (که فناوري آن را هم اکنون دارد)، مکانيزم رساندن جرم اورانيوم فلزي به جرم بحراني براي شروع و فعالسازي واپاشي هسته اي و مينياتوري کردن آن بطوريکه در داخل يک کلاهک موشک قابل جاسازي باشد. پس از اين اعلان و انجام يک انفجار اتمي کنترل شده به همه دنيا اثبات خواهد شد که ايران به تسليحات اتمي دست يافته و تهاجم به آن، معادل جنگ ويرانگر اتمي در پي خواهد داشت. پس از اين اعلان اوليه، ايران يک چتر امنيتي نسبي و فرصت کافي براي تامين قدمهاي کليدي بعدي و «تشکيل زنجيره بازدارندگي هسته اي» در اختيار خواهد داشت.
قدرت انفجاري کوچکترين کلاهک اتمي دنيا معادل با قدرت انفجاري بيش از 20 هزار موشک بالستيک غير اتمي! است. مثلا بمب اتمي هيروشيما (سال 1945) داراي قدرت 15 کيلوتن ( هر کيلوتن معادل يک ميليون کيلوگرم TNT)، بمب ناکازاکي (سال 1945) داراي قدرت 21 کيلوتن، بمب ليکورن فرانسه (سال 1970) داراي قدرت 1000 کيلوتن و بمب براوو آمريکا (سال 1954) داراي قدرت 15 هزار کيلوتن و بمب تزار (قويترين بمب اتمي- سال1961) داراي قدرت 50 هزار کيلوتن است. اگر وزن خرج انفجاري يک موشک بالستيک معمولي را معادل 1000 کيلوگرم TNT در نظر بگيريم، قدرت بمب تزار معادل قدرت انفجاري تعداد 50 ميليون فروند موشک بالستيک معمولي! است.
موضوع ديگر در اين است که هيچ کشوري فقط با يک يا 3-2 عدد بمب اتمي نميتواند دلخوش به بازدارندگي هسته ای باشد چراکه آن بمب ممکن است هرگز به مقصد نرسد و در ميانه راه منهدم گردد. هم اکنون کره شمالي که داراي کمترين تعداد بمب اتمي است، حداقل 20 بمب اتمي دارد. اسرائيل 90، پاکستان 165، هند 160، انگليس 125، فرانسه 290، چين 350، آمريکا 5428 و روسيه 5977 بمب اتمي دارند.
گام دوم) ساخت موشکهاي قارهپيما با برد بيش از ۴۵۰۰ کيلومتر تا ۱۱۰۰۰ کيلومتر براي دسترسي به قاره اروپا و قاره آمريکا
براي ايجاد بازدارندگي هسته اي نياز به پرتاب موفق و مطمئن سلاح هسته اي ميباشد که به آن، «سه گانه هسته اي» گويند که عبارت است از: موشکهاي بالستيک قاره پيماي زميني (ICBM)، موشکهاي بالستيک زيردريايي (SLBM) و بمب افکنهاي استراتژيک با بمبها و موشکهاي هسته اي. يعني قابليت «دسترسي به خاک دشمن» به اندازه ساخت خود بمب اتمي اهميت دارد. در اين مورد، سخن وزير خارجه اسبق آمريکا در مورد اهميت دسترسي به خاک دشمن جالب است. مايک پمپئو، وزير خارجه وقت آمريکا در سال 1397 در پاسخ به اين پرسش که «چرا شرايط و ادبيات حرف زدن شما با کره شمالي و ايران اينقدر متفاوت است؟» گفت: «شرايط ايران و کره شمالي کاملا متفاوت است. کره شمالي تسليحات هسته دارد که قابليت رسيدن به خاک آمريکا را دارد». يعني او صراحتا ادبيات و رفتار غيرتهديد آميز عليه کره شمالي (بر خلاف رفتار کاملا تهديد آميز عليه ايران) را دو چيز عنوان ميکند: 1) داشتن سلاح اتمي 2)قابليت رسيدن به سرزمين آمريکا. بنابراين ميتوان بروشني فهميد که چرا آمريکاييها مستقيما مهمترين سردار ايراني، سردار سليماني را ترور ميکنند و مسئوليت آن را صراحتا بر عهده ميگيرند و حتي فيلم اين ترور را هم پخش ميکنند و هيچ ترسي از عکس العمل ايران ندارند ولي در مقابل کره شمالي هرگز چنين خطايي نمي کنند!!.
