پس از پذیرش خفتبار توافقنامه آتشبس توسط رژیم صهیونیستی، این سوال به ذهن متبادر میشود که چه چیزی سبب شد تا صهیونیستها با عقبنشینی از بخشی از خواستههای عجیب و اولیه خود، به توافق با لبنان تن بدهند در حالی که با گذشت بیش از یک سال از جنایت علیه مردم فلسطین در غزه و کرانه باختری همچنان از انجام توافق با حماس اجتناب میکنند.
سوال قابل تأمل دیگر این است که اگر واقعاً هدف صهیونیستها توقف جنایاتی است که طی حدود 75 سال گذشته علیه کشورهای منطقه و مردم مظلوم فلسطین انجام دادهاند و پس از عملیات افتخارآمیز «طوفان الاقصی» به اوج خود رسیده، چرا مدت آتشبس فقط دو ماه تعیین شده است و چرا توافق احتمالی با حماس را مشروط بر آزادی اسرای صهیونیست نموده و بر کوتاهمدت بودن آن نیز اصرار دارند؟
بررسی وضعیت داخلی و خارجی صهیونیستها و نیز وقایع چند ماه اخیر، همگی بیانگر ضعف شدید توان اشغالگران در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و به ویژه نظامی و در عین حال توافقات پسپرده بزرگتری است که در واقع تضعیف جبهه مقاومت و جهان اسلام را هدف قرار داده و اوج خباثت و رذالت دشمنان اسلام و مسلمین و همپیمانان خائن، ابله و جاهطلب منطقهای آنها را نشان میدهد.
به نظر میرسد هدف اصلی و اولیه صهیونیستها از پذیرش این توافقنامه، استفاده از این فرصت برای کاهش فشار افکار عمومی ساکنین سرزمینهای اشغالی و همچنین سازماندهی مجدد و بازسازی توان نظامی و نیز احیاء روحیه سربازانی است که در جریان جنگ بیش از یکسال گذشته به شدت مستهلک و فرسوده شده است.
بیشک یکی دیگر از اهداف صهیونیستها تمرکز بر درگیریها در غزه است، چرا که نبرد در جبهه شمالی با مقاومت سرسختانه و شجاعانه حزبالله و همچنین حمایت مقتدرانه ایران و رزمندگان یمن و عراق و سایر اعضای جبهه مقاومت در حال شدت یافتن و گسترش در تمام نقاط اشغالی بود و این مسئله نهتنها حل جنگ غزه را به یک چالش جدی برای آنها تبدیل کرده بود، بلکه ادامه آن میتوانست به فروپاشی قدرت نظامی صهیونیستها و بلکه سقوط دولت فعلی منتهی شود.
درست به همین دلیل بود که قبل از پذیرش قطعنامه تمام تلاش خود را بهکار بردند تا با اقداماتی مانند؛ ترور مستشاران ایرانی، ترور سران و فرماندهان حزبالله، ترور نیروهای وابسته به حزبالله از طریق پیجرها و بیسیمهای انفجاری، هدف قراردادن مراکز نظامی و تسلیحاتی حزبالله، قتلعام شیعیان هوادار حزبالله، بمباران زیرساختهای و مناطق مسکونی لبنان برای برانگیختن و شوراندن افکار عمومی مردم این کشور علیه حزبالله و در نهایت توافق با دولت وابسته لبنان و واگذاری مرزها به ارتش محدود و نهچندان مجهز لبنان، از آرامش و امنیت در این بخش اطمینان حاصل نمایند.
با توجه به بدعهدیهای قوم یهود و بهویژه صهیونیستهای حاکم بر سرزمینهای اشغالی و وقایع چند روز اخیر در منطقه از جمله؛ احیاء مجدد گروههای تروریستی تکفیری و سایر نشانهها، بدیهی است که این توافق پایان مجرا نیست و صهیونیستها و حامیان آنها نقشههای دیگری در سر دارند که قطعاً تضعیف و ترجیحاً حذف جبهه مقاومت با هدف تسهیل در تحقق طرح خاورمیانه جدید یا خاورمیانه بزرگ و در اختیار گرفتن کنترل کامل منطقه در رأس آن قرار ذارد.
