تحلیل علل محبوبیت خندوانه و موفقیت رامبد جوان

خندوانه یعنی... بخند حتی بی خندوانه

احسان رستگار، 22 مهر 94

22 مهر 1394 ساعت 16:29


مقدمه:
حتما رمز و رازی نهفته در این ماجراست... نه بناست با شاعرانگی، آسمان و ریسمان ببافیم به بهانه ای اتمام خندوانه و نه قرار است که از آن جا که ما خوش بدرقه ایم، خندوانه را به نحو احسن بدرقه کنیم، نه!‌ نگارنده این بار می خواهد بیش از آن که قضاوت کند، روایت کند.
روایت خندوانه این است که نمی شود رازی در کار نباشد و این گونه یک برنامه در دل همه، پیر و جوان، سنتی و متجدد، حزب اللهی و غیر حزب اللهی، این طرفی و آن طرفی و دیگر طرفی ها، زن و مرد، پسر و دختر، تهرانی و شهرستانی و خلاصه آحاد مردم ایران جا باز کند.

گفتی اسمت چی بود؟!
- بابا گفتم که رامبد!
رامممبببد؟؟؟!!!
- اه! آره رامبد!
بعد ای رامبد یعنی چی؟
- یعنی فرشته ی صلح و آرامش.
خب ای اسمه برا تو انتخاب کردن؟! بعد مو می تونم تو ره فرشته صدا کونوم؟ پس چرا می گوم فرشته ناراحت می شی فرشته جان؟
- عه یعنی چی؟ خانوادم این اسمو برا من گذاشتن. خیلی ام اسم خوبیه.
پسر خوب مرد جوون این اسم عوض کن مو برا خودت می گم!


این گفت و گو را بارها در خندوانه طی سال ۹۴ شنیده ایم.
به روایت ما، راز این است که، هدف خندوانه، خنداندن همه بود و در این خنداندن، رامبد جوان حتی به سوژه شدن اسم خودش هم اهمیتی نمی داد. از رایج ترین و اولین شوخی های جناب خان، اسم رامبد بود. رامبد از خود شروع کرد برای خنداندن مردم. کدام مجری است که این قدر متواضعانه خود را سیبل خنده کند؟ در حالی که بسیاری از مجری ها دقیقا عکس رامبد رفتار می کنند و اگر با آن ها شوخی تندی شود ممکن است قهر کنند و اعتراض، چگونه ممکن است این قدر فروتنانه خود را به مردم عرضه کنند؟ راز اصلی در همین است؛ خندوانه و خندیدن برای رامبد هدف و اصل بود نه خودش. رامبد از شوخی با خود شروع کرد و بعد رفت سراغ دیگر پدیده ها و افراد. رامبد هدفش خنداندن سالم مردم بود و در این مسیر، به خودش هم رحم نمی کرد. همه باید با این هدف کنار می آمدند و بعد پا در حریم خندوانه می گذاشتند، چون گویا رامبد جوان حریم خندوانه را حریم دل های مردم کل ایران، فارغ از همه ی سلایق قرار داده بود و این دل ها باید در حد نهایت محترم شمرده می شد.
رامبد جوان در خندوانه نه معجزه کرد و نه غیرممکنی را ممکن، اما الحق و الانصاف، واقعیت هایی را به همه ثابت کرد که متاسفانه یا خوشبختانه، ما اکثرا منکرش بودیم، به شرح زیر:


۱- نمی تونی همه ی مردم ایرانو شاد کنی؛ مرد ایران افسردن:

