پیشرو کیست؟ / پیشروها در جهان امروز / تاریخچه و میراث پیش روها

24 تير 1386 ساعت 10:23


  پیشرو، اصطلاحی است که اشاره به گروه جامعی از فلسفه های سیاسی و اجتماعی بین المللی می کند. اصطلاح ترقی خواه یا پیشرو برای اولین بار و در سطح وسیعی در اواخر قرن نوزدهم و هنگام اشاره به یک شاخه کلی از افکار سیاسی مورد استفاده قرار گرفت که واکنشی در برابر تحولات وسیع ناشی از صنعتی شدن و راه چاره ای درقبال واکنش محافظه کارانه سنتی در برابر جریانات اجتماعی و اقتصادی بودند. در آغاز قرن بیستم گروههای سیاسی نظیر حزب ترقی خواه آمریکائی، سازمان دهی شد و ترقی خواهی گامهای بلندی در دوران ریاست جمهوری افرادی نظیر تئودور روزولت، ویلیام اچ. تافت، وودرو ویلسون و فرانکلین دلانو روزولت برداشت.

ترقی خواهی از نظر تاریخی از بهبود حقوق کارگران و عدالت اجتماعی حمایت می کند. ترقی خواهان طرفداران اولیه قوانین ضد تراست و مقررات شرکتهای سهامی و انحصاری بزرگ و همینطور زیست گرائی تحت پوشش مالی دولت و ایجاد پارکهای ملی و حفاظتگاه حیات وحش بوده اند.

لیبرالیسم
 امروزه غالبا بجای کلمه لیبرال از اصطلاح مترقی استفاده می شود. اگرچه این دو اصطلاح بنوعی با یکدیگر در ارتباط هستند ولی با اینحال دو اصطلاح جداگانه و دو ایدئولوژی سیاسی مجزا هستند. به گفته جان هالپین، مشاور ارشد کادر پرسنلی مرکز پیشرفت مردم آمریکا، "ترقی خواهی جهت گیری به سمت سیاست است و یک ایدئولوژی دیرینه مثل لیبرالیسم نیست، ولی یک اندیشه کلی با زمینه تاریخی است که جهان را بعنوان یک عنصر پویا می پذیرد." ترقی خواهان به ترقی خواهی بعنوان یک نگرش دربرابر جهان سیاست می نگرند که بسیط تر از معنای محافظه کاری در برابر لیبرالیسم بوده و تلاشی است در جهت خلاصی از آنچه که آنها بعنوان یک دوگانگی اشتباه و تفرقه انداز به آن نگاه می کنند.

لیبرالیسم نهایتا برپایه مفهوم حقوق طبیعی و آزادیهای مدنی و این اعتقاد بنا نهاده شده که هدف عمده دولت حمایت از همین حقوق است. لیبرالها را غالبا با عنوان " جناح چپ" که اصطلاحی است در مقابل محافظه کاران یا همان " جناح راست" ،خطاب می کنند. گروه ترقی خواه بعنوان شاخه واحدی از تفکر سیاسی معاصر، متمایل به طرفداری از عقاید بخصوصی از جناح چپ یا چپ مدار است که میتواند با پرحرارت ترین ایده های رهائی بخش برخورد پیدا کند، علیرغم این حقیقت که لیبرالیسم و ترقی خواهی مدرن هر دو هنوز هم از سیاستهای یکسانی (نظیر مفهوم جنگ بعنوان آخرین چاره) حمایت می کنند.

ترقی خواهان آمریکائی تمایل به حمایت از علم اقتصاد مداخله جویانه دارند. آنها از توزیع دوباره درآمد حمایت می کنند و مخالف نفوذ رو به رشد شرکتهای سهامی هستند. برعکس آمریکائیها، ترقی خواهان اروپائی و استرالیائی تجارتگرا هستند و غالبا سیاستهائی را اتخاذ می کنند که درگرفتن مالیات از شرکتهای سهامی بزرگ ملایمت بخرج می دهد.  ترقی خواهان در یک مقیاس بین المللی موافق با لیبرالیسم های چپ گرا هستند که از اتحادیه های صنفی و کارگری سازمان یافته حمایت می کنند. آنها معمولا تمایل به ارائه مزد کافی برای زیستن در رفاه نسبی را دارند و غالبا از ایجاد یک سیستم سلامت و بهداشت جهانی حمایت می کنند. با اینحال ترقی خواهان به لیبرالهای زیست بوم گرا بیش از لیبرالهای پرحرارت گرایش دارند و غالبا دارای بینشی شک گرا نسبت به دولت هستند و خود را در جایگاه کسی که خطاکاران را لو می دهد و طرفدار اصلاحات دولتی است قرار می دهند. و بالاخره اینکه ، لیبرالها به احتمال زیاد از حزب دموکرات در آمریکا و حزب کارگر در اروپا و استرالیا حمایت می کنند، در عین حالیکه ترقی خواهان نسبت به نظام موجود درهر دو حزب ناامید و دلسرد هستند و بیشتر ازهمه به نامزدهای انتخاباتی حزب سوم رای می دهند.

