نقدی بر فیلم ماجرای نیمروز

ماجرای ترورهای منافقین در روایت ضعیف نیمروز

علی نبوی، 20 فروردین 96

20 فروردين 1396 ساعت 10:29



مهدویان بار دیگر به سراغ موضوعی تاریخی در حال و هوای ابتدای انقلاب رفته و این بار به‌جای آنکه فضای جبهه و جنگ را برای قصه‌گویی انتخاب کند، روایتگر اتفاقات سال‌های نخستین جنگ است.

پیش از آنکه به تماشای فیلم بنشینم با توجه به سال‌های پر التهاب مدنظر فیلم برای زمان روایت قصه، موضوع حساس و پر کشش سیاسی -اجتماعی با محوریت سازمان مجاهدین خلق و جنجال‌ها و هواخواهی های ایام جشنواره نسبت به این فیلم موجب شد؛ تا پیش از به تماشا نشستن اثر خود را آماده‌ی دیدن فیلمی پر تنش و کشش کنم و برای آنکه قضاوتم تحت تأثیر صحبت های مطرح‌شده در مورد فیلم نباشد، تمام شنیده‌ها در مورد ماجرای نیمروز را بیرون سالن سینما جا بگذارم.

در ماجرای نیمروز به‌مانند ایستاده در غبار در گردآوری ادوات صحنه، پوشش بازیگران و هنروران، بازسازی اماکن، گردآوری و آماده‌سازی ماشین‌ها و وسایل نقلیه و همچنین بازسازی امورات جاری و رفتار جامعه‌ی سال ۱۳۶۰ و مسایلی ازاین‌دست بسیار خوب از آب درآمده است. اگر در ایستاده در غبار بیشتر فضای ساده و مختصر جبهه‌ها و چند صحنه‌ی محدود به کوچه و بیمارستان بود؛ در ماجرای نیمروز مهدویان  تلاش دارد تا جامعه‌ی شلوغ شهری و پر از جزئیات آن را به تصویر بکشد که از عهده‌ی آن به خوبی برآمده است.

جنس تصویر و نحوه‌ی تصویربرداری، صدابرداری، جلوه‌های ویژه‌ی میدانی ، تدارک مطلوب ادوات صحنه و موارد این‌چنین جزو نکات فنی و ظرافت‌هایی هستند که در ماجرای نیمروز با استعانت از تجربه‌ی ایستاده در غبار به خوبی ازکاردرآمده‌اند.

اما قصه‌ی مستند گونه‌ی فیلمی که می‌خواهد فضای حساس و خاص آن سال‌ها را به تصویر بکشد باید علاوه بر امانت‌داری در بیان مستندات تاریخی، خط روایت داستان را هم در راستای بیان حق به‌کار می‌گرفت، که این‌گونه نشده است.

از مسائل فنی در ساخت فیلم فاصله بگیریم و به محتوای تولیدشده و پیام القاشده توسط فیلم و به‌اصطلاح حرف عیان و نهان فیلم بپردازیم؛ یعنی همان موضوعی که مورد اشکال است.

در ماجرای نیمروز ما روایت مستند گونه از قضایای سال 60 را به نحوی مشاهده می‌کنیم که دوربین به‌عنوان چشم مخاطب در جبهه‌ی حکومت و به طور خاص سپاه حضور دارد و به دنبال دستگیری عوامل منافقین است. تصویری که از مجاهدین خلق در فیلم می‌بینیم، یا دستگیرشدگان در حبس هستند و تصویری تار و مبهم از عوامل تحت تعقیب نیروهای انقلابی. اگرچه که دستگیری، مرگ و فرار عوامل مجاهدین در فیلم بر اساس مستندات بیان شده است، اما در مقابل به‌صراحت ضعف نیروهای انقلابی در برابر این جریان نمایش داده می‌شود و شاید بشود درگیری در خانه‌ی تیمی و کشته شدن موسی خیابانی  را به‌عنوان تنها توفیق جدی نیروهای انقلاب قلمداد کرد.

در تمام فیلم نیروهای انقلابی به دنبال منافقین هستند و دیالوگ مهم احمد مهران فر با این مضمون که "مجاهدین خلق همه جا هستند و ما همیشه یک قدم عقب تر هستیم" نقطه‌ی عطف خط روایی مدنظر کارگردان است که عیان نشان داده می‌شود و تلویحاً ضعف نیروهای انقلابی هم توسط مسئول اصلی دستگیری منافقین بیان می‌شود.

لازم است اینجا این را متذکر شوم که من اصلاً موافق قوی نشان دادن مطلق نیروی خیر و سیطره‌ی آن بر نیروی شر در یک قصه با کاراکترهایی خیر و شر گونه نیستم؛ اما وقتی قدرت تخریب و مخفی‌کاری و دور از دسترس بودن نیروی شر به‌کرات به رخ من مخاطب کشیده شود و در مقابل عملیات های نسبتاً ناموفق، دارای ضعف و همراه با تلفات نیروهای خیر نشان داده شود؛ دیگر برآیند این تصاویر نتیجه‌ای جز خوار شدن جریان خیر نخواهد داشت.