از دروغ های بزرگی که بسیاری یا به آن باور داشتند و یا دوست داشتند که جامعه ی ایران اسلامی را به آن متهم کنند، افسردگی و خمودگی بود. این که ما قدر کافی شاد نیستیم، مشکل مبتلا به ایران نیست بلکه از مشکلات آدمی است در سراسر جهان. در حالی که برخی شبه روشنفکران وطنی و تحلیل گران غرب زده، راز این شاد نبودن به قدر کافی را در ممنوعیت و حرمت بزن و برقص و عیاشی در جمهوری اسلامی ایران می دانستند، رامبد جوان ثابت کرد که با ممیزی های سازمان صدا و سیمای همین جمهوری اسلامی ایران عزیز، می توان برنامه ی در شبکه ی نسیم همین صدا و سیما تولید کرد که حرمت ها را حفظ کند و به عقاید اسلامی مردم احترام بگذارد، اما بتواند همه را از خنده دل درد کند. می تواند از حریم ادب خارج نشود و همه را بخنداند.
رامبد جوان شادی را برای مردم از داخل کلاه شعبده بازی خلق نکرد بلکه شادی درون مردم را و طنازی های موجود را جمع کرد و به همه نشان داد. نبوغ رامبد و هوشمندانگی خندوانه، در این بود که از ظرفیت های موجود برای خنداندن مردم در قالب هایی جدیدتر استفاده کرد.
برای مثال، آیا «جناب خان» اولین شخصیت طناز عروسکی ایران بود؟ یا پیش از جناب خان، از «کلاه قرمزی» و عروسک های مجموعه ی کلاه قرمزی گرفته تا عروسک های مدرسه ی موش ها و «خونه ی مادر بزرگه»‌ و دیگر شخصیت های عروسکی خانم مرضیه برومند.
خندوانه ثابت کرد که مردم ایران افسرده نیستند بلکه برنامه سازان ما مانند برنامه سازان آمریکا به قدر کافی خلاقیت به خرج نمی دهند؛ وگرنه شوخ تر و خنده دوست تر از مردم ایران در معدود کشوری ممکن است وجود داشته باشد. مردمی که خودشان به طور خودجوش شوخی هایی را بروز می دهند و لطیفه هایی می سازند از اتفاقات مختلف که طنزپردازها بعضا مجبور می شوند به جای حرکت پیشاپیش مردم، پشت سر آن ها قدم بزنند تا بتوانند طناز به نظر برسند.

الغرض؛ در نبوغ رامبد جوان و محمدرضا شهیدی فر و اتاق فکر خندوانه شکی نیست اما این نبوع به این معنا نبوده که رامبد جوان با دم مسیحایی اش در کالبد مردم افسرده ی ایران دمیده و با یک برنامه ی خندوانه مردم افسرده را شاد و خرم کرد و رفت، بلکه شادی مردم را متمرکز کرد در همان بازه ی زمانی پخش برنامه که این واقعیت در مورد بعدی یادداشت، مبسوط تبیین می شود.


۲- خانوادگی بخندیم؛ به دور از الفاظ رکیک، لطیفه های جنسی و خنده های در انزوا:


«هه هه هه ههههههه!»
- به چی می خندی؟ بگو ما ام بخندیم!
نه نمی شه بگم. غیر قابل پخشه.
- عجب آدمیه ها! خب قابل پخششو بگو!
ندارم شرمنده. آخه مرد حسابی مگه لطیفه و شوخی و سوژه ی خنده ی قابل پخشم هست که من برا تو بگم؟! حرفا می زنی ها!