محافظه کاری، لیبرترینیسم (اختیارگرایی) و ترقی خواهی

دو دیدگاه محافظه کاری و اختیارگرائی در مقابل دیدگاه پش رو قرار می گیرند. محافظه کاران همانطور که از معنای این کلمه برمی آید٬ از سنت های پابرجا و ثبات اجتماعی حمایت می کنند. آنها به دیده شک و تردید به تصورات مربوط به "پیشرفت"  و تحولات اجتماعی در هر جهتی که باشد نگاه می کنند و بر این عقیده هستند که بهتراست روابط اجتماعی که تجربیات گذاشته  پایداری آنها را به اثبات رسیده است نگهداری شوند.

از سوی دیگر، اختیارگراها از تحولات اجتماعی مخصوص بخود که از بسیاری جهات با نوع تحول مورد حمایت ترقی خواهان در تضاد است حمایت می کنند. یکی از منتقدان برجسته ترقی خواهی  برینک لیندسی٬ اقتصاد دانی است که با انستیتوی کاتو کار می کند. از آنجائی که لیندسی یک اختیارگرا است٬ در نتیجه در وصف نظام سرمایه داری بازار آزاد داد سخن داده و معتقد است که سیاستهای اقتصادی نظام ترقی خواه ( مانند حداقل دستمزد و بیشتر شبکه های امنیت اجتماعی و موانع تجاری) به افزایش بیکاری در میان افراد فقیر و غیر متخصص و نیز افزایش هزینه های تمامی افراد اجتماع کمک می کند.

و در مقابل٬ بروس بارتلت اقتصاددان محافظه کار معتقد است که محافظه کاران دنیای امروز فراموش کرده اند که تجارت بزرگ غالبا دشمن بازارهای آزاد است. او اینگونه استدلال می کند که تجارت بزرگ به دنبال کسب امتیازات ویزه از دولت است تا از بازار خود حمایت و بازارهای جدیدی را برای محصولات خود ایجا کند و یا کاری کند که مالیات پردازان درپرداخت هزینه های اجرائی به آنها کمک کنند. بنابراین٬ سیاستهای حزب ترقی خواهان که ضد انحصاری و مخالف با کمپانیهای انحصارطلب است ٬ در خدمت کمک به بازار قرار می گیرد.

گری ساور تامپسون درمقام یک نویسنده اینگونه استدلال می کند که٬ ترقی خواهان معاصریک بازار اقتصادی آزاد و قابل انعطاف را پیش رو می بینند که  بعنوان بهترین وسیله برای دستیابی به عدالت اجتماعی مورد حمایت ادارات دولتی نیرومند قرار گرفته است. نظام ترقی خواهی مدرن دارای  وجه اشتراک با دیدگاه سنتی لیبرال بوده و آرزوی دستیابی به جامعه ای را در سر می پروراند که از نظر اقتصادی، فرهنگی و اندیشوری آزاد باشد و افراد و خانواده هایشان بتوانند با اتکاء بر کار سخت و آرمانهای خود در این جامعه پیشرفت کنند و سابقه خانوادگی یا شرایط زندگی از پیشرفت آنها ممانعت نکند.

*** 
ترقی خواهی همچون عقاید زیاد دیگری، اهمیت بسیار زیادی برای تعدادی از مردم دارد. تاریخ مخصوص، فرهنگ مخصوص و سیاست های مخصوص خود را دارد که مجموع آنها در بسته بندی قراردارد که امروزه به گفتمان سیاسی آمریکا بازگشته است.