نکته‌ی دیگری که در فیلم کاملاً به چشم می‌آید، نحوه‌ی به تصویر کشیدن فعالیت نیروهای انقلابی و منافقین است که با کنار هم قرار دادن آن، همان حسی القا می‌شود که در پاراگراف پیشین گفتم. در ماجرای نیمروز سعی می‌شود به خوبی به موضوع مخفی‌کاری و استفاده از پوشش های چندلایه به‌عنوان یکی از تاکتیک های اعضای سازمان مجاهدین به خوبی پرداخته شود و تا حدی هم این اتفاق رخ می‌دهد. اما در مقابل رفتار نیروی اطلاعاتی و عملیاتی نیروهای انقلاب با یک نوع شلختگی و پلیس‌بازی سطحی همراه است. وقتی رفتار سیستماتیک منافقین را در کنار شلختگی های نیروهای انقلاب قرار می‌دهیم، حتی توفیقات نیروهای انقلاب هم اتفاقی و یا به‌واسطه‌ی اتفاق تعبیر می‌شود. نمونه‌ی آن نحوه‌ی شناسایی موسی خیابانی توسط یکی از نیروهاست که به‌واسطه‌ی ماجرای عاطفی شخصی او رخ می‌دهد.

بد نیست در همین جا به گنجاندن مقوله‌ی عشق در فیلم بپردازیم که بسیار سرد و سر سری شروع می‌شود و خاتمه می یابد. استفاده از موضوع پر کشش عشق و عاطفه در قصه‌ی فیلم توسط مهدویان به‌صورت موضوعی دست چندمی است. جالب آنجاست که استفاده از ظرفیت موضوع عشق در فیلمی با موضوع سازمان منافقین  پیش تر در فیلم تهیه‌کننده‌ی همین فیلم رخ داده بود. از نظر من «سیانور» بهروز شعیبی هم از حیث تحلیل سازمان بهتر عمل کرد و هم بار حسی فیلم را با محور قرار گرفتن عشق، بر خلاف عشق وصله زده شده در 《ماجرای نیمروز》  شکیل تر به تصویر کشیده شد.

 یکی دیگر از ضعف های فیلم در بازی گرفتن از بازیگران است.  در فیلم《در ایستاده در غبار》با وجود خط مستند روایت و نبود هیچ گونه دیالوگ، بیننده بار حسی خوبی از شخصیت احمد متوسلیان دریافت می کند و گویی شخصیت پردازی او بی صدا فریاد زده می شود. در مقابل 《ماجرای نیمروز》از حیث دیالوگ و اکت هنرمندان با فیلم قبلی مهدویان قابل مقایسه نیست؛ و تاثیرگذاری فیلم قبلی او را ندارد.

اولین جمله‌ای که پس از دیدن فیلم به ذهنم آمد این بود که مهدویان خواسته است از روی یک تجربه موفق باز هم اقدام به فیلم‌سازی کند.  موضوعی با جزئیات فراوان و پر کشش پس از سال‌ها سوژه ساخت فیلمی شده که گویی کارگردان تنها خواسته آن را بسازد و برای ساختن اثری فاخر با قصه‌ای پر کشش دغدغه‌ای نداشته است. مهدویان آن مقدار که در فراهم ساختن ادوات صحنه و بازسازی صحنه‌های مستند وسواس به خرج داده است، اگر بر روی فیلم‌نامه‌ای مستند و منصفانه برای بیان اتفاقات آن سال‌ها اهتمام می‌ورزید شاید شاهد فیلمی در حد و اندازه‌ی «ایستاده در غبار» بودیم؛ فیلمی که هم از حیث مستند بهتر بود و هم حس و حال منتقل‌شده از آن لااقل برای من لذت‌بخش بود.

در پایان لازم میدانم به موضوعات مربوط به فیلم در ایام جشنواره فیلم فجر اشاره کنم. اتفاقات مذکور از برنامه ی تلوزیونی آغاز شد که قرار است برای اعتلای سینمای ایران تلاش نماید. زمانی که در برنامه ی مذکور جنجال و بلوا بر سر فیلم مهدویان آغاز شد و فیلم او پیراهن عثمان برای حمله به جشنواره ی فجر شد؛ انتظار می رفت تا لااقل《پروپاگندا-Propaganda》ی آقایان برنامه ساز،موجب اقبال دو چندان به فیلم منتخب مردم در جشنواره فیلم فجر شود، که البته تاکنون اتفاق خاصی رخ نداده و این فیلم فروش چشمگیری بعد از 3 هفته نمایش نداشته است.


کد مطلب: 460619

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcdfz0onyt0996.2a2y.html?460619

الف
  http://alef.ir