آگاه‌سازی و خرافه‌زدایی در سیره پیامبر اعظم(ص)

  4031101034

محسن اسماعیلی در روزنامه ایران نوشت، این روزها که مصادف با سالروز وفات ابراهیم، فرزند رسول گرامی اسلام است، بازخوانی شیوه مواجهه آن حضرت با این حادثه طبیعی درس‌‌آموز است. یکی از اصول ثابت و روشن در سیره پیامبر خدا(ص) اصالت و ارزشی بود که برای آگاهی مردم قائل بود. ایشان از رهبرانی نبود که تنها به حصول مقصود خویش بیندیشد و به عنوان مثال، مسلمان شدن مردم را هدفی بداند که به هر شکل باید به آن دست یابد؛ هرچند که از روی جهل و خرافه باشد! او می‌خواست یکایک مردم هدایت شده و از روی آگاهی و اراده به جمع پیروان وی بپیوندند. به همین دلیل هیچ‌گاه از جهل و بی‌خبری مردم، حتی برای مسلمان ساختن آنان استفاده ابزاری نکرد.
این سیره البته ریشه در تعالیم قرآنی دارد که بیش از هر چیز انسان‌ها را به آگاهی و تفکر دعوت کرده و تقلید کورکورانه را سرزنش می‌کند. بر همین اساس است که رسول خدا(ص) در برابر نادانی مردم تاب نمی‌آورد، حتی اگر این نادانی به ظاهر به سود ایشان بود! او معتقد بود و می‌گفت: «هر کس با زیر دستان خود به نیرنگ رفتار کند، اهل جهنم است» و در عمل نیز هیچ‌گاه با پیروان خود جز با صداقت رفتار نکرد.
برای نمونه می‌توان به حادثه‌ای اشاره کرد که هنگام درگذشت ابراهیم اتفاق افتاد. پیامبر خدا(ص) پسری به نام ابراهیم از ماریه قبطیه داشت و به او علاقه و دلبستگی فراوان داشت. این پسر کمتر از دو سال داشت که از دنیا رفت و رسول خدا(ص) را غرق در اندوه و ماتم کرد، تاجایی که فرمودند: «ای ابراهیم عزیز! اگر وعده صادق و قطعی الهی نبود که ما هم به دنبال تو خواهیم آمد، در فراق و جدایی تو بیش از این گریه می‌کردم و غمگین می‌شدم.»
اتفاقاً در همان روز وفات ابراهیم، خورشید گرفت و موجب پیدایش این شایعه گسترده شد که گرفتگی خورشید نیز به دلیل سوگمندی پیامبر است. با اینکه چنین تصوری به ظاهر موجب افزایش محبوبیت ایشان می‌شد، امّا به سرعت بر فراز منبر رفت و مردم را از حقیقت موضوع باخبر ساخت. پیامبر خطاب به آنان فرمود: «ای مردم بدانید که خورشید و ماه از نشانه‌های قدرت خدا هستند و تنها به دستور او، و آنگونه که او مقرر ساخته است حرکت می‌کنند. بنابراین برای تولد و یا مرگ کسی نمی‌گیرند.»
صدها مثال دیگر از این دست در تاریخ نبوی هست که نیازمند گردآوری و تحلیل و استنتاج است. نمونه‌ای دیگر از خرافه‌زدایی را می‌توان در یک حادثه شیرین مشاهده کرد که شهید مطهری نیز آن را در کتاب «داستان راستان» آورده و نوشته است: «اعراب به مسابقه شتردوانی علاقه داشته و دارند. رسول اکرم نیز شتری داشت که به دوندگی معروف بود و با هر شتری که مسابقه داده بود، برنده شده بود. کم‌کم این فکر در برخی ساده‌لوحان پیدا شد که شاید این شتر از آن جهت که به رسول اکرم تعلق دارد از همه جلو می‌زند. بنابراین، ممکن نیست در دنیا شتری پیدا شود که با این شتر برابری کند. تا آنکه روزی یک اعرابی بادیه‌نشین با شترش به مدینه آمد و مدعی شد حاضرم با شتر پیغمبر مسابقه بدهم. اصحاب پیغمبر با اطمینان کامل برای تماشای این مسابقه جالب، مخصوصاً از آن جهت که رسول اکرم شخصاً متعهد سواری شتر خویش شد، از شهر بیرون دویدند. رسول اکرم و اعرابی روانه شدند و از نقطه‌ای که قرار بود مسابقه از آنجا شروع شود، شتران را به طرف تماشاچیان به حرکت درآوردند. هیجان عجیبی در تماشاچیان پیدا شده بود. اما برخلاف انتظار مردم، شتر اعرابی، شتر پیغمبر را پشت سر گذاشت. آن دسته از مسلمانان که درباره شتر پیغمبر عقاید خاصی پیدا کرده بودند، از این پیشامد بسیار ناراحت شدند. چون خیلی خلاف انتظارشان بود و قیافه‌هایشان درهم شد. رسول اکرم به آنان فرمود: اینکه ناراحتی ندارد. شتر من از همه شتران جلو می‌افتاد، به خود بالید و مغرور شد. پیش خود گفت من بالا دست ندارم. اما سنت الهی آن است که روی هر دستی دست دیگری پیدا شود و پس از هر فرازی نشیبی برسد و هر غروری درهم شکسته شود.»
 به این ترتیب رسول اکرم، نه تنها آنان را به اشتباهشان واقف ساخت، که از همان حادثه برای بیان درس و حکمتی آموزنده استفاده کرد. آنچه اسلام و رهبران آن می‌خواهند، گرایش آگاهانه و ارادی مردم به ارزش‌ها است؛ وگرنه نادان‌ها با همان سرعت که جذب می‌گردند، گریزان نیز می‌شوند و تازه به هنگام دوستی، از روی جهالت زیان‌هایی می‌زنند که دشمنان کمتر قادر به آن هستند. استفاده از جهل مردم و جابه‌جا کردن ارزش‌ها شیوه انبیا نیست؛ پیامبران مأمور بودند تا مردم را با حکمت و موعظه حسنه و جدال احسن به راه خدا دعوت کنند؛ به‌گونه‌ای که به روشنی راه درست از راه باطل معلوم شود و هر کس خود با چشمان باز راه خویش را انتخاب کند.
اصولاً یکی از اهداف بعثت پیامبران تلاوت آیات خدا و آموزش کتاب و حکمت است؛ همانگونه که یکی از حقوق مردم بر حکومت دینی آن است که آنان را تعلیم دهند تا جاهل نمانند و تأدیب کنند تا دانا شوند.
البته جهاد با سبک عقلی و خرافه‌گرایی؛ آنگاه واجب‌تر و لازم‌تر می‌شود که این فاجعه بزرگ به نام خدا اتفاق افتد و شیادان بخواهند به نام دینی که این چنین پرچمدار آگاهی و خرافه‌زدایی است، جهالت و حماقت را ترویج کنند. این همان چیزی است که در متون دینی ما «بدعت» نامیده شده و از بزرگ‌ترین گناهان کبیره به شمار آمده است. بدعت یعنی آنچه از دین نیست، به عنوان دین معرفی کنند، یا آنچه از دین است از آن نفی کنند. پیامبر رحمت فرمود: «هنگامی که بدعت‌ها در امت من پدید آید، بر عالم است که علم خود را آشکار (و مردم را آگاه) کند؛ پس هر کس چنین نکند، لعنت خدا بر او باد.»