شجریان و گوگوش و گلشیفته و فردا...

علیرضا فلاح

27 بهمن 1390 ساعت 7:23

اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.


شاید بیشتر خودمان مقصر باشیم. شاید خیلی چیزها، مثل همین مورد عکس شجریان و گوگوش، برهنه شدن گلشیفته امری طبیعی باشد. اگر چه ته دلمان احساس سوزش کردیم و ربنّا در ضمیر ناخود آگاه صوتی ما هم در میان اصوات دیگر شروع به کم رنگ شدن نمود وغیرت ایرانی ما با دیدن تصویر برهنه گلشیفته آزرده شد.
نه شاید، که قطعاً خودمان مقصریم...

برای اولین بار، سالهای گذشته، دهه هفتاد، وقتی فیلمساز مورد علاقه ام، که تنش به خاک جبهه خورده بود و بوی آن خاک مقدس در فریم به فریم فیلم هایش پیچیده بود، وقتی فیلمی ساخت که خانمی در آن بازی می کرد که بیشتر عروسک بود تا بازیگر، در آن زمان و آن مقطع، یادم می آید توی خوابگاه، زمان دانشجویی، به دوستانم گفتم:
کمرمان شکست!

چیزی که در ذهن ساخته بودم، با شایعاتی که پخش شده بود، مثل شیشه درمصاف سنگ خرد شد. بعدها خیلی چیزها عوض شد. سالهای بعد، زمانی که فوتبالیستهای رفته به جام جهانی، به جای فاتحان خرمشهرو آبادان ، با هلی کوپتر در ورزشگاه آزادی پیاده شدند و مورد استقبال عجیب و غریبی قرار گرفتند ، نوع دیگری از این اشتباه و قصور کلید خورد.

قهرمانانی پر ادعا و از درون تهی که هنوز مصاحبه های آبکی آنها در ورقه های کاهی مجلات زردکدر نشده، فیلم های آنچنانی آنها در محافل شبانه و پارتی ها دست به دست گشت و نشان داد که بعضی ها ظرفیت شهرت را ندارند و دل سپردن مردم به آنها، دل سپردن به سراب بود و چه سرخوردگی های عجیبی که ایجاد نگشت !

نه آن آقا مقصر بود و نه اینها، آن زمان من مقصر بودم که دل سپردم و مردم که بواسطه سطحی نگری به عده ای دل سپرده بودند ، و این چرخه ادامه داشت و ادامه دارد.

مثال فراوان است و دراین میان، حکایت شجریان و گلشیفته، حکایت دیگری نیست...
شاملو با آن ابهت شاعرانه اش و شعرهای اجتماعی و سیاسی خاص خود، وقتی در اوآخر زندگی، (آیدا در آینه ) را سرود، در ذهن خیلی ها، خرد شد.

مخملباف، ظرفیت ۴ تا کف و سوت و هورا را نداشت و بجای روستاهای محروم کشورش ، در افغانستان مدرسه ساخت و آخر ، سر از جرس در آورد و مانند گاوی نه من شیرده عمل کرد...

خیلی ها هنوز فیلم ها و قصه های اولیه او را در حوزه هنری به یاد دارند و از امروز او با تهوع یاد می کنند.
برای همین حکایت شجریان و گلشیفته، حکایت دیگری نیست.

بد و خوب خانم فائقه آتشین به خودش بر می گردد اما در نگاه مردم، گوگوش آواز خوان و رقاص کاباره ها و فیلم های فارسی و اکنون کنسرت های آن ورآبی هست.

شجریان با یک ربنای قدسی، در ذهن مردم ایران جاودانه شده بود و هر چه بعد از آن خواند، اگر چه حتی از او بهترهم پیدا می شد و صدایش شینده می شد، باز او همیشه استاد و متفاوت بود. حتی در قضیه فتنه ۸۸ با آنهمه خطای فاحش، خیلی نوک حمله به سوی او نشانه نرفته بود که با این عکس، تیر خلاص را به خودش شلیک کرد.
خواننده جوانی بنام شادمهر عقیلی با ترانه های زیبایش ناگهان به اوج رسید، اما دلش برای رقصیدن با چند دخترک و توی لجن وول خوردن می لرزید!
اشاره ام به یکی از ویدئو موزیک های اوست که در لجن می غلتید !
خب به آرزویش رسید و رفت آنور آب و میان آن که خیل عظیم خواننده های رنگاوارنگ گم شد و دیگر هیچ اسمی از او نیست.

شاید آقای شجریان، اینهمه سال، دلش لک زده بود و پنهان کرده بود و اکنون آیدا درآینه اش را سرود و گلشیفته هم اینهمه سال برهنگی را با شرمنده گی پوشانده بود !

اما این دیگر شاید نیست، به قطع ما خودمان مقصریم که از کسانی که ظرفیت درونی ندارند، در ذهن خود قهرمان می سازیم و دل می بندیم و با دیدن با طن واقعه ای شان، دل شکسته می شویم...

پاورقی:

هانیه توسلی بازیگر سینما در گفتگو با یک مجله، با توصیف احساسات فراوان ناشی از نگهداری یک حیوان همچون گربه، گفت: من وقتی خیلی خسته ام و به خانه می آیم، یک بچه گربه را بغل می کنم و احساس می کنم مثل یک فیلتر عمل کرده و انگار محبتش به من بر می گردد ! وی در پاسخ به سوال خبرنگار این مجله درباره اینکه مگر بچه انسان نیز این حس را به مادر نمی دهد، در مقایسه ای عجیب و استدلالی قابل توجه می گوید: بچه مسئولیت دارد، وقتی بزرگ می شود یک آدمی می شود مثل ما ولی گربه شبیه ما ریاکار و دودوزه باز نمی شود !


کد مطلب: 143676

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcefx8zpjh8epi.b9bj.html?143676

الف
  http://alef.ir