ایران چاره ای ندارد که در کنار موشکهای تاکتیکی به موشکهای استراتژیک نیز روی آورد؛ موشکهای متناسب با استراتژی بازدارندگی هسته ای.
ايران در حوزه طراحي و ساخت بومي موشکهاي بالستيک داراي نقطه قوت مناسبي بوده است که البته آن نيز بدليل يک محدوديت خودخواسته و براي اعلام حسن همجواري با اروپا و برخي ملاحظات سياسي تا برد 2000 کيلومتر محدود بوده است. اين در حاليست که براي دسترسي به موقعیتهای بهتر حداقل نياز به برد 4500 کيلومتر و براي دسترسي به خاک آمريکا نياز به برد بيش از 11000 کيلومتر از خاک ايران ميباشد. اروپا در وقايع اخير اسرائيل، حمايتهاي تسليحاتي از آن و مشارکت اساسي در رهگيري و انهدام موشکهاي ايران در وعده صادق 1 و 2 نشان داد که منافع و حيثيت ايران برايش کوچکترين ارزشي ندارد. پس محدود کردن برد موشکهاي ايران براي اعلام حسن همجواري با اروپا مطلقا دليلي ندارد. در اين بين، ايران بايد پس از رسيدن به برد بيشتر، فورا اعلام کند که به موشکهاي با برد 4500 کيلومتر و بيشتر رسيده است. اين موشکها بايد سه خاصيت مهم داشته باشند: 1) قابليت حمل کلاهک اتمي: ايران بايد صراحتا و علنا اعلام کند که اين موشکها داراي قابليت نصب کلاهک اتمي هستند، چراکه اصلاً معني نميدهد که يک موشک، فاصله مثلا 11 هزار کيلومتري را طي کند و وقتي به هدف ميرسد صرفاً يک ساختمان را تخريب کند. چنين چيزي اصلا توجيه نظامي ندارد. 2) رسيدن به سرعت بیش از ۲۰ ماخ براي رسيدن به هدف در حداقل زمان ممکن و غافلگيرکردن دشمن و دشوار نمودن رديابي موشک. 3) استفاده از کلاهکهاي هستهاي بارشي هوشمند براي به حداقل رساندن احتمال رهگيري و افزايش احتمال اصابت به هدف. به عنوان مثال موشک استراتژیک اتمی RS-24 Yars روسیه یک موشک سوخت جامد 49 تنی با طول 20 متر و قطر 2 متر و برد 2000 کیلومتر تا 12000 کیلومتر است. سرعت آن 25-20 ماخ بوده و داخل کلاهک آن 4 کلاهک اتمی هوشمند و هدایت شونده 100 تا 300 کیلوتن TNT (یعنی 300 میلیون کیلوگرم TNT یا معادل قدرت انفجاری حداقل 300 هزار موشک بالستیک معمولی!) یا 10 کلاهک اتمی کوچکتر است و تاکنون 50 فروند موشک از این نوع ساخته شده است (دقت شود که نیاز به صدها یا هزاران فروند از این نوع موشکهای استراتژیک همانند
موشکهای تاکتیکی نیست بلکه چند ده فروند از آنها برای تضمین بازدارندگی اتمی کفایت میکند). احتمالا دسترسي به اين گام با توجه به موجود بودن دانش فنی کافي در طراحي و ساخت موشک در کشور، ظرف 3-2 سال امکانپذير است (که البته ممکن است هم اکنون نیز نمونه هایی از آن طراحی و ساخته شده باشد!).