و اتفاقا خندوانه دقیقا از همان حرف ها بود! بدون یک کلمه ی رکیک، به دور از ابتذال، فرسنگ ها دور از آن خنده های یواشکی و در کنج دفتر کار یا گوشه ی خانه؛ خندوانه یک خنده ی دسته جمعی و خانوادگی بود بدون هراس از این که مبادا دیگران بفهمند که من به چه لطیفه ی ناهنجاری می خندم و برخلاف جهت خندیدن های منزویانه، بلکه یک خنده ی عمومی بود که خانواده باز کنار هم جمع شود و طی روندی معقول و دراماتیزه شده، به موضوعات مختلف بخندد و به شخصیت های متنوع و پس از یک روز پر از مشغله و فعالیت، آخر شب هم بیندیشد و هم بخندد و با دلی شاد بخوابد. این که رامبد به همه فهماند که وقتی می خندید، هورمون اندورفین در خون ترشح می شود و چه به زور بخندیم یا چه ناخودآگاه، این هورمون با غلظتی مشخص وارد خون شده و از عوارض تنش و استرس ما را تا حدی بیمه می کند. بسیاری از حملات و سکته های قلبی می تواند با ترشح این هورمون اتفاق نیفتد و این واقعیتی بود که رامبد به همه قبولاند و قانعشان کرد که در مقابل خندیدن های الکی موضع نگیرند و او و خندوانه را همراهی کنند.
خندوانه در ساعاتی پخش می شد که خانواده ها دور هم جمع بودند و می توانستند همگی حدود یک ساعت و ربع بخندند و در کنار هم از خندوانه لذت ببرند. پخش اول خندوانه این قدر برای همه هیجان انگیز بود که وقتی مجبور می شدند تکرار آن را در ساعات بعد یا در سایت آپارات مشاهده کنند، اندکی افسوس همراهشان بود که کاش در همان پخش اول به این اتفاقات خنده دار می خندیدند.
مدت هاست که مجموعه های طنز به سبک مجموعه های سابق مهران مدیری و امثالهم از صدا و سیما پخش نمی شود و مجموعه هایی که به اسم طنز یا شبه طنز یا درام های طنز پخش می شوند هم اصلا نمی توانند مردم را بخندانند و خیلی مخاطب را قانع نمی کنند که واقعا طنز هستند؛ بلکه ادای طنز را در می آورند. شاید از معدود موارد خلاف این قاعده، مجموعه ی «پایتخت» باشد که واقعا مجموعه ای طنز است و مردم را هم می تواند بخنداند.
خندوانه باعث شد تا نه تنها فراموش کنیم که این روزها و بلکه مدت هاست که مجموعه ای طنز از صدا و سیما پخش نمی شود بلکه به این نتیجه برسیم که الزاما تنها راه خندیدن، توسط مجموعه ی پایتخت محقق نمی شود و اتفاقا خندوانه هم از پایتخت خلاقانه تر است، هم پر سوژه تر و متنوع تر می تواند موضوعات مختلف تری را در قالب هایی جذاب تر و بدیع تر به مخاطب عرضه کند.

الغرض؛ خندوانه ثابت کرد که اولا اگرچه مجموعه ی طنز نیست اما از همه ی مجموعه ها طنازتر است و تنها راه خنداندن مردم، مجموعه ای طنز یا بخش های طنز (آیتم هایی به سبک خنده بازار) نیست و ثانیا می توان همه ی خانواده در کنار هم آن قدر بخندند که از خنده های مخفیانه ی در انزوای خود و گوشی همراهشان بی نیاز شوند.


۳- سلیقه های شخصی سیاسی ات را بیرون بگذار و بعد وارد گود خندوانه شو:

رامبد جوان مانند هر ایرانی، سلایق سیاسی خاص خود را دارد و تحقیقا از هنرمندانی است که دقیقا نظرات سیاسی،‌ فرهنگی و اجتماعی مشخصی دارد که به راحتی قابل شناسایی است و از گفتن و برملا شدن آن ها نیز هراسی ندارد. این که هنرمندی نظرات خاص سیاسی، فرهنگی و اجتماعی داشته باشد، کاملا بلامانع و بدون اشکال است، اما رامبد سعی کرد قاعده ای را در خندوانه وضع کند که از مهم ترین رازهای محبوبیت این برنامه هم شد و آن این است که حتی خود رامبد که مجری، ویترین و مبدع برنامه است هم نگاه شخصی اش را در خندوانه دخالت ندهد و حتی سعی کند که حتما در برنامه آن را پنهان کند.
اگرچه بعضا در برخی موارد مهمانان خندوانه این قاعده را رعایت نکردند - که باعث ایجاد لحظاتی غافلگیرکننده و جذاب هم شد - اما رامبد سعی کرد حتی این اتفاقات غیرمترقبه را طوری کنار هم قرار دهد تا نهایتا مخاطب درباره ی کلیت خندوانه، به این جمع بندی نرسد که این برنامه جناحی است یا در خدمت یک طیف سیاسی خاص، بلکه حس کند که این یک برنامه است که در آن افراد مختلف به عنوان مهمان دعوت می شوند و طبیعتا مهمانان مختلف، افکار سیاسی،‌ فرهنگی و اجتماعی مختلفی می توانند داشته باشند و به تبع آن ممکن است اظهار نظرهایی کنند که طیفی از مردم بیشتر خوششان بیاید و طیفی از مردم کم تر.
این قاعده ندرتا توسط برخی از افراد بیرون برنامه ی خندوانه مورد خدشه وارد شد مانند اتفاقات حول مسابقه ی امین حیایی و امیر مهدی ژوله - که «الف» مفصلا طی چند مطلب به آن پرداخت - اما رامبد با اعلام نظرهای قاطعانه و شفاف خود پیرامون تنفر از سیاسی شدن خندوانه و در بسیاری از قسمت های بعدی پیرامون این موضوع که خندوانه متعلق به همه ی مردم با نگاه های سیاسی مختلف است، تواسنت آن حریم امن فراجناحی بودن و غیرسیاسی بودن خندوانه را پاس داری کند و نهایتا همه ی مردم با دل خوشی و رضایت خندوانه را تا شروع دور بعد بدرقه کنند.

الغرض؛ رامبد جوان و خندوانه فراجناحی عمل کرد و قطعا اگر رامبد جوان قصد داشت تا این برنامه را در خدمت یک طیف سیاسی خاص یا نگاه سیاسی خاص قرار دهد، مخاطبینی که از عموم مردم و کل جامعه ی ایران تشکیل شده بود را از دست می داد و این رفتار از دید تیزبین مردم دور نمی ماند.


۴- اتاق فکر خندوانه و محمدرضا شهیدی فر:

به گفته ی شخص رامبد جوان و نظر بسیاری از کارشناسان، حضور محمدرضا شهیدی فر که از خلاق ترین و خوش فکرترین برنامه سازان سیمای جمهوری اسلامی ایران است، تاثیری محسوس در شکل (فرم)‌ و محتوای برنامه گذاشته بود. شهیدی فر که بسیاری از مردم او را با آخرین برنامه اش یعنی «پارک ملت» که از شبکه ی یک سیما پخش می شد، به خاطر دارند، از برنامه سازهایی بود که در ممزوج کردن قالب و محتوا، از رقبای برنامه سازش به خوبی سبقت گرفته و طوری برنامه هایش را قسمت بندی می کرد که هم ضرباهنگ مدنظرش در تمام لحظات برنامه حفظ شود و هم مضمون و محتوای مدنظرش را به طور کامل بتواند به مخاطب منتقل کند؛ یعنی هم غنی بودن و هم جذابیت در برنامه های شهیدی فر حرف اول و آخر را می زنند.
حضور امثال او در دور دوم خندوانه، توانست کمک شایانی به جذب مخاطب تماشاگران کند و زوج رامبد و شهیدی فر، هر اتاق فکری را بی رقیب و کم نظیر می کرد که این گونه هم شد.
قرار گرفتن افرادی مانند سجاد افشاریان که نویسنده و طنزپردازی خوش فکر است نیز توانسته بود این اتاق فکر را چه از نظر محتوا و چه تجربه و برنامه سازی، کاملا بی نیاز کند.

الغرض؛ یک برنامه ی کم نظیر، فقط مجری شاداب و دوست داشتنی ای مانند رامبد جوان را نیاز ندارد بلکه اتاق فکری را می طلبد که از نظر محتوایی نیز بتوانند آن برنامه را با ایده های جذاب و پیشنهادات نابشان، پشتیبانی و تغذیه کنند.


