«تپهی خرگوش»
نوشته: علی اکبر حیدری
نشر چشمه، 1403
252 صفحه، 290000تومان
***
رابطهی میان تاریخ و ملتها همواره زیر ذرهبین علمای سیاسی و جامعهشناسان قرار داشته و حول آن حواشی و کلیشههای بسیاری شکل گرفته است. یکی از معروفترین این کلیشهها که بارها در قالب جملات قصار زبان به زبان چرخیده همین است که ملتی که حافظهی تاریخی ضعیفی دارد ناگزیر از تکرار تجارب تلخ تاریخی خود است. این کلیشه دستمایهی تاریخنگاران و نویسندگان فراوانی قرار گرفته تا بر مبنای آن به تأکید بر روایت یک سری از وقایع تاریخی بپردازند و بکوشند از آن طریق نوری بر بخشهای تاریک حافظهی ملتها بتابانند تا شاید آنها را از وقوع دوبارهی تراژدیها دور نگه دارند. با اینحال گاهی این تأکید و تکرار نیز کمکی به پیشگیری از فجایع نکرده و ملتها بارها و بارها اشکال مختلفی از یک اتفاق را تجربه کردهاند.
اما در تحلیل تجارب تاریخی ملتها دیدگاهها بسیار متفاوت و متکثرند. گروهی، مردم را در ساختن تاریخ خویش کاملا تامالاختیار و خودمختار میپندارند و در مقابل، گروهی آنها را ناگزیر از تجربهی کردن وقایعی خاص میدانند. در یک سر طیف مردمی آگاه، مستقل و دارای اراده میتوان دید که همه چیز به دست قدرقدرت آنها قابلیت تغییر پیدا میکند و در سر دیگر طیف همان قربانیانی قرار میگیرند که در هرحال چارهای جز تن دادن به عبور از چرخ تاریخ از روی بدنهایشان ندارند. علی اکبر حیدری در کتاب «تپهی خرگوش» با نگاهی نقادانه و در قالب داستانی پرفراز و نشیب و سرشار از ماجرا، این تحلیلها را به چالش میکشد. کتابی که داستانش در میان دو خط تاریخ و رئالیسم اجتماعی حرکت میکند و روایتی به وسعت چهار دهه را در خود جا داده است.
مطلع کتاب نقل قولی از کارل مارکس دارد که پارادوکسی میان تاریخساز بودن انسانها و میراثداریشان از گذشتگان میسازد. جملاتی که هم مؤید اختیار و آزادی انسانها در ساختن تاریخشان است و هم به نوعی با موروثی بودن تجارب تاریخی بر ناگریزی از تکرار مداوم برخی وقایع تأکید دارد. این میراث البته میتواند نادیده گرفته شود و آدمها قادر خواهند بود بدون آن تاریخشان را بر مبنای ارادهی خویش بسازند، اما عبور از چنین میراثی به شدت دشوار و گاه ناممکن مینماید. این دیدگاه پارادوکسیکال خبر از چالشهای بزرگی دربارهی تکرار تاریخ در این کتاب میدهد که به مرور بر پیچیدگی آنها افزوده میشود.
رمان مشتمل بر سه بخش یا کتاب اصلی است که هر یک فصول متعددی از یک برههی خاص از تاریخ معاصر را به تصویر میکشد. هر کتاب از منظر یک شخصیت محوری داستان به روایت یک دورهی مشخص از وقایع نیمقرن اخیر میپردازد. مبدأ روایت را رخدادهای انقلاب 57 میسازد و نقطهی مقصد اتفاقاتی است که تحولات اواخر دههی 80 را شکل دادهاند. بنابراین مخاطب با قهرمانانی مواجه است که به درازای چهار دهه وقایع مختلف تاریخی را تجربه کردهاند. گاه میان آنها شباهتهای تنگاتنگ و گاه تفاوتهای بنیادین مشاهده میشود. اما قضاوت و تحلیل همواره به عهدهی مخاطب گذاشته میشود.
بخش اول از منظری نزدیک به ذهن ارغوان، دختر یک خانواده که قرار است تحولات درون آن تا چند دهه بعد زیر ذرهبین قرار بگیرد روایت میشود. در بحبوحهی اتفاقات منجر به انقلاب 57 و در روز درگیری خونین پادگان دوشانتپه، داستان آغازی متلاطم و پرالتهاب پیدا میکند. ارغوان که شور آرمانخواهی و جنگ چریکی در سر دارد، میان ماندن در بیمارستانی که زن برادرش در آن مشغول زایمان است و پیوستن به صفوف درگیریهای دوشانتپه گیر افتاده است. او نمیتواند تا پیش از بازگشت برادرش احمد، همسر او، سهیلا را در بیمارستان رها کند و به همرزمانش بپیوندد. بیمارستان مملو از کشته و مجروح و آکنده از خون است و در میان این همه خون زایشی هم در حال وقوع است که ارغوان و خانوادهاش را به شور و هیجان آورده است.
بخش دوم کتاب در گیرودار جنگ روایت میشود و از نظرگاه احمد به ادامهی وقایع رمان میپردازد. احمد حالا پسرش رضا را که در روزهای خونین منتهی به انقلاب به دنیا آمده و همسرش سهیلا را که باز هم آبستن است در کنار خود دارد. هرآنچه از اتفاقاتی که به جنگ مربوط است روایت میشود، احمد را به سالهای دور میبرد؛ به جایی که با خواهر دوقلویش ارغوان چه بسیار تلخیها و شیرینیها تجربه کردهاند. رویدادهای مهم سیاسی و اجتماعی این دوره نیز در زندگی خانواده نقش پررنگی دارند و از نظر مخاطب هرگز دور نگه داشته نمیشوند.
اما بخش سوم کتاب به نسلی تازه اشاره دارد که رضا نمایندهی آن است. نسلی که گرچه کودکی و نوجوانی خود را در دورانهای جنگ و پساجنگ گذرانده، اکنون میکوشد ساختار فرهنگی و اجتماعی مطلوب خویش را بسازد و به همین خاطر در رخدادهای مختلف اجتماعی مشارکتی فعال دارد. این نسل بیش از دو نسل قبل مجال ارتباط با عناصر فرهنگی دنیای مدرن را پیدا کرده است و در تلاش است کوچکترین و جزئیترین اتفاقات پیرامون خود را تجزیه و تحلیل نماید.
رمان «تپهی خرگوش» در طی زندگی چهار دهه از شخصیتهای خود که به نظر میرسد در تکاپوی داشتن نقش کلیدی در ساختن تاریخ خویشاند، میکوشد کلیشهها و نیز بدعتهای نظری مختلف دربارهی تجارب تاریخی را به چالش بکشد. با این حال اما روایت با پرهیز از شعار و نظریهپردازی پیش میرود. شخصیتها از خلال تجارب روزمرهی خود و از میان اشیا و اشکال سادهی مورد استفادهشان در زیست هرروزهشان این چالشها را نشان میدهند. آنها مانند بسیاری از همنسلانشان در دنیای واقعی با زندگی معمولشان به نقد و تحلیل وقایع تاریخی میپردازند و لزومی به فلسفهبافیهای دستوپاگیر نمیبینند و همین ویژگی آنهاست که برای مخاطبان میتواند جذاب و داستانی و در عین حال قابل انطباق با دنیای واقعی باشد.