گام سوم) ساخت موشکهاي بالستيک با قابليت پرتاب از زيردريايي با برد حداقل ۲۰۰۰ کيلومتري
براي دسترسي مطمئن به خاک دشمن، نياز به «پلتفرمهاي پرتاب فراسرزميني» است. هرچه کشوري داراي پلتفرمهاي پرتاب متعدد در فواصل دور از سرزمين اصلی خود باشد، احتمال دسترسي به خاک دشمن را افزايش داده است. هيچ کشوري نميتواند صرفا با پرتاب موشک از داخل چارچوب مرزهاي سرزميني خود به بازدارندگي مطمئني برسد. براي پرتاب فراسرزميني، زيردريايي يک گزينه کاملا ايده آل است چراکه بطور کاملا مخفي ميتواند در هر نقطه اي از آبهاي جهان حضور يابد. اما پرتاب موشک از زير آب نيازمند موشکهاي خاصي است که از 50 متر زير آب پرتاب ميشوند (البته در برخي از طرحها با پرتاب از داخل برجک زيردريايي در حالت حرکت سطحي زيردريايي ميتوان از موشکهاي معمولي نيز استفاده نمود). این موشکها برای جا شدن در داخل زیردریایی دارای طول کمتر و قطر بیشتر از موشکهای معمولی اتمی هستند. مثلا موشک آمریکایی ترایدنت دارای طول تقریبا 10 متر و قطر 1.8 متر و برد 7500 کیلومتر است. موشک کره شمالی پوکوکسونگ دارای طول 7 متر و قطر 1 متر و برد 2500 کیلومتر است و در داخل زیردریایی های دیزل الکتریک جانمایی میشود. ايران فعلا چنين موشکي ندارد و بايد روي طراحي و ساخت آن تمرکز کند. احتمالا دسترسي به اين گام با توجه به موجود بودن دانش فني کافي در طراحي و ساخت موشک در کشور و از طرفي، پيچيدگي خاص اين موشکها، ظرف 5-4 سال امکانپذير است.
گام چهارم) تجهيز زيردرياييهاي ايران به لانچرهاي عمودي به گونهاي که زنجيره پرتاب فراسرزميني توسط زيردرياييها تکميل شود
زيردرياييهاي ايران ميتوانند به عنوان «سکوهاي فراسرزميني» پرتاب موشکهاي اتمي و تکميل کننده «زنجيره بازدارندگي هسته اي» ايفاي نقش کنند. در شرايط فعلي ميتوان با اعمال تغييراتي، از زيردرياييهاي در حال ساخت «فاتح» نيز استفاده نمود. اين زيردرياييها که طبق اعلان رسانه اي فرماندهان نيروي دريايي ارتش در حال ساخت ميباشند، هريک ميتوانند حداقل يک لانچر عمودي داشته باشند. برد زيردريايي فاتح به گونهاي است که ميتواند خود را به درياي سرخ نيز برسانند، ولي مشکل آنها تناژ نسبتاً کم ۵۰۰ تني براي پرتاب يک موشک سنگین در شرايط مواج دريا ميباشد و اين يک محدوديت اعمال ميکند. شايد بتوان يک زيردريايي با تناژ حدود ۱۵۰۰ تا 2000 تن را در نظر گرفت که داراي ۲ يا ۳ لانچر عمودي پرتاب موشک باشد. همانند زيردريايي بعثت که طراحي و ساخت آن از سوي فرماندهان نيروي دريايي ارتش اعلام شده است. بدين ترتيب ايران ميتواند از زيردريايي هاي ديزل الکتريک خود به عنوان سکوي پرتاب فراسرزميني موشکهاي بالستيک اتمي استفاده کند و تهاجم خود را از چهارچوب مرزهاي سرزميني به عمق اقيانوسهاي فراسرزميني منتقل نمايد. نمونه چنين طرحهايي مانند زيردريايي Sinpo کره شمالي ميباشد. در سالهاي اخير نيز کره شمالي يک زيردريايي ديزل الکتريک ديگر با نام «هيرو کيم کان اوک» را رونمايي کرده که قابليت حمل و پرتاب سه موشک اتمي را دارد.
مسلماً اشتباهترين کار ممکن اينست که ايران به جاي تجهيز زيردرياييهاي متوسط و نيمه سنگين به لانچرهاي عمودي به سمت طراحي و ساخت زيردرياييهاي فوق سنگين چندهزار تني و پرهزينه با سيستم رانش اتمي برود. چراکه در اين صورت زمان و هزينه بسيار زيادي را هدر خواهد داد و از طرفي بجاي زيردرياييهاي پرتعداد مجبور است به يک فروند زيردريايي فوق سنگين قناعت کند. تجهيز زيردرياييهاي ديزلالکتريک متوسط و نيمه سنگين به لانچرهاي عمودي ظرف حدود ۵ سال امکانپذير است چراکه ايران بطور کامل، دانش طراحي و ساخت زيردرياييهاي ديزل الکتريک را در اختيار دارد و الزامات آن را ميداند ولي تجربهاي براي ساخت و تامين تجهيزات زيردرياييهاي فوق سنگين با سيستم رانش اتمي را ندارد و مسلماً طراحي و ساخت آن نياز به ۲۰ سال زمان و صرف بودجههاي هنگفت دارد. قطعا اگر زيردريايي با قابليت پرتاب موشک بالستيک اتمي فقط محدود به يک فروند باشد، همان يک فروند در دل اقيانوس براحتي و بصورت مخفي مورد تهاجم قرار ميگيرد، ولي اگر ايران داراي زيردرياييهاي متعدد ولي کوچکتر و با قابليت نصب لانچرهاي عمودي باشد، تهاجم و نابود کردن يکباره آنها ممکن نيست. ضمن اينکه براي تهاجم به دشمن، ميتوان از نقاط متعددي در اقيانوسها و درياها اقدام نمود.