به عبارت دیگر صهیونیستها که طی یکسال گذشته در بدترین شرایط ممکن قرار داشتند، حالا با پذیرش این توافقنامه قصد دارند تا جبهههای جنگ متعددی را که پس اقدامات وحشیانه اشغالگران علیه آنها گشوده شده را به هر طریق ممکن مسدود نمایند و طبیعی است که بهترین راهکار برای آنها محدود ساختن امکان حضور ایران در سوریه بهعنوان حامی اصلی رزمندگان حزبالله و پشتیبان راهبردی دولت سوریه و مردم مظلوم و بیدفاع این مناطق است.
به همین دلیل ابتدا کوشیدند تا با فشار بر رئیس جمهور و دولت سوریه و طرح وعده و وعیدهای مختلف، امکان حضور ایران در این کشور را ناممکن سازند و پس از شکست این تلاشها، طرح احیاء و تجهیز و تسلیح دستپروردههای تکفیری آنها یعنی گروههای تروریستی داعش، احرارالشام، تحریرالشام و ارتش بهاصطلاح آزاد یا معارضین دولت سوریه که بهنظر میرسد همزمان و طی چند ماه اخیر کلید خورده بود، با کمک مخفی و علنی کشورهایی مانند؛ ترکیه، عربستان و امارات در دستور کار نظام سلطه و همپالگیهای آنها قرار گرفت.
در این مورد نیز قطعاً اقدامات آنها به همین مقدار محدود نمیشود و در صورت موفقیت احتمالی (که البته با عنایت الهی تحقق آن ناممکن است) در ادامه حذف کامل حماس و حزبالله و اشغال خاک لبنان و غزه و تخریب زیرساختها و سپس قتلعام مردم سایر کشورهای عضو جبهه مقاومت یعنی عراق، یمن و در نهایت تعرض به جمهوری اسلامی ایران و ایضاً سایر کشورهای اسلامی هدف بعدی آنها خواهد بود.
البته همزمان با اقدامات فوق سعی کردند تا از طریق تشدید چالشهای ساختگی بینالمللی نظیر؛ اعمال تحریمهای جدید، صدور قطعنامههای نخنما شده، ابهامآفرینی مجدد و مکرر در مورد مالکیت جزایر سهگانه، زیر سوال بردن مجدد حقوق بشر در ایران، احیاء موضوع برجام، موضوع صنایع هستهای، موضوع FATF و امثال آن، ایران اسلامی را مجاب نمایند تا از حمایت از جبهه مقاومت اجتناب نماید.
علاوه براین پس از روی کار آمدن دولت جدید در ایران تمام توان خود را بهکار بردند تا با کمک مزدوران و افراد نفوذی خود، ضمن دامن زدن به مشکلات داخلی نظیر؛ تورم و گرانی و ریزش بورس و یا پررنگ کردن موضوعات فرعی مانند؛ رفع فیلترینگ، مقابله با طرح حجاب و عفاف، دوچرخهسواری بانوان و سایر موارد مشابه، به زعم خودشان ضمن فرار از انتقام جنایاتی که در حق ایران اسلامی و جبهه مقاومت مرتکب شدهاند، زمینه ایجاد آشوب و اغتشاش در کشور را برای درگیر ساختن کشور به مسائل حاشیهای و دستیابی به اهداف شوم خود فراهم نمایند.
کلام آخر اینکه؛ حمایت بیقیدوشرط و بیشرمانه غربیهای مدعی حقوق بشر و پشتیبانی پنهان و آشکار مزدوران و همپیمانان منطقهای آنها از جنایات صهیونیستها این توهم را در ذهن صهیونیستها شکل داده که با توطئهها و ترفندهایی که بهکار برده و در دست اجرا دارند، میتوانند به اهداف خود دست پیدا کنند.
از سوی دیگر تأخیر در اجرای عملیات وعده صادق 3 از سوی ایران نیز تا حدودی خیال آنها را برای اجرای نقشههای شومی که در سر دارند آسوده نموده است و لذا بهنظر میرسد تعلل بیش از این میتواند، شرایط مبارزه با این رژیم ظالم و کودککش را با چالشهای جدید و جدیتری مواجه نماید.