۵- پدیده ای به نام جناب خان!:

برخی نمی دانستند که خندوانه را به خاطر حضور جناب خان تماشا می کنند. آیا این بدان معناست که اگر جناب خان نمی بود، خندوانه را تماشا نمی کردند؟ آری و نه! آری چون بسیاری از مخاطبین خندوانه، هر برنامه لحظه شماری می کردند تا مواجهه ی جناب خان با مهمان برنامه یا حضور بی بهانه ی او را به نظاره بنشینند. یکی از دلایلی که رامبد جوان هیچ وقت حضور جناب خان را به مخاطبین خبر نمی داد، همین واقعیت غیرقابل انکار بود.
جناب خان مخلوق خندوانه بود ولی تا آن جا محبوبیتش در بین مردم رشد کرده بود که محمد بحرانی تا مدت ها و بلکه هنوز که هنوز است، فقط به عنوان صداپیشه ی جناب خان به شمار نمی رود، بلکه به عنوان پدیده ای ارزیابی می شود که اگر نبود، چند درصد از مخاطبین خندوانه ریزش می کردند. یعنی علی رغم تمامی نقاط قوت خندوانه که در موارد قبلی ذکر شد، درصد قابل توجهی از مخاطبین چند ده میلیونی خندوانه، عاشق و دل داده ی جناب خان شده بودند!
شخصیتی عروسکی که یک عروسک نبود بلکه یک انسان بود با تمام ویژگی های خوب و بد و خیر و شر یک انسان که اهل آبادان بود و همه را دل داده ی خود کرده بود ولی خود دل داده ی احلام بود.
شخصیت جناب خان به خوبی در خندوانه دراماتیزه شد و به یک پرسوناژ (شخصیت جا افتاده و فراتر از یک نقش صرف) بدل شده بود، در حالی که خندوانه یک فیلم سینمایی نبود که ما از آن توقع یک پرسوناژ داشته باشیم و جالب این بود که ما اطلاعاتمان درباره ی جناب خان کامل نبود، ولی باز هم او یک پرسوناژ محسوب می شد؛ پرسوناژ بود از این جهت که کاملا می توانستیم او را پیش بینی کنیم و جذاب بود چون این پرسوناژ بعضا ما را غافلگیر می کرد.
جناب خان آینه ای بود از خوبی و بدی های همه ی ما که به طرق مختلف آن ها را عرضه می کرد و رامبد نسبت به آن حسن خلق ها یا رذیلت ها واکنش نشان می داد. جناب خان گاهی اوقات عاشق پیشه ای دوست داشتنی بود و بعضی وقت ها هم در نقش زنده کننده ی حکایت و ضرب المثل «ادب از که آموختی از بی ادبان» وارد عمل می شد.
آبادانی بودن جناب خان از این حیث مهم بود که دیگر فقط تهرانی ها نبودند که محور برنامه ها می شدند و می خواستند به عنوان نماینده ی یک ملت در دل تمام مردم جا باز کنند، بلکه این بار یک آبادانی با خلق و خوی گرم آبادانی ها، طوری در دل های مردم لانه کرده بود که وقتی او غمگین می شد، واقعا برخی از ما هم خنده از لبانمان محو می شد. اوج این فضای دراماتیزه شده در قسمت حضور جانبازان رخ داد که جناب خان اشک همه را در آورد.

الغرض؛ جناب خان فراتر از یک شخصیت عروسکی بود؛ گاهی مردم خود را در او می دیدند و گاهی یکدیگر را در او می دیدند. خلاصه جناب خان، یک شخصیت دوست داشتنی در دسترس بود که حتی ما را با خطاهایش نیز می خنداند ولی قبح خطا و اشتباه را نمی ریخت و اتفاقا در نقش آدم بد داستان، مورد ملامت رامبد قرار می گرفت.