ساخت موشکهاي پرتاب شونده از زيردريايي (SLBM) و ساخت خود زيردريايي هاي داراي لانچر عمودي، لازم و ملزوم يکديگر براي ايجاد سکوهاي زيرسطحي پرتاب فراسرزميني موشکهاي اتمي هستند.
گام پنجم) تجهيز کليه ناوهای پشتيبانی سنگين ايران به لانچرهای عمودی متناسب براي پرتاب موشکهای قارهپيمای اتمی
یکی از اقدامات جالب ایران در سالهای اخیر، تبدیل کشتیهای تجاری اقیانوس پیما به ناوهای پشتیبانی بوده است مانند ناوبندر مکران، ناو شهید رودکی، ناو شهید باقری و ناو شهید مهدوی و تعداد دیگری که در حال انجام است. این ناوهای پشتیبانی بدلیل ابعاد بزرگ و تناژ بسیار زیاد، دارای پایداری بسیار خوبی به عنوان «سکوهای پرتاب فراسرزمینی» برای پرتاب موشک هستند لذا همه این ناوها باید به لانچرهای موشکهای قاره پیما مجهز شوند. از آنجاکه این ناوها امکان حضور در همه اقیانوسهای جهان را دارند و سابقه حضور در آمریکای جنوبی و غرب اروپا را نیز در کارنامه دارند، لذا در روز مبادا میتوانند همانند جزایر متحرک و پراکنده ایران برای تهاجم به دشمن استفاده شوند و «زنجیره بازدارندگی هسته ای» ایران را کامل کنند. لانچرهای این ناوها حتی اگر خالی هم باشد یا حتی اگر صرفا با موشکهای غیرهسته ای هم تجهیز شوند، باز هم این ترس و تردید را در دل دشمنان می اندازند که اگر روزی ایران بخواهد، میتواند از آنها برای پرتاب موشکهای اتمی از هر نقطه ای از دنیا و به هر نقطه دلخواه اقدام کند. البته بدیهی است که این ناوها هرگز اختفاء و بازدارندگی زیردریایی ها را ندارند ولی بالاخره میتوانند گزینهای از گزینه های موجود باشند.
گام ششم) افزايش قابليتهای نظامی و تجسسی ماهوارههای ايراني و ايجاد منظومه ماهوارهای برای تامين GPS ملی
بايد بدرستي به اين امر مهم توجه نمود که ايجاد بازدارندگي هستهاي نياز به سکوهاي پرتاب فراسرزميني دارد و دسترسي، تبادل اطلاعات و تامين هماهنگي بين سکوهای پرتاب فراسرزميني نيز مسلماً و قطعاً نيازمند ارتباطات ماهوارهاي ملي ميباشد. همچنين موقعيتيابي مکاني ماهوارهاي با تکيه بر GPS آمريکايي و گلوناس روسي ممکن نميباشد. بنابراين طرحهايي مانند منظومه ماهوارهاي شهيد سليماني بايد بطور جدي و به عنوان يک نياز زيرساختي اساسی در تامین زنجیره بازدارندگي هستهاي موثر در نظر گرفته شوند. از آنجاکه ایران در سالهای اخیر چندین فروند ماهواره نظامی و تجسسی پرتاب نموده است لذا انتظار میرود این امر مهم در یک بازه زمانی 5 ساله محقق شود.
