داستان يك سفر

19 ارديبهشت 1388 ساعت 23:39


براي يك سفر فشرده و به منظور شركت در نشست سراسري انجمنهاي اسلامي دانشجويان (دفتر تحكيم وحدت) كه اصرار زياد كرده بودند با يك تن همراه ساعت 6 صبح جمعه 88.2.18 فرودگاه تهران را به مقصد شيراز ترك كرديم. حدود ساعت 7:30 به شيراز رسيديم و مستقيماً به زيارت آستان مقدس شاهچراغ (ع) رفتيم و پس از زيارت كوتاهي عازم دانشگاه علوم پزشكي شيراز شديم كه محل برگزاري نشست بود. طبق برنامه قرار بر اين بود كه ساعت 8:30 در جمع عزيزان صحبت كنم وپس از پرسش و پاسخ ساعت 10 به فرودگاه شيراز بازگرديم تا به پرواز بازگشت كه ساعت 11 بود برسيم. در راه دانشگاه خبر رسيد كه بچه ها دير جمع خواهند شد و بهتر است به استانداري برويم. چون سفر اداري نبود اكراه داشتم كه به استانداري بروم و از طرفي ميزبان دانشجويان بودند و بهتر بود كه گپ و گفتي خودماني با آنها مي داشتيم. به همراهان گفتم كه جلسه دانشجويي است و فرصت خوبي است كه زودتر در جمع هر تعداد دانشجوياني كه در محل هستند حاضر شويم و قبل از صحبت عمومي با آنها صحبت كنيم. وقتي به دانشگاه رسيديم رئيس و معاون پژوهشي دانشگاه و چند تن از استادان حاضر بودند و گفتند فرصتي  است تا از مركز تحقيقات سرطان دانشگاه بازديد كنيم كه با وجود عجله، بسيار مفيد بود. وقتي به سالن رسيديم ساعت حدود 9 بود. هنوز بيشتر بچه ها نيامده بودند، گفتند يك اتوبوس در راه است. قدري نشستيم. برخي دانشجويان مراجعه مي كردند تا اينكه جلسه رسماً شروع شد و پس از مقدمات، اينجانب خلاصه تر از آنچه قصد داشتم صحبت كردم تا نوبت به سوالات و سخنان دانشجويان هم برسد.

سوالات و سخنان آنها به طول انجاميد و من هم كه خاطرات شيرين دوران دانشجويي برايم زنده شده بود دل نمي كندم. در نهايت حدود ساعت 10.30 توانستيم از دانشگاه خارج شده مستقيماً روانه فرودگاه شويم. در بازگشت به تهران غير از عزيزي كه از تهران همراه من بود دو نفر ديگر نيز با ما بليط داشتند. حدود 7 دقيقه به 11 به فرودگاه رسيديم. هواپيما بر باند فرودگاه نشسته بود، درب آن باز و پلكان بر جاي خود بود. اما گفته شد كه دير شده و امكان سوار شدن نيست. به سالن بازگشتيم در حاليكه همراهان اينجانب تأسف مي خوردند كه هواپيما و مسافر آماده و كارت پرواز در دست (يك ساعت قبل كارت را گرفته بودند) و هواپيما در فاصله نزديك و بايد از پرواز جا بمانيم! گفتم مشيت اين است كه نتوانيم سوار شويم و جاي هيچ نگراني نيست و اتفاق مهمي نيفتاده است. در واقع مثل تجربه غالب مردم از جمله در دو سه ماه قبل در پرواز كرمانشاه به تهران جامانده بوديم؛ وقتي براي شركت در برنامه‌اي از تهران به همدان و سپس به تويسركان رفته بوديم و در بازگشت به كرمانشاه رفتيم  تا از آنجا به تهران بازگرديم و به قرار مهمي كه يك بار هم ناخواسته لغو شده بود برسيم، اماكمي دير رسيديم و هواپيما مقابل چشم ما پلكانش را بست و حركت كرد و به پرواز در آمد. اين بار هم همين وضع در حال تكرارشدن بود.