۶- مخاطب را درگیر کن تا تو را بیشتر جدی بگیرد:

از دیگر زیرکی های رامبد جوان و شهیدی فر، برقراری مسابقه ی خنداننده ی برتر بود. خندانندگی ایستاده (ستندآپ کمدی) از اواسط خندوانه ی ۲ در این برنامه باب شد و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت. اگرچه این پدیده، چند دهه است که در آمریکا و غرب با همین نام اتفاق می افتد و در جریان است، اما مدل بومی آن را در ایران آن طور که باید و شاید شاهد نبودیم. مستربین به آن معنا که در خندوانه شاهدش بودیم، ستندآپ کمدی محسوب نمی شد ولی شاید قدیمی ترین نمونه ی ایرانی به شمار می رود.
آن چه خندانندگی ایستاده را در خندوانه برای همه جذاب می کرد، محتوای نقادانه و نقدهای جدی اجتماعی ای بود که در اجرای بسیاری از طنزپردازان هنرمند به آن پرداخته می شد. بسیار پسندیده بود که در اجراهایی که همه را می خنداند، رفتارهای مذموم ما مورد تمسخر قرار می گرفت و خندانندگی ایستاده در خندوانه، هم فال بود و هم تماشا، هم در حد یک نقد جدی اجتماعی توسط یک استاد دانشگاه موثر بود و هم می خنداند.
رامبد از ابتدای خندوانه ی دوم، با راه انداختن پویش هایی مانند «قطره قطره» و بعدتر پویش «همسفره»، از یک سو مخاطبینی میلیونی را در این طرح های خیرخواهانه و خداپسندانه درگیر کرد و از دیگر سو به مسئولان فهماند که چطور می توان از خیرخواهی مردم در کنش گری ها و خدمات عامل المنفعه ی خودجوش بهره جست.
اوج درگیر کردن مردم در مسابقه های خنداننده ی برتر بود که قریب دو ماه مردم را به طور جدی درگیر خود کرد و همه را سخت مشغول قضاوت در مورد عملکرد ۱۶ خنداننده کرد. تا آن جا که در یک مورد خاص، آن اتفاق «حیایی-ژوله» رخ داد و برخی یک مسابقه ی ساده را با یک همه پرسی عمومی اشتباه گرفتند و دوباره دوقطبی «جدایی نادر از سیمین-اخراجی های ۳» رخ داد. اگرچه همان طور که پیش تر ذکر شد، رامبد آن حواشی نامبارک را به خوبی مدیریت کرد، اما مراد از یادآوری آن ماجرا، این بود که به هر حال رامبد ۴/۵ میلیون نفر ایرانی را درگیر یک مسابقه ی خنداننده کرد.

الغرض؛ از رازهای موفقیت خندوانه همین بود که مردم خودشان تصمیم می گرفتند که در قسمت های بعدی، چه کسی را بیشتر ببینند و چه کسی را کم تر و این فضای تعامل و دوسویه ای که با مخاطبین برقرار شده بود، از اتفاقات خاص خندوانه ای بود.


سخن آخر:
خندوانه تمام شد. رامبد جوان حرف گروه خندوانه را در بیانیه ی انتهای برنامه خواند. خندوانه آمده بود که به ما بیاموزد که می توان با تمامی مشکلات خندید، درست خندید و فعالانه خندید. می توان به همین دنیا با همه ی مشکلاتش با آسودگی لبخند زد و از ادامه ی راه نهراسید. خندوانه سعی کرد که ما روی پای خود بایستیم. خندوانه آمد تا ما با خندوانه و بی خندوانه درست شاد زیستن و لبخند سالم را بفهمیم و حال که فهمیدیم قدر بدانیم.
خندوانه رفت تا چند ماه بعد (یا شاید سال بعد) با شکلی بدیع تر و غافلگیرکننده تر باز گردد.
ماه محرم در پیش است و یاد آن قسمت خندوانه با جانبازان می افتم که چقدر زیبا همه گریه کردیم در خندوانه و گریه حتی در خندوانه هم زیبا به نظر رسید.
ان شاء الله در ماه های عزیز محرم و صفر، قدر گریه های دوست داشتنی مان را بدانیم و همه یکدیگر را از دعای خیرمان محروم نکنیم؛ و نیز خندوانه ای ها را.


کد مطلب: 301865

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcai6nem49nwa1.k5k4.html?301865

الف
  http://alef.ir