فرداي روز بعد از اعلام بازدارندگی هستهای
وقتي ايران به بازدارندگي هستهای دست يابد از آن پس ميتواند گزارههای متعددی را براي مذاکره و تعامل با غرب و چانهزنی با آمريکا روی ميز بگذارد مانند:تعداد کلاهکهای هستهای و قدرت انفجاری آنها، برد موشکهای هستهای، محل استقرار آنها در کشورهاي عضو محور مقاومت، تسليح کردن کشورهاي آمريکاي لاتين در کنار گوش آمريکا به تسليحات اتمي، تسليح سوريه به تسليحات اتمي در کنار گوش اروپا و همچنين دهها گزينه مشابه ديگر که ميتواند جايگزين زيادهخواهيهاي فعلي غرب در مواردی همچون صرف نظر کردن از فناوری صلحآميز هستهای، محدود کردن تعداد سانتریفیوژها، محدود کردن درصد غنی سازی، محدودیت برد و نوع موشکهاي معمولی ايران، حمايت از گروه مقاومت در کشورهاي مختلف شود. همچنين میتوان با این گزینه های جدید، غرب را مجبور به دست کشيدن از گروههای تروريستی و تجزيهطلب در اطراف ايران کرد.
همچنين بازدارندگی هستهای باعث ثبات بيسابقه و پايداری مطمئن در اقتصاد کشور خواهد شد. نمونه آن را ميتوان در تهاجمات پينگپنگی ايران و اسرائيل در ماههاي اخير مشاهده کرد که منجر به نوسانات شديد ارز و طلا در ايران شده است. از آن طرف ميتوان مشاهده کرد که کشورهای هستهای درگير در مناقشات بينالمللی با آمريکا و غرب مانند روسيه در جنگ اوکراين، هرگز تا اين حد دستخوش تغييرات و افت ارزش پول ملي نشدند. آنچه پشتوانه محکمي براي مذاکره با غرب و امتيازگيری از آنها ميباشد، قدرت نظامي و بخصوص توانايي هستهای است که اتفاقا بسيار مورد علاقه غربگرايان ایران براي نشستن بر سر ميز مذاکره با آمريکا است. تاریخ ثابت کرده است که غربی ها برای لبخند و مصافحه و تعارفات کوچکترین ارزش واحترامی قائل نیستند. فقط افراد ساده لوح و کوتاه اندیش چنین تصوراتی دارند. مردم ايران هرگز فراموش نميکنند که قهقهههای با مکرون و جانسون و مصافحه با اوباما و مودب دانستن او، جز بياثری برجام، افزايش چندبرابری تحريمها، ترور سردار سليماني و تحقير مستقيم ايران نتيجهای در پی نداشت و حتی نتوانست باک سوخت هواپیمای وزیر امور خارجه وقت را پر کند.
هرگز نبايد از اين امر غافل شد که غرب هرگز راههای مذاکره مستقيم و تبادل نظر با يک کشور اتمی قدرتمند را مسدود نخواهد کرد، هرگز او را تهدید و تحقیر نخواهد کرد، هرگز به متحدین او دست درازی نخواهد کرد، هرگز از خطوط قرمز او عبور نخواهد کرد و هرگز در پی عصبانی نمودن دشمن مجهز خود نخواهد بود.
همانند اتفاقي که در دوران جنگ سرد بين آمريکا و شوروي افتاد به گونهاي که در بدترين کشاکشهاي آن دوران، ارتباط مستقيم بين دو قدرت اتمي هرگز از بين نرفت و هرگز خطوط قرمز دو طرف نقض نشد.
ایران امروز در جایگاهی ایستاده که باید یکی از این دو راه را انتخاب کند:
راه اول) ادامه راه گذشته و اتمی نشدن، تحمل بدترین تحریمهای تاریخ (حتی بیشتر از کره شمالی)، تهدیدات پی در پی نظامی و حتی حمله مستقیم به خاک ایران، ترور و بمباران مستقیم متحدین ایران، تحمل نوسانات پیوسته اقتصادی ناشی از تهدیدات مستقیم دشمنان.
راه دوم) اتمی شدن و تکمیل زنجیره شش گانه فوق برای بازدارندگی اتمی، پایان همه کشاکشهای فوق، پایان تهدیدهای نظامی، امکان انجام مذاکرات مستقیم با قدرتهای جهانی بدون نیاز به معامله کردن بر سر منافع و حقوق بدیهی ایران بلکه مذاکره بر سر محدود کردن گستره قدرت اتمی ایران در نزدیکی مرزهای سرزمینی دشمنان.