با روساي دانشگاه  و چند نفر ديگر در سالن نشسته بوديم و از پرواز بعدي سوال كرديم كه گفتند ساعت 13.30 است، گفتم ببينيد آيا جاي خالي براي ما وجود دارد يا خير و اگر پروازي نيست به فكر بازگشت با ماشين باشيم. بناگاه مسئولان فرودگاه اطلاع دادند كه هواپيما در باند فرودگاه متوقف و منتظر است تا شما را سوار كند. ناراحت شدم و از جاي خود برنخاستم و گفتم دستور دهند هواپيما پرواز كند . تاخير هواپيما وقت مردم است و حق الناس است و چگونه مي توان آن را به گردن گرفت. گفته شد كه به هواپيما دستور داده شده كه متوقف بماند تا سوار شويد. جر و بحث را موجب طولاني تر شدن تأخير هواپيما يافتم. به يكباره از جا برخاسته و گفتم زود حركت كنيم. با دوستان خداحافظي كرده و نكرده راه افتاديم و ظرف دو سه دقيقه به هواپيما رسيديم كه متوقف بود و پلكان آن باز، با عجله قصد بالارفتن از پله را داشتم كه گفتند چند لحظه صبركنيد كه جاي شما را به مسافران ديگر فروخته اند و بايد پياده شوند. به شدت متعجب و متغير شدم و فرياد زدم آيا مي خواهيد كسي را كه به او بليط فروخته‌ايد پياده كنيد و مسئولان دولتي را سوار كنيد. پاسخ دادند دو صندلي خالي داريم. فوراً از همراهان عذرخواهي كردم كه فقط دو نفر مي توانيم با اين پرواز برويم و آنها زودتر از اينجانب آماده بازگشت به سالن شده بودند. دو تن به هواپيما سوار شديم و بلافاصله هواپيما پرواز كرد.

در رديف اول و دوم هواپيما دو صندلي خالي بود و در بدو ورود كسي اينجانب را به رديف دوم راهنمايي كرد كه همانجا نشستم. يكي از مسافران كه در رديف اول نشسته بود و صندلي پهلوي او خالي بود برخاست و با مهرباني از اينجانب خواست كه جاي او بنشينم و گفت كه صندلي خالي رديف اول جاي مهماندار است و بهتر است شما در كنار او بنشينيد. گفتم تفاوتي نمي كند و همينجا خوب است اما اكنون او خود برخاسته و در كنار صندلي اينجانب ايستاده بود، بناچار برخاستم و تشكر كردم و بر جاي او نشستم. دقايقي بعد مهماندار كنار من نشست و گفت من از داخل هواپيما ملاحظه كردم كه شما دست تكان مي داديد كه ابداً سوار نمي شويد و حاضر به پياده كردن مسافر نشديد و كار خوبي كرديد. گفتم اين عكس العمل طبيعي بود و بديهي بود كه بايد چنين مي‌كردم. در طول پرواز خلبان خواهش كرد كه به ديدارش بروم. مي خواست توضيح بدهد كه چرا در ابتدا ما را سوار نكرده و اين وضع پيش آمده است. گفتم جاي هيچ عذرخواهي نيست و من هيچ انتظار نداشتم كه به اين نحو سوار شوم چون تأخير هواپيما حق الناس است و ما كه از خود انتظار داريم كوچكترين مسائل را در حد وسعمان رعايت كنيم، هيچوقت راضي به  اين وضع نمي‌شويم. گفت پرواز ترانزيت از بندر لنگه است و تأخيري در كار نيست زيرا از زمان جلو هستيم و زودتر از وقت مقرر به تهران مي رسيم. احساس كردم از وضعيتي كه براي ما پيش آمده ناراحت است چند جمله اي به او گفتم كه يك معلم دانشگاه هستم و هيچ امتيازي براي خود قائل نيستم و از جهت تشريفات كمترين تغيير در زندگي اينجانب بعد از مسئوليت رخ داده و جاماندن ما بهتر از سوارشدن ما به اين ترتيب است.