معنای "ترقی خواهی" چیست؟ افرادی در انتهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به عنوان "ترقی خواهان" شناخته شده بودند که شامل روسای جمهوری تئودور روزولت و وودرو ویلسون نیز بودند. آنها با دلیل اعمال کنترل بر چگونگی رشد و سوء استفاده قدرت شرکت های بزرگ  و تلاش بر گسترش حقوق دموکراتیک داخلی، شهرت پیدا کردند. بعدها، رهبرانی که از مشی ترقی خواهی در سیاست خارجی پیروی کردند، آمریکایی ایجاد کردند که در سطح بین المللی از جهت اقتصادی و نظامی، رهبری کند.

تشریح معنای ترقی خواهی در شرایط حاضر به سادگی قبل نیست.
 
جان هالپین، مشاور ارشد در "مرکز ترقی آمریکایی" در این زمینه می نویسد: "هسته ترقی خواهی، در سیستم فکری غیر ایدئولوژیک و عملگرایانه ای نمود پیدا می کند که بسترش بر حل مشکلات و حفظ ارزش های بنیادین در جامعه است." ترقی خواهی عملگرایانه است و بر اساس ارزش هایی شکل می گیرد که معنا کننده اخلاقیات آمریکایی است که کشور را قوی تر و بهتر می کند.

لیبرالیسم نیست
 
اولین کلید برای فهمیدن ترقی خواهی این است که بفهمید بر خلاف تفکر بسیاری از مردم، مشابه با لیبرالیسم نیست. هالپین در مصاحبه ای گفت: "ترقی خواهی، یک جهت یابی سیاست است. مانند لیبرالیسم ایدئولوژی سابقه داری نیست."
ترقی خواهی نسبت به ایدئولوژی های دیگر انعطاف بسیار بیشتری دارد. به طور سنتی، محافظه کاران، دنیا – و به خصوص بشریت- را به صورت قابل پیش بینی و ساکن تصور می کنند و لیبرال ها شدیداً خوش بین هستند، باوری که طبق آن، می توانند تمام مشکلات را از طریق اعمال دورنمای مدینه فاضله خود حل کنند.

عملگرایانه است

"یک اسکی باز ترقی خواه از پرش از ارتفاع 12 متری نمی ترسد، اما یک کلاه ایمنی بر سر می گذارد."
ترقی خواهان که از قید و بندهای سخت گیرانه ایدئولوژیک که قدرت عمل رهبران سیاسی را محدود می کند، آزاد هستند، می توانند با پاسخ های ساده، مسائل جدیدی که در جامعه بوجود می آید را حل کنند.

و اما در نهایت، ارزش مدارانه است

یکی از دلایلی که بسیاری از آمریکایی ها ترقی خواهی را با لیبرالیسم اشتباه می گیرند، این است که مبتنی بر ارزش هایی است که جهت حرکتی را مشخص می کند.

*** 
در تاریخ ایالات متحده، جنبش اصلاح طلبانه از قسمت های مختلفی تشکیل شده است که در قرن بیستم به اوج خود رسید. در دهه های پس از جنگ های داخلی، روند سریع صنعتی سازی، ایالات متحده را تغییر داد. جنبش ترقی خواهی راه حلی بود که سعی می کرد برای تغییرات وسیعی که توسط صنعتی سازی ایجاد شد، راه حلی پیدا کند.

اصلاحات شهری

ترقی خواهان فعالیت خود را در شهرها آغاز کردند، جایی که مشکلات از همه شدید تر بود. مردان و زنانی از طبقه متوسط به مناطق فقیر نشین رفتند و زیست گاه هایی برپاداشتند. به رهبری زنانی مانند جین آدامز در شیکاگو و لیلیان والد در نیویورک؛ آنها امیدوار بودند که به وسیله این برنامه ها شرایط زندگی را بهبود بخشند. دیگر اصلاح طلبان با تشکیل گروه هایی که پیرو احزاب نبودند، به جنگ فساد اداری شهرداری ها رفتند. در دهه 1890، شهردارهای اصلاح طلبی مانند هازن پینگری  در دیترویت، ساموئل جونز در تولدو و جیمز فلان در سان فرانسیسکو با وعده مالکیت شهرداری ها بر سازمان های خدماتی عمومی، بهتر شدن خدمات شهری، و قانون مندی آپارتمان ها انتخاب شدند. اما اصلاح طلبان شهری به دلیل قوانین ایالتی اداره راه آهن توسط شرکت های بزرگ به موفقیتی دست نیافتند.