در طول پرواز مهمانداري اطلاع داد كه مسافري ادعا مي كند كه خبرنگار است و مي خواهد كه اين ماجرا را در رسانه‌ها بنويسد و مي گويد بايد به او گفته شود كه چه كسي به هواپيما آمده و چرا اين وضعيت اتفاق افتاده و خلبان به او پاسخ مناسب داده است و راضي نمي شود. در يك لحظه به ذهنم رسيد كه او را به نزد خود فرابخوانم و صميمانه و رك و پوست كنده داستان پرواز را براي او بگويم. اما احساس كردم از پيغام او استشمام خوشايندي ندارم لذا مناسب ديدم كه اگر حقيقتاً خبرنگار است و مايل به نگارش واقعه، خوب است  واقعه را از ديد خود بنويسد، بدون اينكه اينجانب عذري برايش بتراشم و مانع او شوم كه در شأن مسئولان جمهوري اسلامي ايران نيست كه نگراني به خود راه دهند كه خدا ناظر و مردم خودي و حقيقت شيرين است.

اكنون خدا را شاكرم كه مشيت آن بود كه اين واقعه قلمي شود و داستان ذكر گردد شايد حداقل باعث شود از اين پس به هر علتي هواپيمايي براي مسئولي تأخير نكند و همانطور كه مردم مي خواهند كاركنان عزيز دولتي هم بدانند احترام آنان به خدمتگزاران مافوق خودشان آن است كه طوري با ايشان رفتار كنند كه مردم مي خواهند و مي پسندند. از اظهارنظرهايي كه مردم ذيل خبر در برخي سايت‌ها گذاشته‌اند و اينجانب را مورد لطف قرار داده اند ناراحت نيستم چه نقل واقعه به شكلي كه در خبر آمده در اينجانب نيز همان عكس‌العملي را بر مي انگيزد كه در آنان برانگيخته است. از قضا سالها قبل كه هواپيما به نقل مهاندار به علت رسيدن يكي از مسئولان با تأخير برخاست، خود اينجانب كه مسافر هواپيما بودم به نشانه اعتراض غرولندي كردم. اما اين دوستان همين‌قدر بدانند كه واعظ‌زاده در حد استطاعت  خود از هر تغيير ناپسندي در زندگي خود پس از پذيرفتن مسئوليت و حجم فراوان و مدت زمان طولاني كار و مسافرت و ... پيشگيري كرده و اين نبوده است مگر به قيمت بار مضاعفي كه بر خانواده‌اش وارد مي شود كه هرچه را او اكنون نمي تواند انجام دهد آنها انجام ميدهند.

*معاون علمي و فناوري رئيس جمهور و رئيس بنياد ملي نخبگان
----------------

توضیح دبیر تحکیم وحدت

جناب آقای دکتر واعظ‌زاده معاون علمی و فناوری رییس‌جمهور و رییس بنیاد ملی نخبگان، علی‌رغم مشغله فراوان و فشردگی برنامه، با توجه به سفر هیات دولت به استان قزوین در ایام برگزاری نشست دفتر تحکیم وحدت، دعوت این دفتر را جهت حضور در نشست مذکور در دانشگاه علوم پزشکی شیراز پذیرفتند و این نشان از توجه ویژه ایشان به فعالیت‌های دانشجویی و علاقه خاص این شخصیت برجسته و فرهیخته به دفتر تحکیم وحدت و انجمن‌های اسلامی دانشجویان دارد. چه، ایشان در سال‌های نخستین انقلاب اسلامی، سالیان متمادی در فعالیت‌های دانشجویی مشارکت جدی داشته و از اعضاء اصلی و موثر دفتر تحکیم وحدت بوده‌اند. واقعه اتفاق افتاده که موجب تاخیر پرواز هواپیمای مسافربری گردید به جهت علاقه و احترام ایشان نسبت به دانشجویان حاضر در نشست بوده و اینکه ایشان تا آخرین لحظات خود را موظف به پاسخگویی به سوالات دانشجویان می دانستند. لذا بر خود لازم دانستیم تا توضیحات لازم را جهت تنویر افکار عمومی ارایه نماییم.


 


کد مطلب: 45457

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcefe8e.jh8nni9bbj.html?45457

الف
  http://alef.ir