اصلاحات در سطح ایالتی

اصلاح طلبان رو به مباحث سیاسی ایالتی آوردند، جایی که ترقی خواهان محلی مناسب برای ابراز نظراتشان پیدا کردند. دوران فرمانداری روبرت لا فولت در ویسکانسین (6-1901) نمونه ای از از اصلاح طلبی پیشروانه بود. او توانست در مجلس به قوانینی دست یابد که علیه لابی کردن شرکت های بزرگ، سیستم کنترل بر بانکداری ایالتی به کار رفت و در نتیجه مالیات بر شرکت ها افزایش یافت.

ایالت بعد از ایالت، ترقی خواهان اصلاحات گسترده ای در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اعمال کردند. آنها درخواست صندوق های رای مخفی، انتخابات مقدماتی مستقیم، رفراندوم و انتخاب مستقیم سناتورها را ارائه دادند. برای اصلاح بدترین نتیجه صنعتی شدن، ترقی خواهان اقدامات را شامل این موارد انجام دادند: پرداخت غرامت به کارگران، قانون اشتغال کودکان، قانون حداقل حقوق و حداکثر ساعت های کار (به خصوص برای کارگران زن) و مقرری بیوه ها.

اصلاحت در سطح ملی

با قدرت گیری اصلاح طلبان پیشرو (ترقی خواهان) در سطح ایالتی، آنها رو به سیاست ملی بردند اما به دلیل آنکه مجلس سنا تحت کنترل جمهوری خواهان بود، پیشرفت زیادی نکردند. در زمان دولت تئودور روزولت پیشرفتهایی در مقابله با اتحادیه ها صورت گرفت و کنگره دو لایحه در جهت قانونمندی راه آهن به تصویب رساند و قوانینی برای مبارزه با فساد نیز وضع شد.
 ویلیام هوارد تافت، جانشین روزولت، یکی از مخالفان سرسخت ترقی خواهان بود. در 1911 ترقی خواهان که شامل متخصصان طبقه متوسط، تاجران کوچک و کشاورزان بودند، "اتحادیه ملی ترقی خواهان محافظه کار" را تشکیل دادند تا مانع از رای آوردن مجدد تافت بشوند. اما هنگامی که در این راه شکست خوردند، به عنوان حزب سوم متحد شدند و در سال 1912 روزولت را نامزد ریاست جمهوری کردند. با وجود شکست روزولت، رئیس جمهور جدید، وودرو ویلسون، از بسیاری از خواست های ترقی خواهان پشتیبانی کرد.  
میراث ترقی خواهان

ورود آمریکا به جنگ جهانی اول نیروی ترقی خواهان را از راه اصلی اشان منحرف کرد و پس از جنگ می توان گفت که ترقی خواهی مرد. اما میراث آن به صورت اصلاحات سیاسی که انجام گرفت و پذیرشی که نسبت به قانونمندسازی تجارت کسب کرده بودند، باقی ماند. بیشتر اقداماتی که در جهت رفاه اجتماعی توسط ترقی خواهان صورت گرفت، پس از پیروزی روزولت در سال 1930 بود.

منبع شناسی
G. E. Mowry, The California Progressives (1951, repr. 1963);
A. S. Link, Woodrow Wilson and the Progressive Era (1954, repr. 1963);
S. P. Hays, The Response to Industrialism (1957);
R. B. Nye, Midwestern Progressive Politics, 1870–1958 (1959, repr. 1965);
R. Hofstadter, The Age of Reform (1955, repr. 1963) and The Progressive Movement, 1900–1915 (1963, repr. 1986);
G. Kolko, The Triumph of Conservatism (1963, repr. 1967);
D. A. Shannon, ed., Progressivism and Postwar Disillusionment, 1898–1928 (1966);
A. Davis, Spearheads for Reform (1967);
R. H. Wiebee, The Search for Order (1967);
D. Kennedy, ed., Progressivism (1971);
B. M. Stave, ed., Urban Bosses, Machines, and Progressive Reformers (1971);
J. D. Bunker, Urban Liberals and Progressive Reform (1973);
M. McGerr, A Fierce Discontent: Rise and Fall of the Progressive Movement in America, 1870–1920 - 2003. 
 


کد مطلب: 12336

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcepx8z.jh8wxi9bbj.html?12336

الف
  http://alef.ir